به نام خدا
در این قسمت میخواهم به تعدادی از ابیات و بده بستان های ادبی و بداهه هایی اشاره کنم که مرور آنها خالی از لطف نیست و احتمالا خاطراتی را نیزبرایمان زنده میکند ...
مثلا در جواب این بیت زیبای دوست فرهیخته و بزرگوارمان حضرت آصف :
نثار ِ دوستان بادا سلامی
بغیر از این نمیدانم کلامی
چنین گفتم :
کلامی بهتر از این نیست آصف
که بفرستی سلامی سوی یاری
و یا دوست خوش ذوقمان جناب عباس ایزدی متخلص به طوفان در جواب فرمودند :
یقینا دیده آصف این پیامم
شده شاهنگیان لطفش بحالم
و جواب من را هم بشنوید :
جناب یزدی و شعرش چه شیرین
مثال لوز و سوهان است و قطاب
و بخوانید بیت زیبای بانوی بزرگوار و خوش سخنمان خانم نجمه طوسی را :
قند میریزد از آن شعر ِ پر از شهدت کنون
بر لب کندوی تو ، غصه پرانی می کنم
و جواب من به بانوی گرامی :
از گلاب است مگر جوهر خودکار شما
که چنین عطر دل انگیز از آن میجوشد
و چه زیبا سروده اند جناب عباس ایزدی عزیز و خوش قریحه مان :
دیگر ای یاران کم آوردم من از مهر شما
از گلاب و قند و از آن جام ِ مخمور شما
و چشممان به جمال بانو ی عزیز و فرهیخته سرکار خانم عجم روشن شد با این بیت قشنگ و زیبا ، بخوانید :
دلم دیده از دوستان ، بر نگیرد
که بلبل دل از بوستان بر نگیرد
و من هم با این بیت به استقبال رفتم :
بر نگیرد بلبل از باغ و چمن دل ، ای عجب
چونکه ما هم بر نمیگیریم ازبانوی شعر ناب، دل
در پایان امیدوارم این یادداشتهای پراکنده مورد توجه و عنایت دوستان قرار گیرد و خاطرات خوشی را نیز در ذهن دوستان قدیمی زنده کند ...
تا دیدار بعدی خداوند حافظ شما دوستان یکرنگ و صمیمی باشد ...
یا حق ...
اصفهان - منصور شاهنگیان