«تأثيرپذيري كمال الدين حسين خوارزمي از خاقاني وخصایص سبکی وی»
دکتر رجب توحيديان استاد یار و عضو هيأت علمي دانشگاه آزاداسلامي واحد سلماس
چكيده:
يكي از موضوعات مهمي كه ذهن و انديشه استادان وصاحبان فنّ را به خود مشغول داشته و باعث شكل گيري آثار گرانسنجي ازسوي آنان گرديده است،تأثير پذيري شعرا وعرفا ازمضامين وموضوعات شعري وعرفاني وخصایص سبکی پيشينيان است.كمال الدين حسين خوارزمي يكي از اين شعرا وعرفای توانا وصاحب سبک اواخر قرن هشتم ونيمه اول نهم هجري است كه از شعر وانديشه پيشينياني همچون خاقاني شرواني ، بهره هاي فراواني برده ومضامين وتركيبات سبکی وي را اخذنموده و درلابه لاي اشعار وانديشه هاي خودگنجانيده است.تأثير پذيري كمال الدين حسين خوارزمي از خاقاني وخصایص سبکی وی را مي توان در موارد زيردسته بندي نمود:
-دسته اوّل : اشعاری را شامل می گردد كه تأثير پذيري شاعر را از خاقاني ، از لحاظ مضامين و محتواي متشابه مشخص مي نمايد؛ یعنی شاعر از لحاظ محتوا ودرون مایه(فکری) ازسبک شعری خاقانی پیروی نموده است.
-دسته دوّم: اشعاري كه شاعر از لحاظ وزن وقافيه ورديف ؛ یعنی از لحاظ موسیقی بیرونی(عروض) وکناری(قافیه وردیف) یا سطح آوایی به استقبال اشعار خاقانی رفته است.
-دسته سوم: اشعاري كه شاعر از لحاظ فکری ،زبانی(لغوی و آوایی) و ادبی، مصراع، بيت و ابياتي را ازخاقاني،عيناً وبي كم وكاست و يا با اندك تغييري، درميان اشعارخودآورده است.
-دسته چهارم: اشعاري را در بر مي گيرد كه شاعرعیناً به بيان تركيبات وعبارات واصطلاحات ديوان خاقاني پرداخته و از لحاظ زبانی ولغوی از سبک خاقانی استقبال نموده است.
اين مقاله به تأثير پذيري كمال الدين حسين خوارزمي از خاقاني وخصایص سبکی وی، از لحاظ مضامين ومعاني متشابه،تركيبات وتعابير واصطلاحات همانند، وهمچنين وزن وقافيه ورديف وديگر ظرافتهاي شعري وسبکی پرداخته است.
مقدمه:
«مولانا كمال الدين حسين خوارزمي شاگرد خواجه ابوالوفاي خوارزمي صوفي مشهور ازسلسله كبرويه بودهم درعلم ظاهر وهم در طريقه تصوف.آنچه درباره او مي دانيم از كتابهاي مجالس النفائس ومجالس المومنين است ومنابع ديگرهمه از اين دو منبع سرچشمه گرفته اند....اما آنچه درمجالس المومنين درباره كمال الدين حسين خوارزمي آمده است،خلاصه اش چنين است كه اواز متأخران سلسله عليّه همدانيّه بوده وظاهراً بعد از اوكسي از اين طايفه به مقام عالي ترقّي ننموده است.پدراوشيخ شهاب الدين حسين از اولاد بزرگوار برهان الدين قليج است كه دراَنْدَرجان مدفون است وپدر شيخ در زمان جُوكي ميرزا به خوارزم رفته و درآنجا متأهل شده وشيخ درآنجا متولد شده است.»
[1]
حلاج يا خوارزمي؟:
دراين كه ديواني بنام ديوان اشعارفارسي حلاج كه توسط انتشارات سنايي درسال 1343منتشر شده است،آيا اين اشعار ازآن حلاج است يا ازآن كسي ديگر؟استادان ومحققان داخلي وخارجي دراين باره نظر خود را اينگونه ابراز مي دارند:
1- نجيب مايل هروي درمقدمه شرح فصوص الحكم محي الدين ابن عربي بوسيله تاج الدين حسين بن حسن خوارزمي،مينويسند:«مي دانيم كه كمال الدين حسين خوارزمي ازشاعران سده هشتم ونهم هجري محسوب مي شود.اورا اشعاري است كه مجموعه ناقص آن بخطا به نام«ديوان منصور حلاج»[به علت تخلص حسين] درايران به چاپ رسيده است.تحقيقات بعدي نشان داد كه ديوان مزبور ازحسين منصور حلاج نيست،بلكه از سروده هاي سوزناك شاعريست متخلص به«حسين»كه قطعاً همين كمال الدين حسين خوارزمي مي باشد.درشرح فصوص الحكم نيزجاي جاي اشعار نغز ودلنشيني ازطرف شارح آورده شده كه تخلص«حسين»دارد.» دكترمايل هروي درادامه چنين مي افزايند كه:«كمال الدين حسين خوارزمي نه تنها به فارسي شعر مي سروده،بلكه به عربي نيز سروده هايي دارد.»
[2] 2- محمد جواد شريعت در مقدمه جواهر الاسرار وزواهر الانوار- شرح سه دفتر اول مثنوي از كمال الدين حسين بن حسن خوارزمي-مي نويسند:«در سال1343ديواني به نام ديوان اشعار[حسين بن]منصور حلاج از سوي كتابخانة سنائي منتشر شد در حالي كه شايد حسين بن منصور حلاج در همه عمر خود شعري به زبان فارسي نسروده وحتّي شايد جمله اي به زبان فارسي نگفته باشد.پس اين ديوان از كه بود؟ اين ديوان(كه البته ناقص هم هست)از كمال الدين حسين خوارزمي بود كه «حسين»تخلص مي كرد وكم وبيش اشعارش لطافت وظرافتي دارد.»
