پست های وبلاگ

درودبانوی عزیزم
ممنون کارقشنگیه

ای که درمحورچشمان تو جامانده دلم
ازتو هی شعروغزل خوانده دلم

درود بر شما بانو عرفانی با امید موفقیت و بهروزی برای شما

خسته ام ،خسته ام از این همه نیرنگ و دروغ
می روم جای دگر تا که به جز حق نشنوم

وادارم نکنید گریه و شیون بزنم
لاجرم دسته گل می برم از بهر زنم

درود بانو
تشکر از زحمت شما

دل من کبوتر دلتنگی است
که کنارمیله ای جان داده

سلام ای همنشین روزگارم
سلام ای نوگل باغ بهارم

با درود بسیار و سپاس از شما :

متاسفانه در تایپ اشتباهی رخ داده ...



جای خون خوردن و غم چاره امید است عرفان

این چنین میشود این خانه ، دل افروز و قشنگ

سلام به عزیزانم

سرکار خانم عجم عزیزم ممنونم از شما بزرگوار

زنده باشید و سلامت

گر در این محفل غم شمع برافروخته ام

عمری اندر قفسم عاشقی آموخته ام

سلام بانو

من آن خلوت نشین ، مست مستم
که عمریست کنج این خلوت نشستم

سلام استاد

منکه در کنج قفس واله و شیدا شده ام

قفسم مویه کنان از بر من مینالد

مرحبا بر شما

دست در دستم بنه تا این قفس را بشکنیم
پر کشیم تا دور دستها ، دل ز غصه وا کنیم

زنده باشید استاد

مردم چشم من امشب چه سخنها دارد

همه از داغ فراق و غم تنهایی خویش

دست مریزاد بانوی فرهیخته شعرهای ناب

شدم چون ماهی ، وامانده از آب
کنار ساحلت دل رفته در خواب

بزرگوارید استاد

باز غوغا کرده امشب این دلم

چونکه صیّادی نشسته در کمین

نبرد ره این دل مجنون و عاشق
بشد خونین چون قلب شقایق

قهرکرده این دل شوریده و دیوانه ام

نا کجا آباد باید من روم دنبال او

وای بر حال سیاوش ، که خراب عشق یار است
روز او ز داغ لیلی ،همچو شب تیره و تار است

تباهم کرده آخر این دل شیدا غزل بانو

چه سازم من بگو در کنج این ویرانه ام اکنون

با سلام حضور اساتید محترم ممنونم از شما بزرگوارید

زنده باشید و سلامت



ولی من بارها مشاعره بداهه داشتم در همین سایت استقبال خیلی خوبی

شده بود اما این بار نه نمیدونم چرا ؟

عزیزانم شرکت کنید برای خودتون تمرین بسیار خوبی هست

در ضمن اشعاتون رو بردارید در ورد کپی کنید پرینت بگیرید برای خودتون داشته

باشید ممنونم از شما بزرگواران

نان لقمه خانه ی درویش نیست
چون که او با لقمه قوم وخویش نیست

ترک عشقم گر کنی ،تارک به دنیا میشوم
گر بشکنی بال مرا ،چون سنگ خارا میشوم

من تو را می خواهم ای گل در گلستان نیستی
در میان خانه هم در جام گلدان نیستی

یار اگر با ما ،به جنگ،است و گریز
دلبری میداند و صید و ستیز

با عرض سلام حضور اساتید محترم ممنونم از شما بزرگواران و تشکر ویژه از

سرکار خانم عجم عزیزم زنده باشید و سلامت در پناه حق

زارم از دیده کند فاش همه درد مرا

تا بکی این دل دیوانه ی من صبر کند

سلام بزرگوار

دیشب دل دیوانه من گریه میکرد

از جور صیّادی در این ویرانه خود

با سلام و درود خدمت دوستان بزرگوار
بخصوص مهربانو عرفان
دوش دو چشمان مرا خواب بُرد
آن دل بی تاب مرا ،تاب بُرد

