دوشنبه ۵ آذر
نخستین گام های زنان در ادبیات معاصر ایران 1
ارسال شده توسط احمدی زاده(ملحق) در تاریخ : دوشنبه ۴ آبان ۱۳۹۴ ۱۴:۲۰
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴۸۷ | نظرات : ۸
|
|
نخستین گام های زنان در ادبیات معاصرایران
حسن میر عابدینی
از دوره ی قاجار تا سال ١۳٢٠ش (سقوط رضا شاه)، كه دوره ی پیدایش ادبیات معاصر ایران است، شمار نویسندگان زن در حدی نیست كه بتوان از كار آنان بهعنوان یك جریان ادبی قابل توجه یاد كرد.
در آن دوره ی زمانی، محدودیتهای اجتماعی، خانوادگی، تحصیلی و شغلی، فضا را برای آفرینش های زنانه تنگ می كرد. زنان یا چنان گرفتار امور خانه بودند كه نمی توانستند كارهایی را هم كه توانایی خلقشان را داشتند بیافرینند و یا هنوز به صرافت داستاننویسی نیافتاده بودند. برخی هم كه می نوشتند، موجودیت خود را پشت نامهای مستعار پنهان می كردند. فضا چنان بود كه آنان اگر هم می خواستند، به نوشتن ترغیب نمی شدند زیرا امكانی برای نشر آثار خود نمی دیدند. کوشش زنان در آن دوره صرف كسب حقوق اولیه ی خویش می شد و هنوز امكان گشایش درهای مراكز ادبی را به روی خود نیافته بودند. شركت آنان در جنبش ادبی بستگی به موقعیتی داشت كه در جامعهبهدست می آوردند. در اوایل سده ی بیستم میلادی، گروه كوچكی از زنان تحصیل كرده كه در راه بهدست آوردن كم ترین امكانات با مخالفتها و تهدیدهای بسیار رو به رو می شدند،آغاز به گشودن مدارس دخترانه ی خصوصی در شهرهای بزرگ و تدریس در آن ها كردند،كانونهای زنان را بنیاد نهادند و مجله های ویژه ی خود را منتشر كردند (١).
* * *
پس از جنگ جهانی اول، مدرسه های دخترانه ی جدید و نشریات زنان دو عامل اساسی در روشنگری برای آزادی زنان بودند. خانم دكتر حسین خان كحال نخستین نشریه ی زنان را با نام دانش در سال ١٢٨٩ ش منتشر كرد. پس از او، مریم عمید مزینالسلطنه، مدیر مدرسه ی مزّینیه، "به منظور بیداری توده ی نسوان... و تربیت دوشیزگان و تصفیه ی اخلاقی زنان"، شكوفه را در طی سالهای ١٢٩٢ تا ١٢٩۷ش در تهران چاپ می كرد. در پی آنان، نشریات گوناگون زنان در شهرهای اصفهان، مشهد، رشت، شیراز و بندرانزلی انتشار یافتند. صدیقه دولتآبادی در ١٢٩۷ش در اصفهان زبان زنان را منتشر می کرد که داستان هایی رقتانگیز را به شكل پاورقی در آن چاپ می كرد. اما دیرپاترینِ اینگونه نشریات عالم نسوان بود كه از سال ١٢٩٩ تا ١۳١۳ش به مدیریت نوابه خانم صفوی زیر نظر "مجمع فارغالتحصیلان مدرسه عالی اناثیه امریكایی ایران" منتشر می شد. هر دو ماه یك بار شمارهای از این نشریه در ۳٨ صفحه به قطع كوچك خشتی در تهران به چاپ می رسید که مطالب آن در زمینه های پزشكی، اداره ی امور خانه و آشپزی، نمونههای مد لباس از مجله های امریكا و اروپا، خبزهای ترقی زنان و "مقالات ادبی و آثار منظوم و منثور محترمات ادیبه ایرانی" بود (٢).
پیش از این، در دوره ی مشروطیت، نشریات ایرانی خارج از كشور ـ از قبیل اختر و حبلالمتین ـ اندیشههای تجددطلبانه و ترقیخواهانه ی روشنگران ایرانی را درباره ی "مساله ی زن" مطرح می كردند. و بهطوركلی، این مساله بهعنوان راهی برای حل عقبماندگیی اجتماع، مورد توجه نخبگان فرهنگیی جامعه بود و بهتدریج چنان اهمیتی یافت كه اغلب روزنامههای پیشرو بخشهایی را به زنان اختصاص دادند.
