شعرناب

عشقولانه


آورده اند که پادشاهی را رسم چنین بود که هر هفته در رکاب ِ تشریفات و در پناه ِ محافظان ِ سرشار از تفنگ و بی سیمات از رهگذار ِ رعیت ِ خویش ، اراده ی عبور فرمودی و به مردم فخرها نمودی و سال ها بر این شیوه استوار بودی تا این که روزی در میانه ی انبوه ِ خلقان ، به ناگاه به چشمانی افتادش نگاه که دل و دین از دست بداد و نعره زنان از مرکبش فرو افتاد .
چون وی را به ضرت ِ سیلی های آبدار و تزریق ِ آب قند ، بهوش آوردند و علت ماجرا بپرسیدند ، نشان از دختری داد هوشربا پس فی الفور فرمان داد تا آن ضعیفه را به طرفه العینی به حضورش برند زورا زور .
مامورین معذور، خیابان به خیابان و کوی به کوی در پی ِ آن ماه روی ، بگردیدند و سرها بخاریدند و گوش ها بمالیدند تا این که به منظوره ی مستوره دست یابیدند آن گاه وی را با عنایت ِ تمام و عزت و احترام به دربار آوریدند .
پادشاه چون چشم بر وی گشود در حال ، خواستگاری اش نمود . دخترک گفت مرا جرأت نباشد از اطاعت امیر سر پیچیدن مگر آن که شرط مرا در این وصال پذیرفتن و آن این باشد که به قدرت و شوکت و ثروت ِ خویش غره مباش و مصاحبت جز با خردمندان مکن و با مردمان ، مردمی پیشه کن و چنان باش که ستوده ی دانایان باشی نه جاهلان و مپندار که به سبب ِ موقعیت ِ خویش بر دیگران رجحان یافته ای که ...
پادشاه که از سخنان دخترک خونش جوشیدن گرفته بود فریاد زنان گفت لعنت خدا و ابلیس بر شانس و اقبال ِ من که برای رسیدن به این مقام و منزلت ، توطئه ها چیدمی و جنایت ها کردمی و پدر و برادران از سر راه برداشتمی حال چگونه توانم به خاطر تو دست از روزگار ِ خویش بشویم که کرور کرور دختران ِ باکلاس ، گِرد ِ بارگاهم می کنند پاس پاس تا به چشمکی ببرم آنان را به لاس وگاس پس فرمان داد تا چشم های او را درآورند تا به جهت ِ عبرت ، خلایق جمع کنند هوش و حواس .
بیت :
هنگام ِ عبور ِ من برو کشک بساب چون کور کنم هر که به من خیره شود
من قدرت ِ مطلقم ، نصیحت موقوف ور نه همه هستی ِ شما تیره شود
پیشنهادات پیشگیرانه :
هنگام عبور پادشاهان از خانه بیرون نروید
جایی زندگی کنید که پادشاه نداشته باشد
چون به بارگاه پادشاهی احضار شدید به جای پند و نصیحت بلافاصله جواب بله بدهید ، چند ماهی تحمل کنید بعد مهریه تان را به اجرا بگذارید بدین ترتیب هم از مرگ امان یافته اید هم پادشاه ِقدرقدرت را دور زده اید .


0