بسم رب الشهداء
از شهدا درس بگیریم...
رضا سگ باز !!!
یه لات بود تو مشهد هم سگ خریدو فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود !!!
یه روز داشت می رفت سمت کوه سنگی برای دعوا و غذاخوردن که دید یه ماشین با آرم " ستاد جنگ ها نامنظم" داره تعقیبش می کنه.
شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت:
فکر کردی خیلی مردی؟؟؟
رضا گفت: برو بچه ها که اینطور میگن...!!! چمران بهش گفت:
اگه مردی بیا بریم جبهه!!!
به غیرتش برخورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه، مدتی بعد...
دکترچمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد...
چند لحظه بعد با دستبند رضا رو آوردن تو اتاق انداختنش رو زمین و گفتن:
این کیه آوردی جبهه؟
رضا شروع کرد به فحش دادن( فحش های رکیک) اما چمران مشغول نوشتن بود. وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد:
آهای کچل با توأم...
یکدفعه شهیدچمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چه اتفاقی افتاده؟
رضا گفت:داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!
چمران: آقا رضا چی می کشی؟ برید براش بخرید و بیارید...
چمران و آقا رضا تنها تو سنگر...
رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کِشیده ای، چیزی؟!!!
شهیدچمران: چرا؟ رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده...تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه...
شهیدچمران: اشتباه فکر می کنی...یکی اون بالاست که هرچی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه باخوبی بهم جواب میده. هِی آبرو بهم میده... تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی می کردی ولی اون بهت خوبی می کرده...
منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم...
تا یه کمی منم مثل اون(خدا) بشم...
رضا جاخورد و رفت تو سنگرنشست.آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی رفت، زار زار گریه می کرد! تو گریه هاش می گفت: یعنی یکی بوده که هرچی بدی کردم بهم خوبی کرده؟!!!
اذان شد، رضا اولین نماز عمرش بود،رفت وضو گرفت، سرِ نماز موقع قنوت صدای گریش بلند شد !!!
وسط نماز صدای سوت خمپاره اومد، پشت سر سدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد...
رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد...
فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش، یه توبه و نماز واقعی...
اللهم الرزقنا
منبع اینترنت ؟؟