اما کوشش گسترده ی خود زنان ترقیخواه برای اصلاح نگرش حاكم بر جامعه نسبت به زن، به دوره ی پیش از تشكیل مجلس شورای ملی (١٢٨۵ش) و انتشار روزنامههای مشروطهخواه در تهران بازمیگردد. (۳)
در سال ١٢٨٦ش نخستین مدرسه ی دخترانه ی ایرانی به نام "دبستان دوشیزگان" توسط بیبیخانم وزیرف، همسر موسیخان میرپنج، كه زاده ی قفقاز و دانشآموخته ی آنسامان بود، در تهران گشایش یافت اما میزان مخالفتها با این مدرسه به اندازه ای رسید كه بیبی خانم ناچار از تعطیل كردن آن شد. در همان سال طوبی خانم آزموده "دبستانناموس" را بنیاد نهاد. این روند ادامه یافت بهطوری كه در سال ١٢٩١ ش در تهران بیش از ٦۳ مدرسه ی دخترانه با ٢٤۷٤ دانشآموز فعالیت می كردند.(٤) موانع تحصیل زنان بهمخالفت مردان سنتگرا محدود نمی شد، بی علاقگی و بی اعتنایی بسیاری از زنان بهتحصیل نیز مزید بر علت بود. بهطوری كه تاجالسلطنه در خاطرات خود از فقر فرهنگیمادرانی انتقاد می كند كه با وجود برپا شدن مدارس جدید، از تحصیل دختران خود جلوگیری می كنند.
* * *
در آستانه ی سال ١۳٠٠ ش تعدد نشریات زنان نشان از افزایش اوقات فراغت و رشدسوادآموزی زنان طبقه ی متوسط شهری و شرکت آنان در شغل های تازهای مانندروزنامهنگاری، دارد. آنان همگام با تحولات اجتماعی جدید، از كنج اندرونی ها به عرصه ی جامعه آمدند و در زمینههای گوناگون فرهنگی آغاز به فعالیت كردند. ولی اغلب آنان در آغاز مدافع برنامه ی ناسیونالیستی و تجددطلبانه ی رضاشاه بودند، زیرا اعتقاد داشتند كه چنین دولتی میتواند اصلاحاتی را كه انقلاب مشروطه در انجام آن ها ناكام مانده بود تحقق بخشد. اما "اصلاحات از بالا"ی رضاشاهی از سال ١۳١٤ش به بعد "به زیان هرگونه ابتكار مستقل فردی بر صحنه ی كشور" تمام شد. شاه وقتی پایههای اقتدار خود را استوار كرد، نشریات و سازمانهای باقیمانده ی زنان را ممنوع و "كانون بانوان" دولتی را جانشین آن ها كرد.(۵)
البته فعالیت ادبی زنان محدود به روزنامهنگاری نبود؛ عده ی قابلملاحظه ی زنان شاعر نشان از گستردگی شعر زنانه در این دوره دارد. ناگفته نماند كه شعر بیش تر آنان از تشخص و زبان زنانه بهرهای نبرده است و خواستهها و مطالباتشان هم همان است كه در شعر مردان آن روزگار هست. (٦)
زنان برخی رساله های سنتشكن را هم نوشتهاند، مثلن بی بی خانم استرآبادی در سال ١٢۷٤ش معایبالرجال را در پاسخ به رساله ی تأدیبالنسوان نوشت. نویسنده ی آن رساله كوشیده بود درخواست های جدید برای تغییرات اجتماعی و تحول در روابط میان زن و مرد را پس براند و به شکل های گوناگون زنان را از شركت در فعالیتهای اجتماعی نهی كند.
نگارش این رساله را می توان بازتابی از اضطراب درونی جامعه از تحولات روزافزون در دوران پرتنش مشروطیت دانست.
بی بی خانم كتاب خود را در پنج فصل در مذمت آداب و اخلاق مردان با زبانی گزنده و پرطنز نوشت و با نوعی بیی پروایی در بهكارگیری لغات مصطلح در محافل مردانه، توصیف دقیقی از مشغولیات و مشغلههای مردان بهدست داد. بی بی خانم، ضمن توصیف وضعیت زنان، به عوامل سدكننده ی پیشرفت آنان می پردازد: "ما زنان از كار و كسب معرفت دور ماندهایم و ممنوع از تمام مراودات و تحصیل و محسنات و ادب و تربیت گشتهایم... كارمان فقط با صدمات و زحمات خانهداری و بچهگذاری میگذرد." (۷)
این كتاب را می توان گزارش زندهای از تنش پدیدآمده در فرهنگ و زبان روزگاری متحولدانست و از دیدگاه جامعهشناختی و زبانشناختی مورد توجه قرار داد. آدمیت آن را "بحث و انتقاد زنی هوشمند در سنت تربیت زن و خانواده" می داند. (٨)
* * *
در سالهای مورد نظر ما (دوره ی قاجار تا سال ١۳٢٠ش) نخست زنان درباری و سپس زنان برخاسته از خانوادههای ممتاز (از نظر مالی یا فرهنگی) شانس نوشتن یافتهاند، زیرا هم امكان تحصیل داشتند و هم فراغت مالی، بهدلیل موقعیت ممتازشان مجبور نبودند با مشكلات زنان معمولی دستوپنجه نرم كنند و استقلال رأی و اعتمادبهنفس بیش تری داشتند. فخرالدولــه و تاجالسلطنه دختران ناصرالدینشاه بودند، تاجماه آفاقالدوله و بی بی خانم فرزند سركردگان نظامی عصر قاجار بودند و كلثومخانم نیز از طریق شوهر به دربار وابستگی داشت.
