سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 7 دی 1403
  • سالروز تشكيل نهضت سوادآموزي به فرمان حضرت امام خميني -ره-، 1358 هـ ش
  • شهادت آيت الله حسين غفاري به دست مأموران ستم‌شاهي پهلوي، 1353 هـ ش
27 جمادى الثانية 1446
    Friday 27 Dec 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      جمعه ۷ دی

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      عکس در قاب(روز مادر نزدیکست..)
      ارسال شده توسط

      احمد نصرتی

      در تاریخ : يکشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۷ ۱۹:۳۵
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۹۹ | نظرات : ۰

      عکس درقاب نشسته بود و لبخند میزد و دخترک با اشک شیشه قاب را شست و لبخند مادر را نوازش کرد.پدر خسته شده بود:...هرروز...هرهفته...هرماه...واکنون بعد از سالیان دراز هنوز خاطره مادر را فراموش نکرده است....امشب قاب عکس را پنهان میکنم.....
      پدر درانباری را باز کرد.نگاهی به عکس همسرش کرد و با بغضی سنگین دردلش گفت:....چقدرزود رفتی...جایت اینجا واقعا خالیست....و قاب عکس را روی قفسه کهنه کتابها گذاشت:.....شرمنده بخاطر دخترمان....
      از آنروز دیگر دخترک سراغ قاب عکس را نگرفت.گریه نکرد....شاید فهمیده بود که پدر نگران اشکهای اوست....و پدر دلش خوش بود که دخترک آرام گرفته و بی تابی نمی کند....باید بیشتر با او باشم.....تا احساس دلتنگی نکند:.....نسرین دخترم....حاضر شو برویم خانه عمو مرتضی.....
      چند ماه گذشت .یکروز پدر برای کاری به انباری رفت. قاب عکس را برداشت تا گرد و خاکش را پاک کند و آنرا تمیز کند ولی با تعجب دید قاب عکس خالیست!......ویک سوال بزرگ:...چه کسی عکس را برداشته؟......حتما کار نسرین است......
      چند لحظه بعد:....نسرین ...دخترم .....کجایی؟....
      ونسرین شش ساله کوچک روی تختش خوابیده بود و کتاب جلد سبزی که از چند ماه پیش همیشه آنرا مطالعه میکرد در دستش بود.....پدر کتاب را برداشت که لب طاقچه بگذارد که عکسی از داخل آن روی فرش افتد....اشک در چشمان پدر جمع شد و بغض راه گلویش را بست:....او این همه مدت کتاب نمی خوانده به عکس مادرش نگاه میکرده......
                                                     نکته:                                            
                          بیا تا قدر یکدیگر بدانیم                که تا ناگه زیکدیگر نمانیم
                                قبل از آن که بر عکس قاب شده گریه کنیم
                                بیائیم لبخندهای فراموش شده را زنده کنیم
         پیشاپیش روز مادر و روز زن بر همه مادران مهربان و زنان فداکار مبارک و فرخنده باد......  
            

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۹۱۴۴ در تاریخ يکشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۷ ۱۹:۳۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      2