سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 5 آذر 1403
  • روز بسيج مستضعفين، تشكيل بسيج مستضعفين به فرمان حضرت امام خميني -ره-، 1358 هـ ش
24 جمادى الأولى 1446
    Monday 25 Nov 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      دوشنبه ۵ آذر

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      دارا؛ شاعری که خود را صائب ثانی می‌دانست
      ارسال شده توسط

      احمدی زاده(ملحق)

      در تاریخ : جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴ ۱۸:۲۳
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۸۴ | نظرات : ۵

      دارا؛ شاعری که خود را صائب ثانی می‌دانست
      وحید پیمان
      روزنامه نگار در هرات

      دشوار است که شاعری را به ویژه در آفرینش "مدعا مثل" در غزل فارسی هم‌تراز یکی از نام‌دارترین شاعر سده یازدهم هجری، صائب تبریزی دانست. صائب را بسیاری‌ها یکه‌تاز "اسلوب معادله" می‌دانند.
      او سبکی را به کمال رساند که چند سده پس از او سبک هندی نامیده شد. صائب در مقایسه با دیگر شاعران هم‌روزگارش، بیشترین ابیات حاوی اسلوب معادله یا مدعا مثل را آفریده است.
      اما به تازگی در ولایت هرات، در غرب افغانستان، دیوان شاعر گمنام و ناشناخته‌ای بازچاپ شده است که خود را "صائب ثانی" خوانده و مقام شعرش را بلندتر از انوری، خاقانی، عرفی شیرازی و بسیاری از شعرای سده‌های پیش از خود دانسته است.
      دیوان اشعار 'دارا' نخستین بار در سال ١٣٣٦ خورشیدی، با تلاش محمد اعلم غواص و پس از جمع‎آوری نسخ خطی آن از گوشه و کنار غوریان امروزی چاپ و پس از چند سال به کلی نایاب شد.
      خواجه محمد اسماعیل دارا غوریانی، نامی ناآشنا برای اهالی شعر و ادبیات پارسی، حتی در زادگاهش، است.
      تاریخ دقیق تولد و مرگ او نیز روشن نیست اما مشخص است که در اواخر سده یازدهم و یا هم اوایل سده دوازدهم هجری در روستای دور افتاده‌ای به‌نام 'زنگی سبا'، در شش کیلومتری مرکز غوریان امروزی می‌زیسته است.
      مرقدش هم‌ در همین روستاست.
      دلبسته شهرت اما عزلت‌گزین
      از اشعار و سخنان دارا پیدا است که صوفی مشرب، فقیر و گوشه‌نشین بوده و به دلیل دورافتادگی روستای محل زندگی‌اش از شهر هرات و مناطق دربارنشین خراسان، نه فرصتی برای نشر اشعارش داشته و نه حکومت‌مردان وقت او را می‌شناختند.
      دارا اراتمند طریقه نقشبندیه و اهل چله‌نشینی بوده است. او شعر توصیفی برای درباریان ندارد و از فقر و عزلت‌گزینی خود نیز بارها یادآوری کرده، اما خودش را بلندهمت و دارای خصایل جوان‌مردی خوانده است:
      گر ز خوان رزق کمتر آب و نانم داده‌اند
      نعمتی چون سیر چشمی زین جهانم داده‌اند
      روضه رضوان که خلقی آرزویش می‌کنند
      در فراغت خانه‌ عزلت نشانم داده‌اند
      با تهیدستی ز گنج دولت روی زمین
      همت عالی‌تر از هفت آسمانم داده اند
      دارا خودش باور داشت که زندگی در روستای دورافتاده‌ 'زنگی سبا'، فرصت دست‌یافتن به شهرت را از او گرفته و زاویه‌نشینی، عزلت‌گزینی و فقر علت اساسی گمنامی‌اش بوده است که اگر در جای دیگری چون اصفهان زندگی می‌کرد، شهرتی هم‌سنگ صائب تبریزی به هم می‌زد:
      می‌شدی دارا چو صائب در سخن نامت بلند
      از خراسان جا اگر در اصفهان می‌داشتی
      ***
      بلبل گلزار عرفان است دارا، جغد نیست
      گر چه در ویرانه زنگی سبا افتاده است
      او به صائب تبریزی عشق زیادی می‌ورزیده و بارها از او به عنوان یکه‌تاز سخن‌سرایی در غزل فارسی یاد کرده است. دارا خود را پس از صائب، خاتم‌الشعرا می‌دانست و معتقد بود کسانی‌که او را "صائب ثانی" نمی‌پندازند، به خطا رفته‌اند:
      می‌توان گفت ترا صایب ثانی دارا
      کیست کاین حرف صوابم به خطا بردارد؟
      تبحر دارا در آفرینش 'مدعا مثل‌'