هرچند در تاریخ ادبیات ایران، داستانسرا در مقایسه با شاعر اعتبار كم تری داشت، اما پژوهشگران احتمال می دهند كه در ایران باستان، زنان نیز به داستانسرایی در دربار شاهان میپرداختهاند؛ زیرا قصهگویی شفاهی هنر زنان بود و شهرزاد قصهگو، راوی هزار و یك شب، چهرمان صاحبنام این گروه است.(٩)
با اینهمه، امیرارسلان (نوشتهشده در سالهای آغازین دهه ی ١٢٦٠ش) از نخستین آثار روایی موجود است كه یك زن ایرانی در پدید آمدن آن نقش مؤثری داشته است. زمانی كهنقیبالممالك داستانسرایی شبانه ی خود را آغاز می كرد تا ناصرالدینشاه را خوابدررباید، فخرالدولـه پشت در نیمهباز اتاق خواجهسرایان جا می گزید و گفتههای نقیب الملک نقالباشی را با دخل و تصرف در جزییات می نوشت. او زنی تحصیل كرده و شیفته ی رمانهای فرانسوی بود و در جوانی بر اثر ابتلا به بیماری سل درگذشت. (١٠)
امیرارسلان اثری بینابینی و حاصل یك مقطع تاریخی در حال دگرگونی است. اثری است دوپاره كه بخشی از آن واقعگرایانه و در توصیف زندگی روزمره ی مردم است و بخشی شگفتانگیز و آكنده از ماجراهای جادویی.
فخرالدولـه به اندازه ی نقالباشی در شكل گرفتنِ این "آخرین رمان سنتی و طلیعه ی رمان نو فارسی" نقش دارد. حضور یك زن در جایگاه داستاننویس نشان از عمق تغییر و تحولات جامعه ی ایرانی در اواخر سده ی نوزدهم میلادی دارد. (١١)
اهمیت خاطرات تاجالسلطنه (١٢)، كه دیرتر (١٢٩٢ش) نوشته شد، در حسبحالگونه بودن آن است. او از خود بهعنوان یك زن سخن می گوید و ویژگی های روحی و دردهای درونی خود را توصیف می كند. در جامعه ی بسته ی عهد قاجار، تاجالسلطنه ـ چون به قصد انتشار نمی نوشت ـ با بی پروایی از خود می گوید. او اثر خود را با جزءنگاری و خودكاوی داستانپردازانهای نوشته است و از طریق بیان تجربههای فردی در قالب خاطرات، به رشد زبان نقل و روایت كمك كرده است. كوشش برای تصویر كردن مكانها و دقیق شدن در حالات روحی و خصوصیات شخصیتها نشان از تأثیر رمانهای فرنگی بر نویسنده دارد: "خیلی میل داشتم مانند ویكتور هوگو یا موسیو روسو مصنف قابلی باشم و این تاریخ را وقالعاده شیرین و مطبوع بنویسم". اخیرن برخی محققان انتساب این اثر به تاجالسلطنه را مورد تردید قرار دادهاند. (١۳)
از دیگر زنان فاضل این عصر، كلثومخانم، همسر عبداللطیف طسوجی تبریزی، بود كه "در دورانی كه از هزار مرد یکی سواد نوشتن و خواندن نداشت و خط آموختن به زنان را گناهی غیرقابل بخشایش می دانستند، وی با شوهر خویش در ترجمه ی هزار و یك شب مشاركت داشت... او در این كار سهمی بزرگ دارد". (١٤)
اما شاید بتوان تاجماه آفاقالدوله را "نخستین بانوی مترجم ایران" نامید. او نمایش نامه ی نادرشاه، اثر نریمان نریمانف، را در سال ١٢٨۵ش از تركی به فارسی ترجمه كرد و در مقدمه ی آن درباره ی زندگی خود نوشت: "كمینه تاجماه آفاقالدوله، همشیره آقای ابراهیمخان آجودانباشی [مترجم تیاتر ضحاك، اثر سامی بیك در ١۳٢۳ ق] عیال فتحاللهخان ارفعالسلطنه این كتاب تیاتر نریمانف را از زبان تركی به پارسی ترجمه نموده، اگر سهو و خطایی دیدید، امید است ببخشید". چنان كه دیده میشود، به لحاظ تسلط فرهنگ پدرسالاری تاجماه به جای معرفی خود، از برادر و شوهرش میگوید. هر چند این نشانهها نیز میتوانند تا حدودی موقعیت زندگی خانوادگی و اجتماعی او را ترسیم كنند. (١۵) در دورهای كه ترجمه ی نمایشنامههای اروپایی رایج بود، ویژگی كار آفاقالدولـه انتخاب اثری ازنمایش نامهنویسان شرق، با مضمونی از تاریخ ایران است.