سلام استاد بزرگوارید شما

دلم در سینه بلوا می کند امشب غزل بانو

شده عاشق در این بیغوله این دیوانه ی رسوا

از ادب دنیا پر از گل می شود
هرکه باشد بی ادب خل می شود

دلم امشب غزل میخواهد ای ،آهوی چشم مشکی
غزل از وصل میخواهد ،ای ،آهوی چشم مشکی

یار ما آنچه در اندیشه ی خود داشت همه

بر ما داغ فراق و غم و حسرت بوده

همه هست آرزویم که ببینمت بمیرم
تو بیا رسیده مرگم وبه دیدن تو گیرم

با درود فراوان خدمت بانو عرفان پر تلاش و:
تقدیم به دوست بزرگوار جناب عباسی مقدم عزیز :

مقدم آرزوهای تو زیباست
الهی باشی و رویَش ببینی
صد و ده سال باشی در کنارش
همه رخسارِ زیبایش ببینی

سلام استاد بزرگوارید شما

یاد روزیکه دلم شد زکفم صد افسوس

سینه تنها شده ازداغ دلم میگرید

سلام بر همگی

دیده خونبار است ز هجرت ،وای بر احوال ما
کی بپایان میرسد ،فریاد ،و واویلای ما

با درودی صمیمانه :

این شعر ناب ، عزیزان ودیعه ایست

تا ما زکات آن ، به محبت ، ادا کنیم

با درودی دیگر و صبحی دیگر در کنار یاران فهیم و شریف شعر ناب ....



ما را به محفل دیگر چه حاجت است

تا بزم شعر ناب چنین یار غار ماست

نمیدانم چرا امروز نمی توانم از دوستان خوبم جدا شوم !!!!



تردید و شک مکن ، که بجز ، شعر ناب ِ ما
جایی ادیب پرور و شایسته تر بوَد ، رفیق

سلام استاد بزرگوار ممنونم از شما اشعارتون بسیار زیباست

قراری را ندارم کنج زندان

به جرم عاشقی زندانیم من

نه نومیدم نه خیلی درد دارم
فقط یک ذره رنگ زرد دارم

سلام استاد

من از دردو فراق و هجرو حرمان

دلی آتشفشان در سینه دارم

سلام بر همه دوستان دلدارم

مرا آتش زد این داغ فراغت
بسوزم تا قیامت من ز داغت

تباهم کرده این دل عاشق مست

درون این قفس دیوانه ای هست

سلام ممنون و سپاسگذارم از اساتید محترم زنده باشید و همچنان بسراید

درودها بر بانو عرفانی گرانقدر
سلامت و پایدار باشید

سلام عزیزمی ممنونم از شما زنده باشید

در جواب اشعار زیبای شما


تمام هستیم را برده صیّاد

شکست قفل قفس را او سحرگه

با سلام و درود بخصوص حضور سرکارخانمهای گرامی بانو عرفان و سما الغزل ،بخاطر سروده های زیبا و استادانه

همی نالم که یارم در برم نیست
بگو جز وصل لیلی مرحمم چیست؟

سلام استاد بزرگوارید شما ممنونم

تا در این دیر خراب آبادم

همه روز همه شب دیده ی گریان دارم

از حصار تن خود باید رست
از غم عشق ، بیکباره جست
زین همه رنج و بلا ، حاصل ما
یک کفن بود ، که غسالم بست

تا دل ز شراب عشق او جام گرفت
مستانه ،به بوسه ایی ،ز او کام گرفت
عقل در گرو ،عشق ،به دلدار سپرد
مجنون شد و در میکده آرام گرفت

سلام بزرگواران ممنونم از شما زنده باشید و سلامت



تا درد و فراق و غم ایّام گرفتیم
عمریست که افسانه ی این شهرو دیاریم

مرا آزاد کن یارب ،دگر تاب و توانم نیست
دلم خونین شده ،از غم ،دگر آه و فغانم نیست

تا که در وادی عشق تو گرفتار شدم
شهره شهرم و لیلایم و افسانه منم

من به افسانه شدن با تو خوشم
که چنین دل به تو دادم جانا.........

