سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 22 فروردين 1404
    13 شوال 1446
      Friday 11 Apr 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        زنان به خوبی مردان می توانند اسرار را حفظ كنند، ولی به یكدیگر می گویند تا در حفظ آن شریك باشند. داستایوسکی

        جمعه ۲۲ فروردين

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        در فریادهای بنفش نارنجک، #فالگوشِ کدام خبر بایستم؟
        ارسال شده توسط

        مهناز نصیرپور (بانوی فصلها)

        در تاریخ : چهارشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۵ ۰۷:۰۰
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴۵۷ | نظرات : ۲

         #دلواژه_های_دلتنگ
        هر شب غم نبودنت را بر دامن سکوت در بستر تنهایی میگریستم اما امشب فرق دارد...
        هیاهوی بی فرهنگی در خیابانهای شهر،
        شانه های شعر را از من دزدیده و من، بی پناه
        در هوای مه آلود دلتنگی، سربِ بغض را قورت میدهم...
        یادت در من زبانه میکشد اما زبان قلم، بند آمده...
        انفجارهای ممتد،هجّی ترس است برای چشمان #سرخ ی که ستارگان امّیدش پرپر شده اند؛
        سناریوی تکراریِ اشک و گونه های #زرد م...
         دخترِ بهار نمی آید وقتی اسپند، انتظار آهنگین شادی نیست؛ وقتی صورتی آرامش
        بر شاخه های درختان شکوفه نمیزند؛
        صدای آژیر ماشینها کجا و #قاشق_زنی دخترکان کجا؛ در فریادهای بنفش نارنجک،
        #فالگوشِ کدام خبر بایستم؟
        نه،میان این همه دلهره، نه غزل میتپد نه ترانه،زیر سقف خاکستری اندوه؛ قصه ای عاشقانه ندارم امشب فقط میخواهم ببارم...
        #مه_ناز_نصیرپور
        بیست و چهار اسپند نود و پنج

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۷۷۶۳ در تاریخ چهارشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۵ ۰۷:۰۰ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        سید مرتضی سیدی

        معلمت همه شوخی و دلبری آموخت جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت غلام آن لب ضحاک و چشم فتانم که کید سحر به ضحاک و سامری آموخت تو بت چرا به معلم روی که بتگر چین به چین زلف تو آید به بتگری آموخت هزار بلبلِ دستانسرای عاشق را بباید از تو سخن گفتنِ دری آموخت برفت رونق بازار آفتاب و قمر از آن که ره به دکان تو مشتری آموخت همه قبیله من عالمان دین بودند مرا معلم عشق تو شاعری آموخت مرا به شاعری آموخت روزگار آن گه که چشم مست تو دیدم که ساحری آموخت
        شاهزاده خانوم

        دل های ما به صحن حرم خوش نمی شود ااا ما هم چنان کبوتر بی آشیانه ایم
        محمد حسنی

        م گفته ها را شنیدیم ناگفته ها را در بغضی فرو بردیم دیدیم رسیدن ز گفته ها نمی آید
        شاهزاده خانوم

        درویش ها به فقر خیانت نمی کنند ااا ما دست های پوچ به یک هیچ قانعیم ااا بیت دوست داشتنی بود بازم نوشتم
        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        قلبم چنانش می تپد کز پیرهن بیرون جهد ااا آیَد کنار قلب تو عشق و سلام ات بر دهد ااا بخشی از یک غزلم ااا سپاس بدروددد

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1