بعدها به نام های زنان مترجم دیگری نیز برمی خوریم، ازجمله می توان به جمیله فرخ اشاره كرد كه مترجم داستان در دوره ی دوم گاهنامه ی افسانه بود (١۳٠٩ش) و در دهه ی ١۳۳٠ش چند اثر ویكتور هوگو را هم به زبان فارسی برگرداند و جا دارد از دكتر فاطمه سیاح هم یاد كنیم كه در سالهای پس از ١۳١٠ش در زمینه ی نقد ادبی فعال بود و نخستین زن ایرانی است كه بر كرسی استادی دانشگاه تهران تكیه می زند. (١٦)
* * *
بهتدریج با ورود زنان به عرصه ی فعالیتهای فرهنگی، شخصیتهای زن در آثار ادبی نقش بارزتری پیدا كردند. همانطور كه زنان نیز فراغت و امكان بیش تری برای رمان خواندن یافتند. رمانهای اجتماعی دهه ی ١۳٠٠ش، مانند تهران مخوف مشفق كاظمی و شهرنازِ یحیی دولتآبادی، نشانگر دلمشغولی نویسندگان به مساله ی زن است، درعینحال برخاسته از الگوبرداری های آنان از رمانهای احساساتی اروپایی هم هست. این مشغلههای ذهنی همراه با پیدایش مؤسسه های آموزشی جدید و برخورداری زنان از فرصتهای آموزشی همسان با مردان، پدید آمدن نشریات زنان و نقش فعال آنان در جنبش درخواست حقوق خود، زمینهساز پیدایش نویسندگان زن شد. اختصاص ستونی به زنان در اغلب مجله های این دوره، می تواند نشانه ی آن باشد كه زنان بخش قابل توجهی از خوانندگان این نشریه ها را تشكیل می دادند. بهتدریج زنان كه هم خواننده و هم موضوعِ رمان ها بودند، به خلق آن نیز دست زدند. زیرا برای ساختن هویت خود، به رمان ـ یعنی محل مناسب كشف دنیای درون ـ نیاز داشتند. داستانهای آنان بازتاب نگرانی و دیدگاههای گروههای گوناگون اجتماعی درباره ی زندگی دختران و زنان در وضعیت جدید است و گاه دشواری هایی را بازگو میكند كه دختران و زنان با آن ها دستوپنجه نرم می كردند.
نخستین نویسندگان زن هدف از داستاننویسی را تربیت و تهذیب اخلاق همجنسان خود میدانستند و میكوشیدند "كتابهایی اخلاقی برای دختران بنویسند و با دادن پند و اندرز مستقیم، آنان را از خطرهایی كه در پیرامونشان وجود دارد آگاه سازند"." رمان در دست آنان همچون "تازیانه ی عبرت" است. از این رو "پایان اندوهبار" داستانهای عاشقانهشان را "بهگونهای طراحی كردهاند كه حس نفرت و پشیمانی را در دختران مخاطب دامن بزند." (١۷) آنان، تحت تأثیر رمانهای اجتماعی نویسندگان مرد، آثار خود را با مضمون "فریب خوردن دختران و گرفتار شدن آنان در دام عشق جوانان هوسران" نوشتند و به نمایش سقوط عقوبتآمیز زنان ازدسترفته پرداختند و آنان را همچون قربانیان تیرهروزی تصویر كردند كه سرنوشتشان جنبهای آموزنده مییابد. در واقع، روال اندرزنامههای مألوف را كه برخی اخلاقی بودند و برخی انتقادی اجتماعی، ادامه دادند و نوشتنِ داستان را فرصتی برای انجام وظیفه ی اخلاقی خود دانستند. "اگرچه این رمانها از جنبه ی موضوع و درونمایه با رمانهایی كه مردان در این باره نوشتهاند، تفاوتی ندارند، اما دارای ساختاری متفاوت هستند. در رمانهایی كه زنان نوشتهاند، هشدارها و اندرزها به سرتاسر داستان راه می یابند و داستان را به بیانیهای اخلاقی تبدیل می كنند. در پی هر رخدادی، اندرزها و هشدارهای هدایتكننده پدیدار میشوند." (١٨) ایراندخت تیمورتاش و زهرا كیا ـ نخستین زنانی كه كتاب داستان منتشر كردهاند ـ "درست هنگامی كه شخصیت اصلی به تنگنا میافتد بهناگاه در مقام اندرزگو به صحنه" می آیند و "زنگ خطر را به صدا درمی آورند". (١٩)
مثلن تیمورتاش داستان خود را این گونه آغاز می كند:
"یك داستان عجیب! برای عبرت خانمهای جوان. عاطفه. محبت، عاطفه، احساسات، عشق، پاكطینتی، سعادت و هزاران كلمات نظایر این ها دامهای فریبنده ی جوانانی هستند كه بوی انسانیت به مشامشان نرسیده و از همه ی عوالم دنیوی محروم و جز شهوت رانی و هوا وهوس چیز دیگری نمی دانند". (٢٠)
نویسنده، مانند اغلب رماننویسان آن روزگار، برای مستندنمایی كار خود مدعی است كه داستان دختر تیرهبخت و جوان بلهوس (١۳٠٩ش) را بر پایه ی رویدادی كه در همسایگی او اتفاق افتاده، نوشته است. مریم، دختر چهاردهساله احساساتی و زودباور، با سنتهایی كه خانواده مظهر آن هاست درگیری دارد. او در راه مدرسه، فریب جوان زبانباز خوشظاهری را می خورد و به خانه ی او می رود. پس از چند روز موفق به رهایی از دام و بازگشت نزد خانواده می شود. اما چون پدر و مادر او را نمی پذیرند، بهناگزیر نزد جوان بازمی گردد و زندگی اش را به تباهی میكشاند.