[3]. به عقيده نگارنده اين مقاله،علت ناقص بودن ديوان مزبور نيز اين مي تواند باشد كه در دو اثر معروف كمال الدين حسين خوارزمي؛يعني«
جواهر الاسرار و زواهر الانوار»و«
شرح فصوص الحكم ابن عربي» اشعاري از خود مولف از جمله مثنوياتش آمده است كه در ديوان مذكور نشاني از آنها نمي توان به دست آورد.3- دکترخير انديش با بررسی سبک فکری و زبانی وادبی اين اشعار که نمي تواند ازآن حلاج باشد،مي نويسند:« هنگامي كه نخستين چاپ آن در سال 1343 در ايران انجام شد،حداقل دو اثر سترگ در زمينه تاريخ ادبيات وسبك شناسي شعر فارسي منتشر شده بود.اول،«
تاريخ ادبيات در ايران،اثر ذبيح الله صفا ودوم،«
سبك شناسي»،اثر ملك الشعراء بهار،مصصح ديوان ومقدمه نويس[ داوود شيرازي و ولي الله يوسفيه]،اگر به يكي از اين دو منبع بزرگ وارزشمند مراجعه مي كردند،به راحتي در مي يافتند كه اين ديوان نمي تواند از حسين منصور حلاج باشد؛چراكه دوران فعاليت فكري،فرهنگي وتبليغاتي حلاج در نيمه دوم سده سوم هجري است؛يعني در فاصله سال250 تا309 كه دوران پختگي فكري وي است واين در حالي است كه شعر فارسي در اين فاصله،دوران تولد وشير خوارگي و رشد خود را مي پيمايد.به ديگر سخن،نخستين شاعران پارسي زبان دراين فاصله پديد آمده اند،هرچند به اجماع تذكره نويسان و مورخان ادبي،نمي توان كسي را آغازگر شعر فارسي دانست وآن اندك شاعران معرفي شده كه نخستين اشعار را سروده اند،همه در نيمه دوم سده سوم مي زيسته اند؛مانند بسام كورد خارجي،محمد بن مخلد و...كه كل اشعار به جاي مانده از اينان در تذكره ها،روي هم رفته به صد بيت هم نمي رسد.چگونه مي شود كه حلاج در همين دوره زندگي كرده وهيچ تذكره نويس ومورخي هم به شاعري وي در زبان فارسي اشاره نكرده وحتي يك بيت فارسي هم در هيچ تذكره اي به نام وي ثبت نشده باشد،اما يكباره ديواني در حجم سه هزار بيت از او چاپ ومنتشر شود!؟»
[4].«...حلاج شاعر است واشعار فراواني به زبان عربي دارد.از ديد سبك شناسي هم اشعار منسوب به حلاج،ويژگي هاي شعر دوره نخستين را دارا نيست و اين اشعار در اوزان روان و بدون ايراد عروضي سروده شده است. مهم ترين نكته در اين ديوان،محتواي اشعار است كه عموماً عشق الهي وعرفان را در بر مي گيرد و اصلاً با اشعار دوره نخستين سازگاري ندارد؛چرا كه عشق در شعرهاي اوليه فارسي، عشق مجازي،ساده وخاكي است....ديوان منسوب به منصور حلاج كه بي ترديد از آن كمال الدين حسين خوارزمي است،هرچند اشعارش ويژگي هاي زباني وادبي سبك عراقي را به تمامي ندارد،اما از نظر محتوا ومضمون ومفهوم،عاشقانه وعارفانه است وهمانند غزل هاي شاعران عارف هم روزگار وي در سده هاي هشتم ونهم از جمله:شاه نعمت الله ولي كرماني،قاسم انوار وشاه داعي شيرازي ساده وبي پيرايه وبدون تكلّف و از نظر ادبي متوسط است.»
[5] 3-لويي ماسينيون-حلاج شناس معاصر- در تحقيقاتي كه در مورد اشعار حلاج انجام داده با دو دسته شعر مواجه شده است:يك دسته اشعاري كه با توجه به سند آنها از خود حلاج بوده وتعدادي ديگر از اشعار كه منتسب به وي است.اشعار منسوب نيز برخي به زبان عربي در كتب تاريخي و ادبي و رجال آمده است وبعضي به زبان فارسي در هند وايران به چاپ رسيده است.شاعري از اهل سند،به نام« امام بخش خادم» درباره زندگي حلاج از زبان حلاج ديواني سروده كه در سال1921م به چاپ رسيد. يا در سال1888م در بمبئي ديواني به نام حسين منصور حلاج به فارسي چاپ شد و بعدها در ايران با همين نام انتشارات منوچهري آن را چاپ كرد.در حالي كه اين اشعار از آن شاعري صوفي به نام حسين بن حسن خوارزمي(در گذشته به سال 845 ه ق)است.
[6] اشعار خود كمال الدين حسين خوارزمي، بهترين دليل وبرهاني در اين مورد است كه مي گويد:
چون حسين كربلا دور از تو بيچاره حسين مي گذارد اندر اين خوارزم با كرب وبلا
(ديوان،ص 10).
دريغ خطّـــه خوارزم شد چنانكــه در او نه يار و مونس و نــي غمگسار مي بينـم
(همان،ص 142).