من برون آمده از خویشم و در چشم همه
همچو مجنون پریشان صفت و بیمارم

سلام ممنونم از شما


منکه هر دم ز دست دل خود زار شدم

به کجا رو کنم اکنون خدارا مددی

سلام وعرض ادب
ممنونم از اقدام زیبایتان


یار دارد سر آزار دلم بی وقفه
کاش یارب برسی باز به داد دل من

سلام ممنونم از شما دخترم


نالم از این دل دیوانه همه روزو شبم

قصه ی لیلی مجنونم و افسانه شدم

من اگر نوحه سرای دل بیچاره شدم
سخت مجنونم و از عشق تو آواره شدم

منو این داغ فراق و همه دیوانگیم
عاشق این دل مجنون صفتم میدانی ؟

درود بانوی عرفان
مجنون تر از من ،چه کسی هست به عالم،،،
عاشق شدم و سخت ،پریشان شده حالم،،،

سلام استاد بزرگوارید

ما به دریا میزنیم این دل چرا پس میزند ؟

بس کن ای طوفان نداریم آشیانی چاره نیست

تا که آمد خاطرات عشق ،باز هم ما را یاد
دل بدریا زده و بانگ زدیم ،وا هیهات

تا اسیر است که در سینه ی تنگ این دل ما
همه روز و همه شب زار بگرید بانو

وای به حالش که اگر حرف مرا رد کند او
وای به حالش که اگر با دل من بد کند او

ویرانه شود خانه ی این دل که خدارا

تا کی بدوزم به رهش چشم دلم را

عین وشین و قاف را در هم مپیچ
کَس ندانست از درونش هیچ هیچ
اندر این ره می توان فانی شدن
غیر از این راهی بود بس پیچ پیچ

چه کردی با دل مجنون ما تو
که چشمه چشمه خون شد این دل ما

با عرض سلام و خسته نباشید حضور شاعران عزیز ممنونم از همه شما

اساتید محترم زنده باشید و سلامت و همچنان بسراید

با سلام و درود

دیدی که چه خوش تیر نگاهت به هدف زد
ای آهوی ، زیبا و دل آرام ، که در فکر شکاری....

سلام استاد

یاد روزی که دلم در قفسش بود نمیدانستم
عاشقی باخته در عشق که هر لحظه چرا ؟

درود سلام استاد بانو

این قفس گر چه مرا بود ، چو زندان مخوف
دل خوش است ، مرغ دلم ، بهر کمی دان چرا؟

بزرگوارید استاد

اسیر دست صیّادم دلم را برده از یادم
نمیدانم خدارا من چه سازم با غم این دل

لطف داری که به شعرم میدهی ، رنگ و جلا
میکنی من را به درد، عاشقی تو مبتلا

اگر دنیای من هم این قفس بود

که غم هم با دل من همنفس بود

درون سینه ام دردی است جانکاه
که میکاهد ز عمرم، با غم و آه


این صفحه هم شده صفحه مشاعره خصوصی من و شما بانو عرفان
دوستان متاسفانه کم لطفی میکنن به این پست

سلام استاد ممنونم از شما

بله همینطوره ولی اگر دوستان لطف کنن و شرکت کنن برای خودشو خوبه

چون بداهه سرعت عمل رو بالا میبره


من از همه دوستان ممنون و سپاسگذارم


محبت کردن زنده باشن و همچنان بسرایند

منکه عاشق شعر هستم و مشاعره

در جواب مشاعره زیبای شما استاد

هراسی دارم از صیّاد بیرحم
زند تیر جفا بر قلب این دل

سلام..................ما شالله ...دوستان وبزرگواران ..خسته نباشید ..

((ل))..............

لب روی لب گزارم ،بی چانه ان آنی
صد بوسه گر بخواهی ،مجانی مجانی
دیگر مرا عاشقی ،نه شرطی وشروطی
حسی دگر ندارم ،گفتم که این بدانی
................../

یاد باد ایام شیرین وصال
دلخوش و سرمست ومافارغ خیال
لحظه های زندگی ،پُرخاطره
من و تو ما میشدیم و با کمال،،،،،،،