تیمورتاش این سرگذشت را "درس عبرتی" می داند "از برای دخترهای بی تجربه، از برای خواتین احساساتی... كه نباید گول احساسات گرم جوانان بوالهوس را خورده و خود را اسیر پنجه ی بدبختی سازند". (٢١)
ماجرای داستان، كه از زبان مریم روایت می شود، در داستاننویسی آن روزگار تازگی ندارد. بهویژه آن كه نویسنده جا و بی جا در داستان حضور می یابد، هشدار می دهد و موعظه می كند و رذایل بشری را به باد حمله می گیرد، بی آن كه کوششی در راه ساختن شخصیتهای اثر خود ـ مریم و جوان ـ بكند و كشش داستانی لازم را پدید آورد.
تأكید نویسنده بر نشان دادن فریبكاری "مردان قسیالقلب و بیعاطفه" است كه "جنس زن در نظر آنان پست و حقیر می باشد". از سوی دیگر، نگاهی ترحمآمیز به زنانی دارد كه به شكل اغراقآمیز سادهاندیش و زودباورند.
نویسنده درعینحال از جامعه ی سنتی انتقاد می كند كه با سخت گیری هایش سقوط فریبخوردگان را شتاب می بخشد. او معتقد است که "قسمت عمده ی این ابتلائات از جهالت پدر و مادرهاست" زیرا جامعه و خانواده باید از نظر روحی و اخلاقی جوانان را تربیت كنند. "آن مادری كه از روی جهالت طفلش را از اقدام به كارهای زشت منع نمیكند، مادر نیست، بلكه جنایتكاری است موذی و...". (٢٢)
تیمورتاش، پس از دختر تیرهبخت و جوان بلهوس، دیگر رمان ننوشت و پس از سقوط رضاشاه، به خونخواهی پدرش عبدالحسین تیمورتاش، سیاستمداری كه در دوره ی رضاشاه مغضوب و مقتول گردید، درگیر سیاست شد و چندی روزنامه ی رستاخیز ایران را منتشر كرد و بعدها زندگی در پاریس را برگزید. (٢۳)
زهرا كیا (خانلری) در پروین و پرویز (١۳١٢ش)، تغییرات پدیدآمده در خانوادههای اعیانی بر اثر رخدادهای انقلاب مشروطه را توصیف می كند. او با نثری ساده و بی پیرایه و از ورای سرگذشت شخصیتهایی كه پرداخت پیچیدهای ندارند و گاه در حد یك نام خلاصه شدهاند، می كوشد به سرچشمه ی بدبختی زن (سادگی و بی تجربگی دختران و ازدواجهای اجباری) برسد. داستان را نویسنده، راوی دانای كل، روایت می كند و در پس هر حادثهای در مقام اندرزگو ظاهر می شود و كتاب را به بیانیهای اخلاقی بدل می كند و درعینحال می كوشد، با نقل نامههای پروین و بتول به یكدیگر، بر تنوع روایت بیافزاید.
پروین، دختر كارمندی عالی رتبه، با بتول، دختری از قشر پایین جامعه، دوست است. بتول ازدواج می كند و به شهرستانی می رود. او در نامههایی كه به پروین می نویسد از زندگی خود ابراز رضایت می كند. اما پروین، كه روشنفكر و اهل مطالعه و در پی كسب حقوق مساوی با مردان است، تحصیلات خود را نیمهكاره می گذارد و به اصرار پدر و مادر همسر صاحبمنصبی نظامی می شود. پدر در زمان استبداد صغیر می میرد و شوهر در حمله ی قوای عثمانی به غرب كشور كشته می شود. بدبختی از پی بدبختی فرا می رسد: خانواده دچار فقر و پریشانی می شود، فرصتطلبان املاك پدر را غصب می كنند و پروین، ناخواسته، همسر كارمندی عیاش و قمارباز می شود و پس از چندی طلاق می گیرد. پایانبخشِ داستان، مرگ مادر و برادر و سرانجام خود پروین است.
كیا داستان خود را با پختگی بیش تری، در مقایسه با تیمورتاش، روایت می كند؛ به تلاشهای پروین برای غلبه بر محدودیتهای جامعه می پردازد و رفتارهای ناپسند اجتماعی را نقد می كند. او از نگاه دختر روشنفكری از طبقه ی اعیان، "به انتقاد از اشراف و قضاتی می پردازد كه مستبدین ضدمشروطه را بهدلیل ظلم و تعدی از بین بردند، اما خود مستبد دیگری شدند".(٢٤)
كیا در کتاب رهبر دوشیزگان (١۳١۵ش) (٢۵) داستان دو دختر به نامهای ژاله و لاله را می گوید كه، در سال قحطی دوره ی جنگ جهانی اول، به فرزندخواندگی دو خانواده ی متفاوت، یكی فهیم و دیگری عامی و بی سواد، پذیرفته می شوند. ژاله تحصیل می كند و خوشبخت می شود، و لاله پس از ازدواجی ناموفق، به منجلاب بدنامی سقوط می كند. نویسنده به شیوه ی خوگرفته ی خود، داستان را از دیدگاه دانای كل روایت می كند و با آوردن نامههای دو دوست به یكدیگر، در جهت نمایش زندگی درونی و تحلیل روانشناختی آنان می كوشد. اهمیت این شگرد از نظر ساختاری این است كه دیدگاه متمركز راوی دانای كل را به دیدگاه درونگرایانه ی اولشخص تبدیل میكند، تا ذهنیات و درونیات فرد را مورد توجهی رمانی قرار دهد. او در سیر ماجراها دخالت می كند تا به خواننده هشدار دهد و نتیجه ی اخلاقی باب طبع خود را بگیرد و نظر خود را درباره ی آزادی و كار زنان و روابط زن و شوهر بیان كند.