      'مدعا مثل' از ویژگی‌های اصلی شعر شاعران سبک هندی است. اساس این آرایه ادبی برگرفته از آرایه تمثیل است که به آن 'اسلوب معادله' هم می‌گویند و شاعر در آن موضوع و مثالش را به طور جداگانه‌ای در دو مصرع مستقل جای می‌دهد و در واقع شاعر، ادعایی می‌‌کند و سپس آن ادعا را با مثالی شاعرانه به کرسی می‌‌نشاند.
      این آرایه ادبی در شعر دارا غوغا می‌کند، به نظر می‌رسد که ادعای هم‌ترازی با صائب از سوی شاعر از مدعا مثل‌هایش ناشی می‌شود.
      به نظر می‌رسد که دارا در انسجام کلام و ظرافت طبع از شعر صائب بهره برده و تمام تلاشش را به خرج داده است که خاتم‌الشعرایی سزای او باشد:
      نام مردان محو کی گردد ز لوح روزگار
      رفته رستم گر ز عالم، داستانش مانده است
      ***
      گیرد آخر کار معشوقان ز عاشق رونقی
      بیستون رنگین ز شیرین کاری فرهاد بود
      ***
      شاهبازان را کبوتر، عنکبوتان را مگس
      هر یکی را در خور بازو شکاری داده‌اند
      ***
      خون من از نشئه عشق است هم‌زور شراب
      می‌توان معلوم کرد از ناله مستانه‌ام
      ***
      اشک بر مژگان ما هرگز نخواهد گشت خشک
      با همین طالع ز مادر چشم پر نم زاده‌ایم
      ***
      محتسب گر شیشه‌ام بشکست، گو بشکن به‌جاست
      اهل محفل سرخوش‌اند و وقت بشکن‌بشکن است
      از تواضع تا خودستایی‌های دارا
      دارا با آنکه در زندگی اجتماعی خود ظاهرا انسان متواضع و فروتنی بوده است، اما در اشعار دارا نشانه‌های زیادی از خودستایی و تفاخر را می‌توان یافت، هرچند او خودش می‌دانسته که شهره آفاق نخواهد شد.
      اما به نظر می‌رسد که دارا خودش به تنهایی جایگاه و قدر شعر خود را می‌شناخته و بدان می‌بالید.
      با آنکه هیچ شاعری در زبان فارسی به قدر حافظ خود ستایی‌های دلنشین و خوشایند ندارد، اما از خودستایی‌های دارا نیز به آسانی نمی‌توان گذشت:
      تا ز روح خواجه احرار استمداد کرد
      روح خاقانی حسد بر نظم دارا می برد
      ***
      طبع دارا گر از این بیش شدی نغمه سرا
      نشدی زمزمه عرفی شیراز بلند
      ***
      گر سخن این‌ است دارا خالی از لاف و گزاف
      نکته‌سنجی چون من از خاک خراسان برنخاست
      ***
      هر کس سرود مستی دارا شنید، گفت
      این رند مست، باده شیراز می‌کشد
      دیوان تازه چاپ‌شده خواجه محمد اسماعیل دارا در قطع وزیری توسط انتشارات توانا در هرات در ۴۲۷ صفحه به چاپ رسیده است که شامل ده‌ها غزل، مثنوی و مخمس است.

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۶۴۶۳ در تاریخ جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴ ۱۸:۲۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      میر حسین سعیدی

      مست از فدا نمودن سر را جدا نمودن ااا بر سر نیزه رفتن عشق از خدا ستودن ااا اشاره به حدیث قدسی من عشقنی عشقته وااا ن
      نادر امینی (امین)

      من از آنروز دیوانه لایعقل بشدم روی ماه توبدیدم سوی میخانه شدم تن وجان را برهیدم به فراموشی دل بشکستم دل خودرا سوی میخانه شدم بدر میخانه رسیدم همه دیدم مدهوش زخود وبیخودی اکنون برستم به نهانخانه شدم درنهانخانه نیافتم جز سرگشتگی روح وروان وزنهانخانه شتابان سوی بتخانه شدم چو نهانخانه و بتخانه ومیخانه همه بی روح بدیدم یکسره سوی ازل تاختم و سوخته هشیار شدم
      میر حسین سعیدی

      ما سر ز تن و دل ز جهان رسته و مستیم ااا بر زلف چلیپا دل خود بسته شکستیم ااا نزدیک دل شکسته شد منزل آن یار ااا در دل دل خود شکسته هستیم
      نادر امینی (امین)

      مستیم وزنیم دف چو دوعالم همه عشق است رقصیم وبنوشیم زقدح می که فرزانه عشقیم دیوانگی عبد همه پرتو ذات است یاهو کنیم برهنه گیتی چو دردانه عشقیم
      میر حسین سعیدی

      دیوانه ترین لایق دیوانه ی عشقیم ااا هویی به دل دف شده دردانه ی عشقیم

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1