لاله ها را بین ز خاک عاشقان روییده است
وه چه عطری دارد این آلاله های واژگون

نماز عشق را ،من روبرویت ،میکنم،برپا
برای من تویی ،معبود و مقصودم به هرجا

از ازل این دل دیوانه ی من مجنون بود
دل شوریده و محنت کش من پر خون بود

درودبانو عرفان

دلی دارم ،پُر از آه و پُرازخون
شدم در راه لیلی،سخت مجنون

سلام استاد بزرگوارید



نمانده از برم صبرو قراری
تمام لحظه ها چشم انتظاری

یکی مینالد از درد و غم یار
چو مجنون میشود ،بیماربیمار

رهایم کن ندارم بال پرواز

شکسته بالم امشب در قفس من

ندارم من امیدی ،گر به وصلش ،باز هم یارب
نشینم ،کنج این خانه ،که شاید ره گشا باشی

سلام استاد ممنونم از همراهی شما بزرگوار


یا از این خانه برو یا که بگیر جان مرا
خسته از اینهمه نیرنگ تو ناکس شده ام

درود بانو عرفان
یا بده دل بمن خسته و یا دل بِبُرم
باغبانی که گرفتار تو ای خس شده ام

سلام جناب سیاوش بزرگوارید


مردم چشم من امشب چه گوید بانو
تو که فهمیدی همه راز دل مجنونم

مانا باشی استاد بانو
منم آن عاشق دلخسته ،که دلدار نداد
قطره ایی آب ،و به قربانگه عشاقم بُرد

زنده باشید استاد

دیده خون بارد ازاین قصه ی پرغصه ی من
شرحه شرحه شده خاتون دل دیوانه ببین

نی تیر مانده بر آرش ، و نی خون سیاوش
آیا تو هم چون من دلی چاک چاک داری

یاد آن روز که بردی دل دیوانه ی من
تو نگفتی من بیدل چه سازم با دل

لیلا اگر از حال مجنونم خبر داشت
راهی صحرا میشد و خون در جگر داشت

ای دریغا کز زمان تنها به ما فردا رسید
کو رسید اما چه سودی زو شب یلدا رسید

یلدا شب همه ی بزرگواران و عزیزان ناب ناب ناب مبارک
بیائیم در این شب , همسایه هایمان را فراموش نکنیم .
کوچک سایت ناب
باقر رمزی ( باصر )

در حسرت لیلای خود من سوختم شب تا سحر
پایان نمیگیرد شبم ،یلدای بی فردا منم

ما که تنها مانده ایم در این خراب آباد عشق

تا بکی چشم دل خود به افق خیره کنیم

مجنون بی لیلا شدم، تنهاتر از تنها شدم
در بزم عشق و عاشقی ، غمنامه غمها شدم

ممنونم استاد

من به جرم عاشقی زندانیم دارم زنید
بر سردارم که از روز ازل هر لحظه را

درود و خسته نباشید بانو عرفان

یلدایتان مبارک
رازی میان سعد و اسما بودی ای یار
آخر چرا دل برملا کرد ، جمله اسرار

سلام استاد ممنونم یلدای شما هم مبارک



رهایم کرد این دل از کفم شد
خدارا صبر ایوبم مگر من

ممنونم بانو ....مانا باشی
ندارم گر چه بر وصلت امیدی ،
بنالم تا سحر ، من از فراغت
اگر چه این جگر از دوریت سوخت
ولی دائم نهم بر سینه داغت

سلام استاد بزرگوارید

تمام شهرو آبادی زدم جار که من رسوا
نمیدانم کجا شد این دل سر گشته و شیدا

الا ساقی ،بیا حالم خراب است
دو چشمم کاسه خون و پُر آب است
بده می در همان جامی که بشکست
پی هر چشمه من رفتم ،سرآب است

سلام استاد بزرگوارید شما


تو را در خلوتم میخوانم ای دوست
خدا را وادی عشقت اسیرم

سلام حضور استاد فکری گرامی استاد ممنون و سپاسگذارم از شما که 2 هفته این صفحه رو روی سایت نگه داشتید

بزرگوارید استاد زنده باشید و سلامت در پناه حق

زیبا صحنه ایی است ،بر روی سایت شعر ناب ،این صفحه

مانده ام در کوچه های بی شمار شهر تو...!
قلب خود گم کرده ام شاید به فریادم رسی...!