شخصیتها بر پایه ی ویژگی هایی تیپیك عمل می كنند: ژاله و ناپدری اش روشنفكرانی منزهاند، و لاله و نامادری اش نشانه ی مجسم جهالت و بی فكری. نویسنده از دیدگاه ژاله، وضعیت آموزشی، عقبماندگی اجتماعی و خرافهپرستی عامه را مورد انتقاد قرار می دهد. درعینحال تجملپرستی و ظاهربینی را نیز می نكوهد. او جهل و بی سوادی را مانع رشد زنان، و تحصیلِ همراه با عمل درست را عامل رهایی آنان می داند. كیا هم فرد و هم جامعه(بهویژه خانواده) را در تعیین سرنوشت جوانان مؤثر می داند.
فخر عادل ارغون (خلعتبری) كه در مدرسه های ناموس و ژاندارك درس خوانده بود، هم ازجمله ی زنان نویسندهای بود كه در داستانهایش به سختی های زندگی دختران و زنان می پرداخت. در داستان ازدواج اجباری كه از نخستین شماره ی سال دوم روزنامه ی آیندة ایران (١۳١٠ش) به شكل پیوسته منتشر می شد، سرگذشت غمبار دختری روایت می شود كه پدرش از روی ناآگاهی او را به ازدواج با مردی ناشایست وامی دارد.
پس از انتشار چندین فصل از این داستان، فخر عادل داستان دیگری با عنوان سرگذشت یك زن نوشت كه به گفته ی او "تاریخچه ی حیات زنی شاعر و دارای نكات اخلاقی و ادبی و اجتماعی و مطالب شیرین و متناسبی است و بهعنوان درس آموزنده و الگویی برای دختران جوان منتشر می شود". (٢٦) همچنین می توان از ماهطلعت پسیان، مترجم و نمایش نامهنویس، یاد كرد كه در سالهای پایانی حكومت رضاشاه، همراه شوهرش ـ حسینقلی مستعان ـ مجله ی راهنمای زندگی (٢٠ ـ ١۳١٩ش) را منتشر می كردند.
نویسندگان مجله ی عالم نسوان یك دهه پیش از تیمورتاش و كیا شروع به داستاننویسی كردند و مانند آنان "فقط به زنان شهری توجه داشتند... و از هرگونه توجه یا بحث جدی در مورد زنان دهقان یا عشایری كه بهطور مختلط در كنار مردها كار میكردند، پرهیز داشتند ". (٢۷) اما فضای داستانهایشان واقعگرایانهتر و گاه برخوردار از طنزی گزنده است. این داستانها را می توان نوعی "موردنگاری اجتماعی" به شیوهای روایی دانست. نویسندة اغلب داستانهای نشریه، یعنی دلشادخانم چنگیزی، گاه در داستان حضور دارد و گاه راوی آن است، نامی كه بهنظر میرسد مستعار باشد. (٢٨) برخی از داستانهای نشریه را نیز "بدرالملوك [بامداد]" نوشته است.
نثر آنان گاه شعاری و احساساتی می شود، اما عمدتن روان و بهرهمند از اصطلاحات عامیانه است. هر داستان را اغلب زنی خطاب به زنی دیگر روایت می كند كه نویسنده لحن زنانه ی او را، به نسبت، خوب ساخته و میان زبان شخصیتهای گوناگون داستان خود تفاوت گذاشته است. اما شخصیتها تیپیك و در تقابل با یكدیگرند (بی سواد و با سواد ـ ترقی خواه و خرافی) و اسامی شان نشانهای از ویژگی نوعی شان است، مثل میرزا ابوالهوس (برای خواستگار) یا قدیمالحكما (برای حكیم عقبمانده).
نویسندگان عالم نسوان داستانها و گزارشهای تلخی از آسیبدیدگی زنان بر اثر ازدواجهای اجباری می نوشتند و مهمترین هدف خود را تبلیغ ازدواجِ مبتنی بر عشق و تفاهم، از طریق ارتقای آموزش و تحصیل زنان و افزایش نقش آنان در حیات اقتصادی، می دانستند.
آنان به سرنوشت زنانی می پرداختند كه بر اثر ابتلای شوهر به امراض مسری و مقاربتی بیمار شدهاند. از این رو، در داستانهایی مانند "نمونهای از دختران امروزی" بر ضرورت گواهی سلامتی مرد و زن برای ازدواج تأكید می شود.
