سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 27 فروردين 1404
    18 شوال 1446
      Wednesday 16 Apr 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        ساده ترین درس زندگی این است ،هرگز کسی را آزار نده.ژان ژاک روسو

        چهارشنبه ۲۷ فروردين

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        گر دنبند (به مناسبت نزدیکی عید قربان )
        ارسال شده توسط

        احمد رشیدی مقدم (گمنام)

        در تاریخ : دوشنبه ۹ شهريور ۱۳۹۴ ۱۷:۰۲
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۹۵۰ | نظرات : ۰

        گردنبند
        از علی ابن ابی رافع روایت شده است که گفت : بر بیت المال ، نزد علی ابن ابی طالب (ع) کار گزار بودم وآن گاه به بیت المال گردنبند مرواریدی که در جنگ بصره عاید گشته بود موجود بود ؛ دختر وی کسی نزد من فرستاد وگفت مرا خبر رسیده که در بیت المال امیر مومنان(ع) گردنبند مرواریدی هست که در اختیار توست . ومن دوست دارم که آن را به من عاریه دهی تا روز عید قربان بدان زینت یابم . من کسی به نزدش فرستادم که ای دختر امیر مومنان (ع)مشروط بدان که عاریتت بدان شرط بود که عین گردنبند پس از سه رو.ز پس آوری و ضامن فقدانش باشی ؛پاسخ دا بلی ، من آن را بدو دادم . امیر مومنان (ع) آن گردنبند را بر گردن وی به دید و بشناخت وپرسید ، این گردنبند از کجا آورده ای ؟ پاسخ داد : آنرا از ابن ابی رافع گنجینه بان عاریه کرده ام . امیر مومنان (ع) کسی دنبال من فرستاد. هنگامی که رفتم فرمود : ای پسر رافع آیا به مسلمانان خیانت میکنی ؟ گفتم از خیانت به مسلمانان به خداوند پناه میبرم. فرمود پس چگونه گردنبند موجود در بیت المال را بدون اذن ورضایت مسلمانان به دختر من عاریه داده ای ؟گفتم : ای امیر مومنان او دختر تو است واز من خواست آن رابه وی عاریه دهم تاخودرابا آن در روز عید بیاراید ودر مدت سه روز ضامن فقدانش باشد . فرمود: همین امروز آن را بازپس گیرو از تکرار چنین کاری به پرهیز که مجازاتت خواهم کرد. سپس فرمود وای بر دختر من اگر گردنبند راغیر همان شروط گرفته بودی . اولین زن هاشمی بودی که به جرم سرقت دستت قطع میکردم .سخن وی به گوش دختر رسید. گفت ای امیر؛ من دختر تو وپاره ای ازتن تو ام ، چه کسی سزاوار ترازمن به استفاده از آن است ؟فرمود ای دختر ابن ابیطالب از حق پا فرا مبر مگر تمام زنان مهاجر وانصار در این عید ؛ به چنین گردنبندی خویشتن را آراسته اند؟ من آنگاه گردبنبند پس گر فتم وبه جای خویش نهادم . نقل از کشکول شیخ بهائی صفحه سیصد و هشتادو پنج

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۶۰۵۴ در تاریخ دوشنبه ۹ شهريور ۱۳۹۴ ۱۷:۰۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1