تأثير پذيري خوارزمي از خاقاني وخصایص سبکی وی:
شاعر نامدار وصاحب سبک قرن ششم هجري كه از زمان گذشته تا حال در تمامي ادوار شعر فارسي چه از لحاظ مضامين ومحتوا(فکری) وچه از لحاظ الفاظ وعبارات شعري(زبانی وادبی) وچه از لحاظ وزن وقافيه ورديف(عروض وموسیقی آوایی شعر)، اشعارش(قصايد) سرمشق اكثر شعراء وعرفايي همچون كمال الدين حسين خوارزمي واقع گرديده است؛استاد مسلم سبك آذربايجاني، پادشاه اقليم سخن؛يعني،
خاقاني شرواني است.خاقاني يگانه شاعري است كه بيشترين تأثير را بر افكار وانديشه هاي عرفاني كمال الدين حسين خوارزمي داشته است.خوارزمي علاوه بر دیوان اشعار ،درجاي جاي دو اثر معروف خود؛يعني«جواهر الاسرار وزواهر الانوار»و«شرح فصوص الحكم محي الدين ابن عربي» نيز از اشعار وافكار خاقاني در تقويت افكار ومحتوي كلام خود بهره مي گيرد.از خصايص سبکی كمال الدين حسين خوارزمي آن است كه مضامين ومحتواي اشعار خاقاني را كه بيشتر در وصف پيامبر(ص) وكعبه ودر خدمت شريعت وسنّت واخلاق است گرفته ، وهمانند معاصرانش ،آن را در خدمت ولايت ودرمدح ومنقبت ائمه اي همچون: حضرت علي وامام رضا(عيلهم السلام) ودر جهت بيان انديشه هاي عرفاني رایج در زمان خود نظير: تقابل عقل وعشق، وحدت وجود ،تجلّي وحدت در كثرت و...بكار مي گيرد؛ به نوعی که می توان اصطلاح«
سبک دوره» را به آن اطلاق کرد. شمیسا در مورد اصطلاح «
سبک دوره»-که بیشتر آثاردوره تیموری وشعرا وعرفایی از جمله خوارزمی ومعاصرانش را از لحاظ مضمون ومحتوا(فکری) ومسائلی همچون:تجلّی وحدت در کثرت و وحدت وجود و... را در بر می گیرد- می نویسند:«هنگامی که آثار یک دوره زمانی خاص را بررسی می کنیم ،هم به لحاظ معنی وهم به لحاظ زبان وهم به لحاظ مسائل بلاغی،متوجه وجوه مشترکی بین آنها می شویم که مجموعاً آثار آن دوره را از آثار دوره های دیگر متمایز می کند.این وجوه مشترک ویا به عبارت دیگر عوامل متمایز کننده،مختصات نُرم آن دوره ویا به اصطلاح سبک شعری آن دوره را مشخص می کند.بدین ترتیب متون ادبی در دوره های معینی دارای وجوه مشترکی هستند....در شعر قرون هفتم وهشتم ونهم،وجوه مشترک خاصی است.به سبک این دوره،سبک عراقی می گویند.دراین سبک شعر درونگرا می شود وبارزترین نمود این درون گرایی یا مختصّة فکری در این دوره،عرفان است.»
[7] شميسا در مورد شعر فارسي در عهد شاهرخ - كه اشعار شعرايي همچون خوارزمي ومعاصران وی را از لحاظ محتوا ودرون مایه (فکری)در برگرفته ونمودی دیگر از«
سبک دوره» به شمار می آید- مي نويسند:«...اما اين دوره آغاز انحطاط شعر فارسي است(البته شعر سبك عراقي).بعضي از نشانه هاي اين انحطاط تا اواخر عصر قاجاريه ادامه مي يابد.از آغاز دوره مورد بحث،فصاحت واستواري كلام قدما اندك اندك روي به زوال مي نهد.در غزل،سبك خاصي نيست وبيشتر مسأله
تقليد وتتبع مطرح است،اما گاه به ندرت برخي مضامين جزيي تازه ديده مي شود.ليكن به طور كلي شاعر صاحب سبكي در اين دوره ظهور نكرد.توجه زياد به صوفيه وخانقاه ها باعث شده بود كه جمع كثيري صوفي نما در اين عهد پيداشوند.اصول مهم عرفاني اين دوره عبارت است از: عقيده وحدت وجود واتحاد خالق ومخلوق وعارف ومعروف وتجلي وحدت در كثرت و توحيد ذات واسماء وافعال.....در اين دوره شعر از نظر مضمون ابداً ترقي نكرد وفقط در حد تقليد ماند.اما از نظر زبان بسيار تدني كرد.اما في الواقع مضمون يابي كه بعدها در سبك هندي اساس كار قرار گرفت از همين دوره شروع شد.»
[8].
عرفان خاقاني وخوارزمی: بنا به نظردکتر داودي مقدّم،قصيده خاقاني با مطلع:
« سريـر فقـر تـو را سر كشد به تاج رضا تو سر به جيب هوس دركشيده اينت خطا
سرشار است از عميق ترين مضامين عرفاني واصطلاحات اهل تصوف كه در زمينه عرفان خاقاني شاهدي ارزشمند و قابل تأمل و بحث وگفتگوست.در جايي از اين قصيده ازطلب و وحدت سخن مي گويد:
دلـي طلب كن بيمــار كـرده وحــدت چو چشم دوست كه بيمـاريست عين شفا
ودر جايي ديگر از همت كه طغراي بي نيازي درويشان است:
به دست همّـت طغراي بي نيــازي دار كه هر دو كون تو داري چوداري اين طغرا»
[9]
خوارزمی:
همای همّت ارسایه دمی بر فرقت اندازد کشند از بهر سلطانی هر دو عالمت طُغرا
(دیوان،ص15)
خاقاني همانند ساير عرفاي قبل وبعد از خود، با اعتقاد راستين به حدیث عرفاني معروف«موتوا قبل ان تموتوا»،مخاطب را به مرگ اختياري و ارادي تشويق مي كند :
بـــه بنـد دهر چه ماندي بمير تا برهي كه طـوطي از پي اين مرگ شد ز بند رها
(ديوان،ص 12)
در جای ديگر به همين مرگ ارادي دعوت كرده، مي گويد:
طـفـلي هنــوز بستــه گهـــواره فنـا مرد آن زمـان شوي كه شوي از همه جدا
جهدي بكــن كه زلزلـه صور در رسد شـاه دل تــو كــرده بـــود كاخ را رهـا
آن بِــهْ كه پيش هـودج جانان كني نثار آن جــان كه وقت صَدْمه هجران شود فنا
(همان،ص 15)
خوارزمی با تأثیر پذیری از اندیشه عرفانی وفکری خاقانی،مخاطب خود را به مرگ ارادی دعوت می کند:
ای دور مانــده از حـــرم خاص کبریا سوی وطـن رجـوع کن از خطّة خطا...
