سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 1 خرداد 1403
  • روز بهره‌وري و بهينه‌سازي مصرف
  • روز بزرگداشت ملاصدرا، صدرالمتألهين
  • آغاز محاصرة اقتصادي جمهوري اسلامي ايران توسط آمريكا، 1359 هـ ش
14 ذو القعدة 1445
    Tuesday 21 May 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      سه شنبه ۱ خرداد

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      عشقولانه
      ارسال شده توسط

      علیرضا کاشی پور محمدی

      در تاریخ : شنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۴ ۲۲:۱۷
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۷۲۶ | نظرات : ۱۸

      آورده اند که پادشاهی را رسم چنین بود که هر هفته در رکاب ِ تشریفات و در پناه ِ محافظان ِ سرشار از تفنگ و بی سیمات از رهگذار ِ رعیت ِ خویش ، اراده ی عبور فرمودی و به مردم فخرها نمودی و سال ها بر این شیوه استوار بودی تا این که روزی در میانه ی انبوه ِ خلقان ، به ناگاه به چشمانی افتادش نگاه که دل و دین از دست بداد و نعره زنان از مرکبش فرو افتاد .
      چون وی را به ضرت ِ سیلی های آبدار و تزریق ِ آب قند ، بهوش آوردند و علت ماجرا بپرسیدند ، نشان از دختری داد هوشربا پس فی الفور فرمان داد تا آن ضعیفه را به طرفه العینی به حضورش برند زورا زور .
      مامورین معذور، خیابان به خیابان و کوی به کوی در پی ِ آن ماه روی ، بگردیدند و سرها بخاریدند و گوش ها بمالیدند تا این که به منظوره ی مستوره دست یابیدند آن گاه وی را با عنایت ِ تمام و عزت و احترام به دربار آوریدند .
      پادشاه چون چشم بر وی گشود در حال ، خواستگاری اش نمود . دخترک گفت مرا جرأت نباشد از اطاعت امیر سر پیچیدن مگر آن که شرط مرا در این وصال پذیرفتن و آن این باشد که به قدرت و شوکت و ثروت ِ خویش غره مباش و مصاحبت جز با خردمندان مکن و با مردمان ، مردمی پیشه کن و چنان باش که ستوده ی دانایان باشی نه جاهلان و مپندار که به سبب ِ موقعیت ِ خویش بر دیگران رجحان یافته ای که ...
      پادشاه که از سخنان دخترک خونش جوشیدن گرفته بود فریاد زنان گفت لعنت خدا و ابلیس بر شانس و اقبال ِ من که برای رسیدن به این مقام و منزلت ، توطئه ها چیدمی و جنایت ها کردمی و پدر و برادران از سر راه برداشتمی حال چگونه توانم به خاطر تو دست از روزگار ِ خویش بشویم که کرور کرور دختران ِ باکلاس ، گِرد ِ بارگاهم می کنند پاس پاس تا به چشمکی ببرم آنان را به لاس وگاس پس فرمان داد تا چشم های او را درآورند تا به جهت ِ عبرت ، خلایق جمع کنند هوش و حواس .
      بیت :
      هنگام ِ عبور ِ من برو کشک بساب              چون کور کنم هر که به من خیره شود
      من قدرت ِ مطلقم ، نصیحت موقوف              ور نه همه  هستی ِ شما  تیره شود
       
      پیشنهادات پیشگیرانه :
      هنگام عبور پادشاهان از خانه بیرون نروید
      جایی زندگی کنید که پادشاه نداشته باشد
      چون به بارگاه پادشاهی احضار شدید به جای پند و نصیحت بلافاصله جواب بله بدهید ، چند ماهی تحمل کنید بعد مهریه تان را به اجرا بگذارید بدین ترتیب هم از مرگ امان یافته اید هم پادشاه ِقدرقدرت را دور زده اید .    

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۶۳۴۱ در تاریخ شنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۴ ۲۲:۱۷ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0