تحصیل علم و ارتقای شخصیت زنان بر اثر آموزش، بهعنوان راهی برای رهایی از وضعیت موجود، در كانون توجه نویسندگان نشریه قرار دارد (مثلن در داستانهای "تحصیلات جدید" و "مرض مدرسه")، زیرا آنان معتقدند خرافاتی كه میان زنان رواج دارد و مانع رشد فردی و اجتماعی آنانست، با تحصیل رفع می شود. از دیگر مضمون های داستانهاست اهمیت نقش مادر در تربیت دختران ("یك تصادف مفید") و احساس حقارت زنی بی سواد در جمع زنان باسواد ("نخود توی شلهزرد"). (٢٩)
* * *
در نخستین داستانهای نویسندگان زن، عشق موضوع ممنوعی است و روابط زنان و مردان تنها برای هشدار دادن به دختران و كریه نشان دادن باطن مردان توصیف می شوند. این طرز دید هم نشانگر واقعیتی اجتماعی است که هم تأثیر داستانهای احساساتی غربی را نشان می دهد و هم بیان کننده ی هراس زنان از ورود به عرصه ی جذاب اما ناشناخته ی جامعه و پرتاب شدن به فضایی بازتر اما ناامن است. نویسندگان زن، نخستین گامهای خود را در عرصه ی ادبیات داستانی با تردید برمی دارند. آنان تحت تأثیر باورهای ریشهدار و درونی شده، و درعینحال نگران از واكنش كسانی كه ورود زنان را به عرصههای اجتماعی باعث گمراهی آنان می دانستند، بر گرته ی شیوههای ادبی مردان قلم می زنند و سپری از داستانهای خانوادگی و اخلاقی می سازند تا نشان دهند هوشیارند و از فساد بیزارند تا راه خود را به جامعه ی فرهنگی باز كنند، به رسمیت شناخته و تأیید شوند.
آنان داستانهای خود را بر پایه ی مبارزه ی خیر و شر ـ زنان سادهدل و مردان فریبكار ـ نوشتهاند، بی آن كه قواعد زیبایی شناختی داستاننویسی را رعایت كنند. زیرا قصدشان پدید آوردن نوعی حسن سلوك یا نحوه ی رفتار پسندیده برای زنان، از طریق بازگویی سرنوشتهای عبرتآموز است. "در پارهای از این داستانها نویسنده ادعا می كند كه ماجرا واقعیت دارد اما چفت و بست داستانها آنقدر سست است كه بیش تر به تخیلات ساخته و پرداختة ذهن یك دختر نوجوان رمانتیك شباهت دارد". بهواقع نیز چنین است، تیمورتاش و كیا داستانهای خود را وقتی محصل بوده اند نوشتند و بعدها دیگر داستان ننوشتند و به روزنامهنگاری یا ترجمه ی داستان و تحقیقات ادبی پرداختند.
نخستین داستانهای زنان، با همه ی خامدستی هایی كه در شیوه ی نگارش یا صناعت آن ها مشاهده می شود، از نظر سنت نویسندگی زنانه اهمیت دارند. اهمیت اینداستانها در آن است كه نویسندگان آن ها پا به محدودهای گذاشتند كه قلمروِ مردانشمرده می شد. از همین رو، به تشویشها و مشغلههای خود در قالبی مذكر شكل دادند و هنگام تصویر كردن زنان آثار خود، شیوههای ادبی و نحوه ی نگاه نویسندگان مرد به موضوع را تقلید كردند. آثار شعاری نوشتند و درباره ی خودشان باورهایی را بیان كردند كه طی سده ها به آنان قبولانده شده بود. اما بعدها ـ كه خودآگاهی و استقلال رأی بیش تریمی یابند ـ یاد می گیرند حرفهایشان را لابهلای داستانهایی كه می گویند به شكلیهنرمندانهتر بیان كرده و جسورانهتر و صادقانهتر درباره ی خود بنویسند.