بیگانه شو ز خـــویش وگرد تنت متن تا جـــان شود به حضرت جانانت آشنا
در راه دوست هستی موهوم تو بَلاست هـــان نفــی کـن بَلای وجود خود بَلا
(دیوان،ص2-1)
كزّازي،درباب نهانگرايي وانديشه هاي درويشي خاقاني وعرفان ومسلك وي که بیانگر سبک فکری وی بوده وعرفا وشعرایی همچون خوارزمی را به تقلید وتتبع از وی واداشته است، چنين مي نگارند:«از ديگر زمينه هاي سخن خاقاني كه آن را در چامه هايش كاويده وپرورده است،انديشه هاي صوفيانه است.از سروده ها ونوشته هاي او بر مي آيد كه روزگاري بر خويش شوريده است؛ به آيين درويشي روي آورده است؛«قال»[دانش] را وانهاده است؛تا به «حال»[بینش] برسد. »
[10]
خــاقانی: ازعشق ساز بدرقه پس هم به نورعشق از تیـــه لا، بــــه منــزل الّا الله اندر آ
فتراک عشق گیر نه دنبال عقل ازآنک عیسیت دوست بِــه، کــه حواریت آشنا
(همان،ص3)
خوارزمی: در نَوَشتم دفتـــر هستی و اوراق خرد زآنکه علم عشق اندر دفتر و اوراق نیست
(دیوان،ص31)
خوارزمی درجای دیگرهمانندخاقانی ودیگرعرفا،درتقابل دواندیشه ونگرش ضدّهم؛یعنی استدلال وفلسفه(عقل) وکشف وشهود(عشق) یا علم «قال» و«حال» و«دانش» و«بینش» ،از تمثیل ونماد «چراغ وآفتاب/مورچه وعنقا» استفاده کرده می گوید:
مجــوی جـانب جانان زعقل راهبری که عشق دوست بود سوی دوست راهنما
میان شب به چراغ آفتاب نتوان جُست که آفتـــاب هم از نـور خــود شود پیدا
به پای مورچه نتوان به کوه قاف رسید بـــرو تو تعبیه کــن خـویش در پر عنقا
طریق عقل رها کن به عشق ساز حسین اگــر تـو عاشق عشقی و عشق را جویا
(همان،ص20)
خصایص فکری اشعار خوارزمی وخاقانی:
حسین پورچافی دربیان سطح فکری شاعر ونویسنده براین باور است که:«سبک بیان هرگوینده ونویسنده ای تا حدّ زیادی تابع نوع نگرش وبینش اوست؛چراکه افکار وعقاید وعواطف هرفرد،آگاهانه یا ناآگاهانه،درنوع گزینش اواز واژه،وزن،ترکیب،تصویر و...اثرمی گذارد...درحقیقت،هرکس آنگونه که می اندیشد واحساس می کند،سخن می گوید.شعر،آیینة اندیشه واحساس شاعر است...وفکر وروان رامی توان به سرچشمه ای مانند کرد که چشمة زبان از آن جاری ست.زلالی چشمه از زلال بودن سرچشمة آن خبر می دهد وگلناکی آن از گل آلودگی سرچشمه...ویکی از بهترین وعملی ترین راههای تعیین سبک شخصی در یک اثر،بررسی وتحلیل ویژگیهای فکری آن است و ویژگیهای زبانی وادبی اثر،در بیشتر موارد،معلول عوامل فکری آن هستند.»
[11] «
سبک،حاصل نگاه خاص هنرمند به جهان درون وبیرون است که لزوماً در شیوة خاصی از بیان تجلّی می کند.به عبارت دیگرهردید ویژه ای در زبان ویژه ای رخ می نماید.»
[12] استاد بهار در تعریف
سبک می نویسند:«سبک در اصطلاح ادبیات عبارت است از روش خاص ادراک و بیان افکار به وسیله ترکیب کلمات وانتخاب الفاظ وطرز تعبیر.
سبک به یک اثر ادبی وجهة خاص خود را از لحاظ صورت ومعنی القاء می کند.وآن نیز به نوبة خویش وابسته به طرز تفکر گوینده یا نویسنده دربارة حقیقت می باشد.
