مثلا همین عطر تو را که در تار و پود تن پوشم جا خوش کرده
یا همین تارهای مویت را که روی بالش یادت جا مانده یا همین تک بیتی را
که در تپشهای مردادی آغوشت سرودم...
من همین تار شوق و امید دیدارِ دوباره ات را که به پود خاطره های دیشب گره خورده دوست دارم...
همین گلواژه های خودرو را که از باغچه ی دلم تا آسمان رویایم می روید...
من همین بهار را که لبخند صورتی پیوند است و خیال تابستان سبز حضورت را دوست دارم
پاییزی که طلوع مهر است در شب شعرم و زمستانی که یلدای دلتنگی ام را سپیدپوش خواهد کرد...
میدانی چیست؟
بهار، تازه شدن هرساله ی تقویم نیست
بهار، فصل نو شدن احساس من در تپش نفسهای توست ...
بهار، سمفونی قلب توست که تنم را موزون می نوازد تا دلم ناموزون دیوانه تر شود...
پ.ن: نه دنبال تحسینم نه تمجید فقط خواستم بگم ما آدما زود خوشیهای کوچیکمونو فراموش می کنیم یادمون می ره اونایی رو که لبخند لحظه هامونن به جاش بدیاشون خوب یادمون می مونه کاش امسال یه جور دیگه فکر کنیم یه جور دیگه نگاه کنیم یه جور دیگه رفتار کنیم ...
این نوشته تاریخ انقضا ندارد
مهناز نصیرپور