پینوشتها:
١ - یاسمین رستمكلایی، "برنامه گسترده برای زنان ایران نو"، "رضاشاه و شكلگیری ایران نوین"، استفانی كرونین، ترجمه ی مرتضی ثاقبفر، جامی، 1338، برگ ٢٤۵
٢ - محمد صدر هاشمی، "تاریخ جراید و مجلات ایران"، اصفهان، 1336، ج ٤، برگ ٢
۳ - محمدحسین خسروپناه، "هدفها و مبارزههای زن ایرانی در دوره اول مجلس شورای ملی"، نگاه نو، ش ٤١، تابستان1378، ب ٨١
٤ - همان، ب ۷۷ و ٨٠
انتخاب نام مدرسه های دخترانه ـ مانند ناموس، عفاف، تربیت ـ "گویای نگرانی ها و واكنشهای اجتماعی در مقابل گشودن مدرسه های دختران بود و بنیادگذاران این مدرسه ها با انتخاب این گونه نام ها می کوشیدند اطمینان و اعتماد جامعه را به خود جلب كنند". سهیلا ترابی فارسانی، "اسنادی از مدارس دختران از مشروطه تا پهلوی"، سازمان اسناد ملی ایران، ، ب ١۵
۵ - یاسمین رستمكلایی، همان پیشین، ب ٢۳۷
٦ - نگاه كنید به كامیار عابدی: "بهرغم پنجرههای بسته"، شعر معاصر زنان، تهران، نشر كتاب نادر، ١۳٨٠، و بنفشه حجازی: "شرح احوال و شعر شاعران زن در عصر قاجار تا پهلوی اول"، تهران، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان قصیدهسرا،
۷ � بی بی خانم استرآبادی، "معایبالرجال"، ویراستار افسانه نجمآبادی، سوئد: نشر باران،
٨ - فریدون آدمیت و هما ناطق: "افكار اجتماعی و سیاسی و اقتصادی در آثار منتشرشده دوران قاجار"، تهران، انتشارات آگاه، ١۳۵٦، ب ٢٢
٩ - زهره زرشناس، "میراث ادبی روایی در ایران باستان"، تهران، دفتر پژوهشهای فرهنگی، ، ب ۷٦.
١٠ - دوستعلی معیرالممالك، "رجال عصر ناصری"، یغما، س ٨، ب ۵۵٦
١١ - كریستف بالایی، "پیدایش رمان فارسی"، ترجمه ی مهوش قویمی و نسرین خطاط، تهران، انتشارات معین وانجمن ایرانشناسی فرانسه، ١۳۷۷
١٢ - تاجالسلطنه، خاطرات، به كوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، نشر تاریخ ایران،
١۳ � از جمله ایرج افشار، "رجوع به تاجالسلطنه"، ایرانشناسی، س ١٦، ش ١، مقاله ی سیروس سعدوندیان"در گلزار خاموش"، یادنامه بانو راضیه دانشیان، به همت گلبن،
١٤ - محمدجعفر محجوب، "ادبیات عامیانه ایران"، به كوشش حسن ذوالفقاری، تهران، نشر چشمه، ١۳٨۳، ب ۳٩٦
١۵ - محمد گلبن: "نمایش نامه نادرشاه"، فصل نامه تئاتر، س ١، ش ٢ و ۳، تابستان و پاییز ١۳٦۷، ب ٢٢۳ و ٢٢۵
١٦ - نگاه كنید به: "فاطمه سیاح و دو برداشت از نقد جامعهشناختی"، حسن میرعابدینی، زنان، ش ۷٢، بهمن ١۳۷٩
١۷ - محمدهادی محمدی و زهره قایینی، "تاریخ ادبیات كودكان ایران"، ج ۵، تهران: نشر چیستا، ب۳٩٨
١٨ و ١٩ - همان، ب ٤٠٠
٢٠ - ایراندخت تیمورتاش، "دختر تیرهبخت و جوان بلهوس"، طهران: مطبعه دانش ناصریه، ١۳٠٩، ب ٢
٢١ - همان، ب ٦
٢٢ - همان، ب ١٤
٢۳ - ایراندخت تیمورتاش (١٢٩۵ـ١۳۷٠) در دهه ی ١۳٢٠ روزنامه ی رستاخیز ایران را منتشر می كرد. از ١۳٤٠ مقیم پاریس شد و از دانشگاه سوربن در رشته ی فلسفه دكترا گرفت. شش سال وابسته ی مطبوعاتی سفارت ایران بود و بقیه ی عمر را بهعنوان محقق آزاد گذراند.
٢٤ - زهرا كیا (خانلری): "پروین و پرویز"، طهران، مطبعة مطبوعات، ١۳١٢
٢۵ - زهرا كیا (خانلری): "رهبر دوشیزگان"، چاپخانه مركزی، تهران، ١۳١۵؛ و "تاریخ ادبیات كودكان ایران"، ج ۵، ب ٤٠١ ـ ٤٠۵
٢٦ - تاریخ ادبیات كودكان ایران، ج ۵، ب ٤٠٠
٢۷ - یاسمین رستمكلایی، همان، ب ٢٤۵
٢٨ - "مقالههای خوبی نیز به امضای دلشادخانم در آن منتشر می شد كه نویسنده ی آن یك آقا بود ـ گویا ابراهیم خواجه نوری- او، مثل سعید نفیسی، ازجمله روشنفكرانی بود كه با انجمنها و نشریات زنان همكاری می كرد." مهرانگیز دولتشاهی: "زن ایرانی در كشاكش نوگرایی"، ایرانشناسی، امریكا، س ١۷، ش ٤، زمستان ١۳٨٤، ب ٦٤۷ـ ٦٤٨
٢٩ - عالم نسوان، شمارههای ۳ تا ٦ از سال اول (جدی ١٢٩٩ تا سرطان١۳٠٠) و شمارههای ١ تا ٦ از سال دوم (سنبله ١۳٠٠ تا جوزای ١۳٠١)
برگرفته از مجله ی زنان
منبع ما: شورای گسترش زبان فارسی
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۶۲۴۹ در تاریخ دوشنبه ۴ آبان ۱۳۹۴ ۱۴:۲۰ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.