سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        داستان جالب (تجزیه و ترکیب !)
        ارسال شده توسط

        امیرنادر

        در تاریخ : سه شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶ ۱۴:۲۸
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۹۱۵ | نظرات : ۹

        روزی یکی از دوستان بهلول گفت: ای بهلول! من اگر انگور بخورم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام می شود؟…. بهلول گفت: نگاه کن! من مقداری آب به صورت تو می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! بهلول گفت: حال مقداری خاک نرم بر گونه ات می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله ای گلی ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد زد! مرد فریادی کشید و گفت: سرم شکست! بهلول با تعجب گفت: چرا؟ من که کاری نکردم! این گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی، اما من سرت را شکستم تا تو دیگر جرات نکنی احکام خدا را بشکنی!
         منبع نت

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۸۵۶۲ در تاریخ سه شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶ ۱۴:۲۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶ ۱۱:۲۲
        سلام


        عالی


        ترکیب ِ عِنَب وَ آفتاب آمده است
        از آب و گِلی ... کلوخ \"عتاب\" آمده است

        دریاب چو عنصری به عنصرها گشت ...
        دردست و زِ فهم ِ آن عذاب آمده است
        (طاهره حسین زاده)


        البته این مطلب و استدلال از علی (ع) است نه بهلول .

        امیرنادر
        امیرنادر
        سه شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶ ۱۱:۳۶
        سلام. خیلی ممنونم. اما اون داستان هم شبیه همینه اما قضیه دیگه هستش. ولی از اینکه اطلاعاتتون زیاده جای شکی نیست و خیلی خوشحالم که نظر میدید و استفاده میکنم. مخصوصا مباحث مذهبی
        ارسال پاسخ
        علی رفیــــعی وردنجانی
        دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶ ۱۳:۰۴
        سلام و درود
        مطلب بسیار عالی و تامل برانگیز... که البته همانطور که استاد بانوحسین زاده بیان داشته اند شرح استدلال از مولاامیرالمومنین حضرت امام علی علیه السلام نقل شده است .
        امیرنادر
        امیرنادر
        سه شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶ ۱۱:۳۳
        سلام .خیلی ممنونم. داستان شبیه بهم زیاده مثلا همین داستان
        روزی بهلول در حالی که داشت از کوچه ای می گذشت شنید که استادی به شاگردانش می گوید : من امام صادق ( ع) را قبول دارم اما در سه مورد با او کاملا مخالفم !

        یک اینکه می گوید : خداوند دیده نمی شود، پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد
        دوم می گوید : خدا شیطان را در آتش جهنم می سوزاند، در حالی که شیطان خود از جنس آتش است و آتش تاثیری در او ندارد
        سوم هم می گوید : انسان کارهایش را از روی اختیار انجام می دهد، در حالی که چنین نیست و از روی اجبار انجام می دهد

        بهلول تا این سخنان را از استاد شنید فورا کلوخ بزرگی به دست گرفت و به طرف او پرتاب کرد..اتفاقا کلوخ به وسط پیشانی استاد خورد و آنرا شکافت !
        استاد و شاگردان در پی او افتادند
        و او را به نزد خلیفه آوردند. خلیفه گفت : ماجرا چیست؟ استاد گفت : داشتم به دانش آموزان درس می دادم که بهلول با کلوخ به سرم زد و آنرا شکست !

        بهلول پرسید : آیا تو درد را می بینی؟
        گفت : نه . بهلول گفت : پس دردی وجود ندارد
        ثانیا مگر تو از جنس خاک نیستی و این کلوخ هم از جنس خاک پس در تو تاثیری ندارد!
        ثالثا : مگر نمی گویی انسانها از خود اختیار ندارند ؟ پس من مجبور بودم و سزاوار مجازات نیستم. استاد دلایل بهلول دیوانه را شنید و خجل شد و از جای برخاست و رفت !!!
        ارسال پاسخ
        عمادالدین صفائی(صاد)
        سه شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶ ۱۹:۳۸
        سلام...جالب بود🌹
        امیرنادر
        امیرنادر
        چهارشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۶ ۱۳:۰۱
        سلام. خیلی ممنونم
        ارسال پاسخ
         موسی عباسی مقدم
        جمعه ۶ بهمن ۱۳۹۶ ۱۲:۴۱
        درود بزرگوار خیلی جالب بود خندانک خندانک خندانک
        امیرنادر
        امیرنادر
        جمعه ۶ بهمن ۱۳۹۶ ۲۱:۳۰
        سلام استاد. خیلی ممنونم.
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3