فرهنگ ایران به ویژه ادبیات و از آن ویژهتر شعر بالنده ایران پیوندی تنگانگ با بهار و دستاوردهای آن دارد. در درازای بیش از هزار و صد سال شعر تکوین یافته ایران شاعری را نمیتوان یافت که آرزوی بهار را در دل نپرورده باشد و هنگامی که فرا رسیده به پیشبازش نرفته و نفس در نفسش نتنیده باشد.
دستاوردهای بهاری از درخت و سبزه و گل تا ابر و باران و نسیم ادبیات شاعرانه ما را رنگین و عطرآگین ساخته است.
بهار اگر در شعر کهن ایران بیشتر به خاطر طراوت و خرمی و دیگر خصلتهای طبیعیاش ستایش میشود در شعر نو بار معنائی و نمادین پیدا می کند. بهار زندگی ساز است، دشمن مرگ و تباهی است پس میتواند نماد برجستهای برای مبارزات آزادیخواهانه باشد.
دستاوردهای بهاری نیز هر کدام بار معنائی خود را دارند. درخت نشانه بالندگی است، باران نشان بارآوری و باغ نشانه پر باری و شکوهمندی. این معناها اگر چه قطعی نیستند و ممکن است از شعری تا شعر دیگر جا عوض کنند ولی مجموعه آنها و پیوندهای متنوعی که میانشان برقرار میشود محتوای اندیشه برانگیز شعر نو را می سازد. محتوائی که از ایهامات سرشار بهرهمند میشود و به تنوع چشماندازهای شعری یاری میرساند.
جالب است که همین نشانهها و معناها گاه در برداشتها و تفسیرهای تازه از شعر کهن نیز به کار گرفته میشود و محتوای آنها را روزآمد میسازد.
این نمادهای گمان می کنیم خود جوش در برابر سانسور نیز به یاری شاعران آمده است و اگر نمیبود چه بسا که شعر نو به ویژه شاخه متعهدانه آن تا امروز دوام نمیآورد.
اگر چه سرآغاز شعر نو در ایران به نام نیما ثبت شده است ولی زمینههای نواندیشی در شکل و به ویژه در محتوای شعر را باید در سالهای پس از مشروطیت جستجو کرد. نگاه شاعر به زندگی، به طبیعت و به جهان پیرامون تغییر میکند. در بهاریهها اگر چه تصویرپردازیها حفظ میشود ولی گوشه و کنایههای اجتماعی، سیاسی نیز جای چشمگیری برای خود پیدا میکنند. این کنایهها البته گاه آنچنان عریان میآیند و میروند که چیزی را برای نماد شدن باقی نمیگذارند ولی نشان میدهند که ظرفیت تبدیل شدن به نماد را دارند. چیزی که در آینده نه چندان دور پیش میآید.
محمد تقی بهار خونریزی در بهار را چنین توصیف میکند:
لاله خونین کفن از خاک سرآورده برون/ خاک مستوره قلب بشر آورده برون
نیست این لاله نوخیز که از سینه خاک/ پنجه جنگ جهانی جگر آورده برون
یا که بر لوح وطن خامه خونبار بهار/ نقشی از خون دل رنجبر آورده برون
حیف است از بهار بگوئیم و تصنیف مرغ سحر را از یاد ببریم. بهاریهای خوندلانه که در پیوند با آهنگی از مرتضی نی داوود به یک ترانه جاودانه میهنی تبدیل شده است. بهار در نو بهاری که گل به بار آمده است، از مرغ سحر میخواهد از آه شرربار خود قفس را زیر و زبر کند؟ در بند دوم این تصنیف که همیشه با ممیزان درگیری داشته بهار حرف آخر را میزند: تا ظلم ارباب و جور مالک در میان است و ساغر اغنیا از می ناب و جام ما از خون جگر پر میشود باید از مساوات صرفنظر کرد!
در دوران پهلویها بازار نمادهای شاعرانه به طور کلی رونق میگیرند. به ویژه در سالهای پس از کودتای ۲۸ مرداد نماد سازی به شیوهای فراگیر تبدیل میشود. شمار روزافزون نمادهای خودجوش اگر چه از یک سو سبب پیچیدگی محتوای شعرها میشود ولی از سوی دیگر بر ارزشهای زیبائی شناسانه آن ها میافزاید.
شکوه شعر در سالهای سی و چهل
شعر نو در دو دهه سی و چهل شکوه و غنای خود را از جمله به همین تنوع نماد سازیها مدیون است که بهار و دستاوردهایش در آن بیشترین جا را دارند. غالب نمادها در ظاهر عاشقانهاند یعنی در خدمت محتوائی عاشقانه قرار میگیرند ولی آن جا که لازم باشد نقش واقعی خود را ایفا میکنند و ذهنیتهای ممنوعه را به مخاطبان انتقال می دهند.