[13]
اولين و بيشترين تأثير پذيري كمال الدين حسين خوارزمي از خاقاني و خصایص سبکی(فکری) سخن وی و تصوف فردي وعاشقانه متعادل وانديشه هاي نهانيش،مضامين ومفاهيم متشابهي است كه هنگام مطالعه دواوين اين دو شاعر قبل از هر چيز ديگر مشهود است؛مضامين متشابهي كه از لحاظ شكل والفاظ وعبارات( یعنی از حیث زبان) نیز شباهت زيادي به هم دارند؛ با اين تفاوت كه مضموني كه درديوان خاقاني درخدمت شريعت و سنّت واخلاق ومنقبت پيامبر(ص)بوده و به اصطلاح«عرفان شعري»است،در ديوان خوارزمي با اصطلاح«شعر عرفاني» ودر كسوت عارفانه- عاشقانه، در خدمت عرفان وعشق و ولايت وانديشه هاي متعالي عرفاني نظير: تقابل عقل وعشق، وحدت وجود ،تجلي و... به كار گرفته مي شود:
خاقاني در ستايش پيامبر(ص) گويد:
نه سبزه بر دمد از خاك وآنگهي سوسن؟ نـه غـوره در رسد از تاك وآنگهي صهبا؟
(ديوان،ص13)
خوارزمي: دمد شوره ز خاك آنگه برآيد لاله وسنبل رسد غوره زتاك آنگه پديد آيد مي حمرا
(ديوان،ص 15)
خاقاني در وصف معراج حضرت ختمي مرتبت گويد:
از آسمان نخست بـــرون تاخت قـدر او هم عــرش نطعش آمد وهــم سدره متكا
(ديوان،ص 5)
خوارزمي الفاظ وعبارات ومضمون شعرخاقاني را برداشته وآن را در مدح ومنقبت حضرت علي(ع) بكار مي گيرد:
مهميــز شوق چـون بــزند بر بـراق عشق از سدره نطـــع سازد واز عــرش متّكــا
(ديوان،ص 2)
خاقاني درمدح و منقبت پيامبر(ص)گويد:
نطــقش معلّمــي كه كنــد عقــل را ادب خُلقش مُفَـرِّحي كه دهــــد روح را شفا
(ديوان،ص 4)
خوارزمي از آن در منقبت حضرت علي(ع) استفاده كرده ميگويد:
هــم عقــل را معلــم لطفــت شده اديب هم خَلــق را مُفَــرّح خُلقــت شده شفا
(ديوان،ص 4)
خاقاني در منقبت پيامبر(ص):
مريم گشاده روزه وعيسي ببستــه نطــــق كــاودر سخـن گشاده سر سفــره سخا
(ديوان،ص 5)
خوارزمي در منقبت حضرت علي(ع):
يادي نكـــرد هيچكس از خـــواجـه خليل چــون فضل تـو گشاده سر سفره سخا
(ديوان،ص 4)
خاقاني: تُرا امان ز امل بِهْ كه اسب جنگـــي را بـه روز معـــركه برگستوان بِهْ از هرّا
(ديوان،ص 12)
خوارزمي با استفاده ازمضمون نياز وناز مي گويد:
نياز ازناز بِهْ سازد دراين ره كاسب جنگي را بــود بـرگستوان بهتر بروز جنگ از هرّا
(ديوان،ص 15)
خاقاني: دريـــاي سينه موج زنــد آب آتشيــن تا پيـش كعبه لــولــؤ لالا بر آورم
(ديوان،ص247)
سر زآن فــرو برم كه برآرم دمـار نفس نفس اژدهاست هيچ مگو تا برآورم
(همان،ص 245)
خوارزمي مضمون شعر خاقاني را كه در مدح پيامبر اكرم(ص) وذكر كعبه وخود سازي است، ازلحاظ وزن وقافيه ورديف گرفته وآن را در خدمت عرفان وتقابل عقل وعشق به كار مي گيرد:
كشتي عقل در شكنم اندر محيط عشق وز قعر بحر لــؤلــؤ لالا بـر آورم
(ديوان،ص 109)
با عشق مي برآورم از عقــل صد دمار عقل آفت است هيچ مگو تا بر آورم
(همان،ص110)
خصایص آوایی اشعار خوارزمی وخاقانی:
دوّمين تأثيرپذيري خوارزمي از خاقاني و سبک شعری وی آن است كه از حیث وزن و قافيه و رديف ؛ یعنی موسیقی بیرونی شعر (عروض) و موسیقی کناری(قافیه و ردیف) یا سطح آوایی، استقبال اشعار (قصايد) خاقاني رفته است. « به سطح آوایی می توان سطح موسیقیایی متن نیز گفت ، زیرا در این مرحله متن را از لحاظ ابزار موسیقی آفرین بررسی می کنیم.موسیقی بیرونی(وکناری) از بررسی وزن و قافیه و ردیف معلوم می شود.»
[14]سطح آوایی و موسیقیایی شعر به حدّی ارزشمند است که استاد شفیعی کدکنی معتقد است که:«همواره،شاعران بزرگ،آگاه وناآگاه،بزرگترین شیفتگان موسیقی بوده اند وشعر خاستگاهی جز به موسیقی رساندن زبان،ندارد و همة تعریف های شعر،در تحلیل نهایی،بازگشتشان به این تعریف خواهد بود: « شعر،تجلّی موسیقیایی زبان است.» وتصویر،معنی،بیان وهمه وهمه جلوه های گوناگون این موسیقی اند.»
[15] صفا،درمورد خصيصه بارز سبکی شعراي قرن نهم وآغاز قرن دهم هجري؛يعني،
تقليد وجوابگويي از سبک گويندگاني نظيرخاقاني و سطح آوایی(= موسیقیایی) قصاید وی مي نويسند:«از اعمال ديگري كه نزد شاعران قرن نهم ودهم فراوان ديده مي شود،تقليد شاعران است از گويندگان مقدم ويا حتي معاصران.اين تقليد به دوصورت در شعر جلوه كرده است:
نخست: تقليد ازسبك وشيوه سخنگويي استادان مقدم و
دوم: جوابگويي يا استقبال از اشعار پيشينيان[نظير خاقاني]به همان وزن وقافيه[ورديفي]كه گفته شده بود.شاعران قصيده گوي اين دوران،به تمامي دنبال نهضتي را گرفته بودند كه از اواخر قرن ششم هجري در آذربايجان وعراق عجم آغاز شده ودرقرن هفتم وهشتم امتداد يافته بود.شيوه سخنگويي اين قصيده سرايان بيشتر زيرنفوذ انوري،ظهير،
خاقاني،كمال الدين اسماعيل وسلمان ساوجي است وهنر نمايي بزرگ شاعران درآن بود كه همه قصايد دشوار اين شاعران را جواب گويند تا استادي ومهارت آنان بيشترآشکار شود.»