علی کشاورز ( فریاد )

یار ما در عشق ،جز عشوه گری کاری نداشت
در میان باغ احساس ،بید مجنونی بکاشت

تو مرا دیدی و از دور به بیراهه زدی...!
تو نگو نه، دل دیوانه ی من کور که نیست...!

سلام بر بانو عرفان عزیز و استاد کشاورز

تیر نگاه سرد لیلا سنگسارم میکند
در پیش چشم دیگران، عاری و خارم میکند

سلام ممنونم از شما استاد سیاوش


دیده رو میکند این دست دلم را بخدا
چکنم عاشق دیوانه ی مجنون صفتم

مادر بزرگی میکنی بر سفره دلهای ما
با چای و شعر ناب خود، بانوی خوب قصه ها
باشد که عرفان سالها، روشن کنی این کلبه را
با شعر و قصه برکنی ، از سینه درد و غصه ها

سلام بزرگوارید استاد زنده باشید و سلامت در پناه حق

این غصه ها این در ها باید رود از جان ما
شادی قرین لحظه ها باشد برای جملگی

یک شب آخر کوچ خواهم کرد ، ز کوی عاشقان
تا به قاف خود رسم ، مستانه در آتش شوم

آسوده نخواهم خفت تا روی تو را بینم

از پرده برون آی و یک جلوه نمایان کن

نماز عشق را هر شب ، به لیلا اقتدا کردم
که شاید ، رهگشا باشد ، خدای این دل مجنون

نیامد این دلم امشب نمیدانم کجا شد او
روم تا ناکجا آباد زنم جار از برش هردم

مدارا میکنم با زخم دل شاید ، دل لیلا بتنگ آید
برای صید مجنونش ،بصحرا چون پلنگ آید

در این ویرانه غم شد مونسم بنگر غزل بانو
همه روز و همه شب با غمم بیغوله می مانم

منم آن مرغک وحشی که عاشق شد به صیادش
به عشق دیدنش ، از یاد بردم ، من پریدن را

سلام استاد بزرگوارید

امشب بیا بانو ببین در کنج این ویرانه ام
من عاشقی دیوانه ام دارالجنون جای من است

سلام و درود بانوی شعر ناب
تا غم دوری او ، خسته شود از جدلم
میزنم سینه عریان بر این تیغ گران
یا بمیرم من در این ره یا شوم پیروز عشق
میسپارم سر در این ره من براین رطل گران

سلام استاد بزرگوارید

اشعارتون بسیار زیباست


نیست بیغوله کسی تا که دل ما ببرد ؟
دل که شد واله و شیدا ندارد تابی

سپاسگزارم بانو عرفان....شعرهای شماست که شور شعر بوجود می آورد
دل ما را بربود ،دلبر عیار به ناز
پس از آن ، هیچ نیامد به دو چشم خوابی

سلام استاد بزرگوارید ممنونم از همراهی شما

یک لحظه جان داد این دلم در پیش چشمم همرهان
آذین کنید این خانه را یک امشبی مهمان ما است

بسیار عالی بانو

تا چشم تو ،دل راربود،خواب از دو چشمانم گریخت
هر چه که بافتم رشته کرد،دنیای من بر هم بریخت

ممنونم از شما بزرگوارید استاد

تماشا میکند هرلحظه ما را در قفس صیّاد
چه میخواهی ز جان ما بزن اکنون تمامم کن

سپاسگزارم بانو عرفان ،خداوند شما و صفحه زیباتون رو حفظ کنه

نمیدانم چرا بالم شکست و در قفس انداخت،،،
بجز عادت به دستانش ،مگر جرمم چه بود ،یارب؟؟؟؟؟

سلام ممنونم استاد بزرگوار زنده باشید و سلامت

باز امشب موج غم آید پدید
این دلم در سینه میکوبد همی

درود بزرگواران
ستاره ستاره بهار می شوم به اشارت نگاهت
غزل غزل شعر و صد ترانه به طروات صدایت

دل تنهای پر دردم همیشه در حصار تن
به دنبال کسی شاید به دنبال تمام من