" بنام آنکه گفت بخوان "
سلام و درود برعزیزان جان
دلنوشته:
پرچانگی یا پروانگی
روشنفکر بودن به معنای عزلت نشینی و خود برتر انگاری نیست بلکه معنایی فراتر و والاتر دارد. روشنفکر بودن یعنی خانه ذهنمان نورگیر بیشتری داشته باشد به سوی دنیای پیرامون ، به سوی موجودات زنده و بیجان . یعنی دست کم ، یک پنجره بیشتر رو به آسمان ، رو به روشنایی .
شاعری که به زعم خویش طبیعت بیجان را درک کرده امّا از درک همنوع جاندار خویش عاجز است به راستی چگونه شاعری است ؟
موهبت سخنوری و شاعری تنها عرصه ای برای خود اظهاری و ابراز وجود و وادی بی انتهای شعر جولانگاه مناسبی برای تاختن و فخرفروشی نیست. شعر ابزار هنرمندانه ای است برای برقراری ارتباطی هنرمندانه با هستی و هر چه در آن است . و بی شک هر عنایتی از سوی خداوند به بنده اش ، مسئولیتی به دنبال دارد.
هر عمل ناپسندی از هر کس سرزند نازیباست و از شاعر و هنرمند نازیباتر که گناهی دانسته است و سنجیده . شاعر به شاعرانه زیستن اعتبار می یابد و رسالت او جز همدلی و درک جامعه خویش نیست . تفکری که هنرمند را به انزوا بکشاند بی گمان تفکری مردم ستیز و محکوم به فناست .
چه می شود اگر به شعری دل داغدیده ای را به دست آوریم
چه می شود اگر هر هدیه یا دسته گلی را به شعری از خویش مزین کنیم
چه می شود با شعری در شادی دیگران سهیم شویم
بیایید با شعر زندگی کنیم نهراسیم از اینکه تراوشات ذهنیمان صرف مواردی شود که شاید جایی برای ارائه یا نشر نداشته باشد چراکه ذهن ما هر چه بیشتر تراوش کند زنده تر و زاینده تر است .
شعر را نگذاریم تنها برای طاقچه ها ، برای گنجه های خاک خورده کتابخانه ها ، شعر را در روح مردم جاری کنیم . و به قول سهراب :
پرده را برداریم (درب را بگشاییم )
بگذاریم که احساس هوایی بخورد
شعر را بخواهیم برای رشد ، برای بهتر شدن ، برای بهتر زیستن آنوقت با افتخار می توانیم بگوییم که شاعریم و با احساس ، وگرنه به شاعری بدل می شویم که گوشه ای خزیده و چنان سر در پیله واژه ها فرو برده که از درک پروانگی آنها عاجز است ....
تنــها نیــامدیم که پـــرچـانــگی کنیـــم
باشاعری خوش است که پروانگی کنیم
"محبوب"
در پناه خدای خوبیها
مریم محبوب – آذر ماه 1397