[16]
خاقانــي: اي پنج نـــوبـــه كوفتــه در دارمُلك لا لا در چهـــار بالش وحـــدت كشد تُُرا
(ديوان،ص 3).
طفلي هنــوز بستـــة گهـــواره فنا مرد آن زمان شوي،كه شوي از همه جدا
(همان،ص 15)
خوارزمي: اي دور مانــده از حرم خـاص كبريا سوي وطـــن رجــوع كن از خطّة خطا
(ديوان،ص 1)
خاقاني: مرا دل پير تعليم است ومن طفل زبان دانش دم تسليم سر عشر و سر زانــو دبستانش
(ديوان،ص 209)
خوارزمي: خوشاجاني كه بستاند بدست خويش جانانش زهي عيدي كه عاشق راكشداز بهرقربانش
(ديوان،ص 94)
سومين تأثير پذيري خوارزمي از خاقاني،آن است كه شاعر از لحاظ فکری،زبانی(= لغوی و آوایی) وادبی مصراع، بيت و ابياتي را از وي عيناً و بي كم وكاست ذكر كرده است:
خاقاني: جوشن صورت برون كن در صف مردان در آ دل طلب كزدار ملك دل توان شد پادشا
(ديوان،ص 1).
خوارزمي: چون زنان صورت پرستي كم كن اندر راه عشق جوشن صورت برون كن درصف مردان درآ
بنــد تن بـودن نيفــزايد تُرا جــز بنـدگي دل طلب كز دارملك دل توان شد پادشا
(ديوان،ص 5)
خاقاني: من حسين وقت ونا اهــلان يــزيد وشمر من روزگـارم جمله عاشورا وشروان كـربلا
اي عراق الله جارك سخــت مشعوفم به تو وي خراسان عمرك الله نيك مشتاقم ترا
(ديوان،ص 2)
خوارزمي: من حسين وقت ونــا اهــلان يزيد وشمر من روزگارم جمله عاشورا ومنــزل كربــلا
اي عـراق الله وجارك سخــت مشعوفم به تو وي خراسان عمرك الله نيك مشتاقم ترا
(ديوان،ص 10)
خـاقـاني: اي پنــج نـوبـــه كــوفتـه در دارملــك لا لا در چهار بالــش وحدت كشـد تــرا
(ديوان،ص 3)
خوارزمي: از پنج حس وشش جهت آندم كه بگذري لا در چهـار بالش وحــدت كشد تــرا
(ديوان،ص 2)
خاقانــي: تُرا ز پشتي همـــت به كف شود ملكـت بلـي ز پهـلــوي آدم پــديــد شد حـوّا
(ديوان،ص 12)
خوارزمي : تُـرا از پشتة همت پـديـد آيد همـه دولـت چنـان كــز پهلوي آدم پديدار آمده حــوا
(ديوان،ص 15)
خاقاني در تحقيق وموعظه وحكمت ومرثيه امام ناصرالدين ابراهيم گويد:
وگر براحمد مختـارخوانند اين چنين شعري زصدر او ندا آيد كـه قد احسنت حسّاني...
خلافت دار احمد بود وهم احمد ندا كردش كه فـاروق فـريقيني وذوالنورين فرقـاني
(ديوان،ص 415)
خوارزمي در ستايش ومنقبت امام رضا(ع) گويد:
كمينـه خــادمــانت را نــداي ايــزدي آمد كه فـاروق فريقيني وذوالنــورين فرقاني
اگردر مرقدت شاها حسين اين شعر برخواند ندا آيد ازآن روضه كه قداحسنت حسّاني
(ديوان،ص 185)
خصایص لغوی وزبانی خوارزمی وخاقانی:
چهارمين وآخرين تأثيرپذيري خوارزمي ازخاقاني،بدان صورت است كه ازلحاظ خصیصه سبکی(لغوی وزبانی)در جاي جاي ديوان اشعارخود،ازالفاظ ،عبارات،اصطلاحات وتعابيرعرفاني خاقاني برای بیان اندیشه های عرفانی خود استفاده مي كند.استاد امامي درمورداستفاده شاعران عارف مسلك پس ازخاقاني،ازتعبيرات عرفاني اشعار وي مي نويسند:«بسياري ازتركيبات وتعبيرات خاقاني را شاعران عارف مسلك پس از وي نيز به كار برده اند وهرچند نمي توان خاقاني را واضع اين تعبيرات ويا تركيبات دانست،ولي بايد اعتراف كرد كه ديوان خاقاني غالباً ازكهن ترين موارد حضور اصطلاحاتي است كه بعدها به عنوان شناخته شده ترين تعبيرهاي عرفاني وحتي كليشه هاي تعبيري درغزل عرفاني تثبيت شدند...»
