سه شنبه ۲۹ آبان
نابک ...داستان های کوتاه
ارسال شده توسط لیلا باباخانی (سما الغزل ) در تاریخ : شنبه ۳ تير ۱۳۹۶ ۰۴:۰۳
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۹۹۸ | نظرات : ۳۷
|
|
مادر دختری چوپان بود. روزها دختر کوچولویش را به پشتش می بست و به دنبال گوسفندها به دشت وکوه میرفت. یک روز گرگ به گوسفندان حمله میکند و یکی از بره ها را با خود میبرد!
چوپان، دختر کوچکش را از پشتش باز میکند و روی سنگی میگذارد و با چوبدستی دنبال گرگ میدود. از کوه بالا میرود تا در کوه گم میشود.
دیگر مادر چوپان را کسی نمیبیند. دختر کوچک را چوپان های دیگری پیدا میکنند، دخترک بزرگ میشود، در کوه و دشت به دنبال مادر میگردد، تا اثری از او پیدا کند.
روی زمین گلهای ریز و زردی را میبیند که از جای پاهای مادر روییده، آنها را
می چیند و بو میکند.
گلها بوی مادرش را میدهند، دلش را به بوی مادر خوش میکند...
آنها را میچیند و خشک میکند و به بازار میبرد و به عطارها میفروشد.
عطارها آنها را به بیماران میدهند، بیماران میخورند و خوب میشوند.
روزی عطاری از او
می پرسد:
"دختر جان اسم این گل ها چیست؟"
دختر بدون اینکه فکر کند میگوید:"گل بو مادران"
#هوشنگ_مرادی_کرمانی
#نابک_کانال_رسمی_داستانهای_کوتاه
@naabak_nab
#سایت_ادبی_تخصصی_شعرناب
sherenab.com
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۸۰۵۴ در تاریخ شنبه ۳ تير ۱۳۹۶ ۰۴:۰۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
|
سلام و سپاس استاد نگاره های زرین نوش روانتان | |
|
سلام استاد بزرگوارم همینطور است هر جا که عطر حضور مادر باشد زیباست سپاس | |
|
سلام بزرگوار سپاس از حضورتان | |
|
سلام استاد بزرگوارم سپاس از حضورتان | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.