شعر نادر نادرپور نیز به افسون بهار آغشته است. در خطبه بهاری آن را مسیح تازه نفس می نامد که مردگان نباتی را به یمن معجزهای رشک زندگانی میسازد. پیامبری است که آتش نارنج را ز شاخه سبز به یک نسیم بر می آفروزد و برای آنکه قبیله خورشید را بکوچاند شکاف در دل امواج نیل شب می افکند. تمنای شاعر از بهار این است:
مرا به وادی سر سبز خردسالی بَر/ مرا به خامی آغاز زندگی بسپار/
در شعر دیگری میگوید:
باغ را تا شمع سرخ لاله ها روشن شود/ مشعلی باید که برق از کوهساران آورد/
گر نه توفان بلا برخیزد از آفاق دور/ ابر رحمت کی گذر بر کشتزاران آورد؟/
شیشه در بغل سنگ
نمادهای بهاری شاید بیش از همه به شاعران آرمانگرا یاری رساندهاند. برخی از این آرمانگرایان که بیشتر به گروههای چپ وابستهاند در جنگ و گریز با سانسور این توانائی را یافتهاند که ممنوعه ها را در واقع آنچه را که به آن عشق میورزند را در لابلای نمادهای بهاری بیان کنند بی آنکه پایشان در ورطه شعار بلغزد و آنها که این توانائی را که آسان هم به دست نمیآید نداشتهاند، شعرشان در زیر چکمههای شعار لِه شده است.
هوشنگ ابتهاج (ه.الف. سایه) از تواناترین شاعران آرمانگرای نماد پرداز که چه در غزل و چه در کارهای نو لحظهای از اندیشه به هدف غافل نمی ماند و در عین حال جوهر شعری را با ظرافت تمام چون شیشهای در بغل سنگ نگاه میدارد.
بهار غمانگیز او یکسره به یاری دستاوردهای بهاری آفریده شده است. شعر اگر چه تاریخ بهار ۱۳۳۳، یک سال پس از کودتا را دارد، ولی تصویر بهارهای غمانگیزتری نیز هست که در این سالیان بر ما گذشته است و گویا همچنان خواهد گذشت.
بهارا زنده مانی زندگی بخش/ به فروردین ما فرخندگی بخش
مگو این سرزمینی شوره زار است/ چو فردا در رسد رشک بهار است
بهارانهها در فضای شعر و ادب ایران البته همیشه خوشبینانه نیست. شاعرانی هستند که فریب بهار ذهنیتشان را در چنگ دارد. قاصدک بهار را به خانه راه نمیدهند چرا که آن ها در جائی لانه کردهاند که گوش کسی با آنها نیست. جائی که همه کور و کرند. شاعرانی که مرغان بهاری را به جائی دیگر میفرستند. جائی که بُود گوشی و چشمی با کس. پرسش شاعر از خود این است که:
تو چِشنُفتی به جز بانگ خروس و خر/ در این دهکوره افتاده دور از هم؟
شاعران دیگری با زبان بهار پاسخ امید را آواز میکنند. فریدون مشیری که بهترین بهارانهها را در ذهن دارد یکی از آنهاست. او در بهارانهای خیالانگیز همه حس و حالش و شیره جانش را مایه گذاشته و پرچمی افراشته است از پایداریهای درونگرایانه:
ما که دلهایمان زمستان است/ ما که باغ و بهارمان پژمرد
سر راه شکوفههای بهار/ گریه سر میدهیم با دل شاد
گریه شوق با تمام وجود
مشیری در بهارانه دیگری با همه مصائب که تحمل کرده است می داند که در این فضای تنگ بیآواز نمیتواند کبوترهای شعر خود را بپروازاند. ستارهها همه خاموشاند با این همه او دلائلی برای خوشبینی خود دارد:
مگر کم از خاکیم؟/ نفس کشید زمین/ ما چرا نفس نکشیم؟
زمین به ما آموخت/ که پیش حادثه باید که پای پس نکشیم
خوشبینان و بهار باوران شمارشان خیلی هم کم نیست. همانهائی که بهار را در دل همگان جاری میسازند. یکی دیگر از منادیان بهار محمد رضا شفیعی کدکنی است.
بهار آمده/ از سیم خاردار گذشته/ او در آستانه بهار همانند نادرپور به نام گل سرخ خطبه میخواند تا همه باغ را بیدار و بارور کند.
در یکی دو دهه گذشته تحولی چشمگیر بهارانههای شاعرانه به صورت ترانه نیز انتشار یافته اند. آهنگسازانی چون حسین علیزاده، پرویز مشکاتیان، حمید متبسم، مجید درخشانی و... با آهنگهای سازگار خود بهار شاعران را به جلوهای دلانگیزتر در آوردهاند.
محمود خوشنام
پژوهشگر موسیقی
مطلب بسیار مفید و بجاست
بهره بردم از تراوش قلمتان
امید که همیشه بهاری باشید