[17]
خاقانــي: در دل مــدار نقش اماني كه شرط نيست بتخـانــه ساختـن ز نظـــرگــاه پادشـا
(ديوان،ص 3)
خوارزمي: بــزداي زنگ غيــر ز عبـرت ز روي دل كــآيينــه دل است نظــر گاه پــادشــا
(ديوان،ص 1)
خاقاني: حــدّ قِدَم مپــرس كه هـرگــز نيامدست در كوچـــه حـــدوث عمـــاريِّ كبريا
(ديوان،ص 3)
خوارزمي: از كوچه حدوث قـــدم گـــر برون نهي گويـد زپيشگـــاه قِــدَم حق كه مرحبا
(ديوان،ص 1)
خاقاني: كسري از اين ممالك وصد كسري وقباد خطوي ازين مسالـك وصد خطّه خطا
(ديوان،ص 3)
خوارزمي: زآن ممالك هست كسري ملك كسري وقباد زآن مسالك نيست خطوي خطّه چين وخطا
(ديوان،ص 6)
خاقاني: ازايــن سراچـه آوا ورنـــگ دل بگســـل به ارغوان دِه رنگ و بـه ارغـنـون آوا
(ديوان،ص 7)
خوارزمي: دم ز آوا بر كش وبا رنگ بي رنگي بســـاز رنگ و آوا را بِهِــل با ارغـوان وارغنان
(ديوان،ص 146)
خاقاني: ابلقي را كآسمان كمتر چراگه وي است چندخواهي بست بر خشك آخورآخر زمان
(ديوان،ص 324)
خوارزمي: دلدل دل در چراگاه از رياض خلد ساز چشم آخر بين تو بنداز آخور آخر زمان
(ديوان،ص 145)
خاقاني: ناقــه همت به راه فاقه ران تا گرددت تــوشه خوشه چرخ و منـزلگاه راه كهكشان
(ديوان،ص 326)
خوارزمي: توشه اي از خوشه چرخ وثوابت كم طلب چون خران كاه كش كم جوي راه كهكشان
(ديوان،ص 145)
خاقاني در ستايش پيامبر(ص) گويد:
برخوان اين جهـان زده انگشت در نمـك نا خورده دست شسته ازين بي نمك اَبا
(ديوان،ص 17)
خوارزمي: زين اباي بي نمك دستت ميالا تــا شوي بــر سر خــوان ابيـت عند ربي ميزبان
(ديوان،ص 146)
خاقاني: دراين رصدگه خاكي چه خاك مي بيزي نه كودكي نه مقامر زخـاك چيست تُرا
(ديوان،ص 7)
خوارزمي: چو لوح عالم علوي قرارگــاه شمــاست دراين رصدگـه خاكـي چومي برانگيزند
(ديوان،ص 85)
از جمله تركيبات وتعابير سبکی(لغوی وزبانی) ديگرديوان خاقاني وسنائي كه خوارزمي در جاي جاي ديوان اشعار خود نظر قابل توجهي بدان ابراز داشته است،الفاظ كلمه طيّبه«لا اله الّا الله» است:
سنائي:
شهادت گفتن آن بـاشد كه هم زاوّل درآشامي همه درياي هستي را بـدان حرف نهنگ آسا
نيابي خار وخاشاكي در اين ره چون به فرّاشي كمربست وبه فرق اِستاد درحرف شهادت لا
چـو لا از حدّ انساني فكنـدت در ره حيـرت پس از نــور الـوهيـت بــه الـلـه آي از الّا
(ديوان،ص 58)
خوارزمي: بلاي راه بسيار است بي لا رفتن امكان نيست كه رهبرچـون ز لا نبـود نيابـي ره سوي الّا
قلاوزي چو لاهرگزكجا يابي كه در پيشت كمربستست خدمت را وكرده ازسرخود پــا
پـي معــراج الّـا الله زشكـل لا بود سلّـم توبي يــاري اين سلّم سلامت كي روي بالا
خس وخاشاك هستي را بروب ازصحن قصر دل كه از بهرچنين رفتـن چوجاروبي است شكل لا
(ديوان،صص 14-13)
خاقاني: بي حــاجبيّ لا به در دين مرو كه هست دين گنج خانه حــق ولا شكل اژدها
(ديوان، 3)
«لا» زآن شد اژدهاي دوسر تا فرو خورد هر شرك وشك كه در ره الّا عيان شود
(همان: 310).
خوارزمي: داد لا ناداده از الّا مجــو حظّي كه هست بر سـر خط حقايق لا چو شكل اژدها
(ديوان،ص 7)
نداده داد لا هرگز ز دينت كي خبر باشد كه دين گنجي است بي پايان ولاچون شكل اژدرها
(همان،ص 14)
خاقاني: از «لا» رسي به صدر شهادت كه عقل را از «لا» و«هـــو» مركب لاهوت زير ران
(ديوان،ص 310)
خوارزمي: از «لا» و«هـو »چـو خنجر لاهوت يافتم در ملك عقـــل دست به يغما بر آورم
(ديوان،ص 109)
سبک شخصی خوارزمی وموسیقی درونی اشعار وی:
ازديگر خصايص زباني و ادبی و
موسیقی درونی اشعار سخن سالارشرواني؛یعنی خاقانی،كه خوارزمي وديگر شعرا را شيفته خود كرده است، ايراد سخن با استفاده از شكل حروف و واژگان و به ويژه؛
صنعت و آرايه قلب است.«موسیقی درونی متن به وسیلة صنایع بدیع لفظی از قبیل: انواع سجع،انواع جناس،انواع تکرار(همحروفی،همصدایی) و...به وجود می آید.»
[18] خوارزمي در اين شيوه؛ یعنی آرایه قلب(بعض وکلّ) و علي الخصوص جناس ناقص ، تام و مركب، آن اندازه افراط مي ورزد كه حتي گوي سبقت را از خاقاني و ديگر شعراي قبل و بعد از خود نيز مي ربايد؛خصیصه ای که می توان آن را از
خصایص سبکی شخصی ومنحصر به فرد خوارزمی قلمداد کرد. شمیسا در مورد سبک شخصی یا فردی شعرا ونویسندگان که آن را ازآثار دیگران متمایز می کند،می نویسد:«در ضمن مطالعه آثار یک دوره(سبک دوره)ممکن است به شاعر یا نویسنده ای بر خورد کنیم که آثار او نسبت به هم عصران خود؛یعنی آثار دیگرآن دوره متمایز باشد.در این گونه آثار معمولاً علاوه برآن مختصات مشترک فکری وزبانی وادبی عصر،مختصات برسری ویژه ای هم به چشم می خورد که فقط مربوط به شاعر یا نویسندة خاصی است ونهایتاً آن اثر ادبی را از هر اثر ادبی دیگری مشخّص می کند.به اصطلاح اثر برخی امضا دار یا چهره دار است،طنین مخصوص به خود دارد،می گوئیم سبک خاص خود را دارد،سبک شخصی است.معنای حقیقی سبک در حقیقت همین سبک شخصی است.سبک شخصی مثل رنگ،در تمام زوایای تار و پود آثار یک هنرمند،منتشر است.»
[19]
خاقاني: حق مي كند ندا كه به ما ره دراز نيست از«مال» «لام» بفكن وباقـــــي شناس ما
(ديوان،ص 4)
چنـان استـــاده ام پيش وپس طعـــن كه استـاده است الفهــــاي «اطعنـــــا»
(همان،ص 25)
بقايي نيست هيچ اقبال را چندآزمودستي خودآنگه لابقا مقلوب اقبالست برخوانش
(همان،ص 213)
وگرعنقايي ازمرغان زكوه قاف دين مگذر كه چون بي«قاف»شدعنقا عنا گردد زناداني
(همان،ص 414)
عدل تو«شين»را ز«را» كرد جدا چون بديد كآلت راي ست«را»صورت شين است«شين»
(همان،ص 335)
خوارزمي: در راه دوست هستي موهوم تو بَــلاست هـان نفي كن بَـــلاي وجـود خودت بِـلا
(ديوان،ص 2)
در منقبت امام رضا(ع) گوید:
چشم عقل از توتیای خاک قبرش برده نور جان خَلق ازخُلق روح افزای اودیده شفا
(همان،ص8)
اگر ملک قِدَم خواهی قَدَم بیرون نه از هستی برآ بر کوه قاف اوّل، اگر می بایدت عنقا
(همان،ص12)
چون قبــاي جان تو دارد طرازي از بقــا دامن همـــت ز گرد عالم فاني فشان
(همان،ص 144)
گرد زمین وآسمان من سالها گردیده ام روشن مبادا چشم من چون تو مهی گر،دیده ام
(همان،ص123)
چشم برقرص مه وخورشید تا کی باشدت بگذر وبگذار با دونان گیتی این دو،نان
(همان،ص145)
مرد معني را زقول وفعل مي بايد شناخت راه حـق نتوان سپردن با رداء وطيلسان
طيلسان بر دوش توسودي نخواهد داشتن چون توبامعـجر برون آيي ازين طي لسان
(همان،ص 147)
من آن کسم که نــدارم بجـز گنه،کاری کجاست خود چومن اندر جهان گنهکاری
(همان،ص210)
مطـــربا زخمـــه اي بزن كه از اوست طايــــر روح را جنــــاح نجـــاح
جـــان از آن جــرعه هاست دل زنده كه ز اقــداح كــــرده ايم قــــداح
(همان،ص 253)
نتيجه:
افكار وعقاید فرد وملّتي درفرد وملّت ديگرتأثير گذار است. درگستره ادبيّات عرفاني فارسي ونیز ازلحاظ علم سبک شناسی ،شاعر ونويسنده اي را سراغ نداريم كه تنها با اتّكا به تجربه هاي شخصي ودروني خود موفّق به خلق اثري عرفاني - ادبي گردد؛ بلكه هنگام مطالعه شعر واثري ،درمي يابيم كه چه فراوان نگرش ها و اسلوب سبکی كه به وسيله پيشينيان عرفاني و ادبا صورت گرفته، تا اينكه درادوار بعد، براساس آن نگرشها واسلوب ،شعر و اثري عرفاني - ادبي به منصّه ظهور رسيده است.به عنوان مثال؛ شيخ محي الدين ابن عربي -بيانگذار عرفاني نظري- كسي كه است براي اولين بار و به طور گسترده مفاهيم ومباحث منحصر به فرد سبکی همچون: وحدت وجود،تجلّي وحدت در كثرت،اسماء وصفات واعيان ثابته را در عرفان اسلامي مطرح كرده و بعد، شعرا وعرفايي نظير:عراقي،شاه نعمت الله ولي ،شمس مغربي،شيخ محمود شبستري، كمال الدين حسين خوارزمي،جامي ،صائب تبريزي وديگران، براساس افكار وانديشه هاي سبکی ابن عربي،آثاري خلق نمودند. با تفحص در اشعار وآثار كمال الدين حسين خوارزمي از شعرا وعرفاي نيمه دوم قرن هشتم ونيمه اول قرن نهم هجري، به اين نتيجه مي رسيم كه خوارزمي،همانند ساير شعرا وعرفاي معاصر و قبل و بعد ازخود،درجاي جاي اشعار خود، افكار وانديشه ها و دريافت هاي دروني وسبکی خاقاني وساير عرفا و شعراي قرون ششم، هفتم وهشتم هجري را از لحاظ مضامين ومحتوا(فکری)وزن وقافيه ورديف( سطح آوایی وموسیقیایی) وتركيبات وتعابير