چهارشنبه ۲۸ آذر
مصاحبه ی شعر ناب با آقای اله یار خادمیان (صادق)
ارسال شده توسط رضا نظری در تاریخ : سه شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۳ ۱۲:۴۱
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۶۵۸ | نظرات : ۶۹
|
|
به نام خدا
دوستان و سروران گرامی ، به علت غیبت کاک باران ، حقیر این مصاحبه را منتشر میکنم
باسلام
به دلیل دانش والایی که دارید وافکار خاصی که در شعرتان هست،از
طرف شعرناب برای مصاحبه انتخاب شده اید ، تا دیگر دوستان از حرف های شما بیاموزندو هم به صورت گفته ای ثبت شده در اینترنت باشد تا هر شاعری نیاز داشت با رجوع به آن بتواند درک بهتری ازشعرو شاعر داشته باشد .
لطفا خودتان را معرفی بفرمایید؟
متقابلا سلام و عرض ادب و تشکر دارم خدمت همه ی دوستان وکار
بران سایت ناب از جمله دوستانی که بنده ی ناچیز را لایق دیده اند، که این مصاحبه راطرح کرده اند، تا کلماتی را هر چند قاصرتقدیم برادر وخواهران ارزشمندم کنم.
الله یار خادمیان متخلّص به صادق متولد 1330 اهل و ساکن ارسنجان فارس میزان سواد دوم ابتدایی یا به زبانی دیگردوسال مکتب خانه ای
کتاب های چاپ شده با سه عنوان ( یاس سفید) (گلستان درکویر) (برگهای بی خزان)
تعریفتان از شاعر چیست ؟
شاعران دو گونه اند:
1- شاعران الهامی ،طبیعی و ذاتی 2-شاعران صنعتی، علمی ،آموزشی و اکتسابی.
شاعران واقعی را شاعران الهامی می دانم که درسه طیف قرارمی گیرند:
طیف اول پاک وپسندیده وعقلانی ،ملهم شده ازروح الهی مثل چشمه های شیرین ،حیات بخش و طبیعت ساز و طراوت بخش.
طیف دوم مانند چشمه های شور، درصورت شفاف وپاک و زیبای خدا نما، درسیرت و محتوا شوروتلخ ناخوشایند ، طبیعت سوز و شیطانی .
طیف سوم ملهم شده ازنفس شیطانی محض تمام قد ،مثل آتش فشان که در صورت و سیرت ویرانگر، وحشت ناک ،خاکستر ساز، بی رحم، طبیعت سوزِ حقیقت کُش.
اما شاعران الهی انسان های پیامبر گونه ای هستند که هیچ گونه حرف بی محتوا و بی هدف سرگرم کننده ی بازی گونه و خام اندیشانه نداشته وندارند .سخنی را می گویند که به آنها الهام می شود وبه آن ایمان دارند وبه آن عمل می کنند باتعریف وتمجید ها وستودن های با موردو بی مورد مغرور و خود بزرگ بین، فخرفروش و طلبکارازمردم نمیشوند.
بلکه برعکس خود شان را همیشه مدیون وبدهکار جامعه و مردم خویش
می دانند .می سوزند و رسالت خویش را انجام می دهند . تاسرحد جان مایه گذاشته اند ومی گذارند. بد زبانی ها، تکفیرها ،ناستودنها ، بد اخلاقی ها ، خللی بر آن ها وارد نمی کند،
که ازتلاش بایستند ویامسیر را عوض کنند .عاشق و عارف اند، درهمه چیز لیلای خویش را مشاهده می کنند . درنتیجه شعری بدیع و زیبا پدید می آورند که شور، شعور ،عقلانیت ،آزادگی ،تعهد ، زیبایی ، وجذابیت وگیرایی را که صورت یک انسان کامل است به تصویر
عملی می کشند.
شاعران گروه دوم همان گونه که گفته شد صورت شعرشان زیبایی وستودگی و ارزش ها را به تصویر می کشنداما درعمل شخصیتی می باشند مثل آفتاب پرست با محیط و هواعوض می شوندهر جا به گو نه ای حرف می زنند .اعتقاد و ایمان به گفته هاو شعرهایی که مربوط به خود آنها و هنر آنهاست ندارند . نفسانی وشیطانی وهمه جایی عمل می کنند همین شخصیت چند چهره در شعر شان جریان دارد
اما شاعران الهام گرفته از شیطان درست عکس روش و جریان شاعران اصیل الهی راطی می کنند .فکرمی کنم دیگر نیاز به توضیح نیست همان اشاره اولیه کافی است
رگ رگ است این آب شیرین وآب شور
تا قیا مت می رود تا نفخ صور « مولوی»
اما شاعران کوششی باز سه گونه اند:
اول شاعرانی که با علم و تکنیک و تلاش و آموخته ها، جوهره یاآب شعر را ازعمق وجودخویش ازچاه ضمیراستخراج می کنند . این ها هنرمندان واقعی هستند .
دوم کسانی که در ضمیرشان آب یا جوهره شعروجود ندارد . هرچه می کوشند در این کویر جز به سراب نمی رسند . این ها پوچ گرا یان هستند .
سوم کسانی که حوضچه مانند می باشند .حوضچه یا دفتر خویش را ازسرچشمه ی فکروا ندیشه دیگران اشباع می کنند .داستانی یا سخنی را بدون هیچ گونه تغییر وتحول به نظم می کشند. هیچ صورتی که حاکی از اندیشه ی آن ها باشددر آن یافت نمی شود باید گفت این ها شاعر نیستند به زبانی گرد آورنده یا تنظیم کننده اند .
شاعر چه شاخصه ای دارد که دیگران ندارند؟
هر شاخصه ای که در یک شاعراست حتما در دیگران هم هست اما بیشتر یا کمتر دارد. به لحاظ این که شاعرالهی ازعاطفه ای قوی وروح
لطیف کا رآ مد بر خوردارست .خشونت و خشونت طلبی با روحش سازگار نیست .
زشتی ها و بی عدالتی ها را بر نمی تابد، در خصیصه های مثبت و انسانی، بدون شک شاعرتوانمند ترازدیگران است . تنها شاخصه ای که می توان گفت درشاعروجود دارد و دردیگران وجود ندارد ،شاخصه ی الهام است که شامل شاعران جوششی می شود نه شاعران کوششی. شاعران کوششی با قوه ی عقل و دانش آموخته های کلاسی
کلمات را کنار هم قرارمی دهند، صورت شعری درست می کنند . این ها شاعران صنعتی می باشند . شاعران الهامی چه بسا که کلاس ندیده باشند .اما توسط قوه ی الهام و معرفت ذاتی خویش شعر می سراینداین گونه شاعران سراغ شعرنمی روند شعر به
سراغشان می آید.
از کی احساس کردید می توانید کلمات را با اسلوب خاصی کنارهم بگذارید؟
درسا ل 1357 درشهرستان زرقان به علت واتفاق ناخوشایندی که مشاجره لفظی بین من و یک خانم معلم بود وتوهین وپرخاشگری وناسزا گویی آن خانم نسبت به بنده و درپاسخ گویی به آن جریان
بود که فهمیدم توان سرودن شعر را دارم .اتفاقی که با لطف و رحمت الهی همراه بود.
برای شاعر شدن با چه مشکل هایی روبرو شدید ؟
برای شاعر شدن هیچ مشکلی نداشتم چرا که ذاتا شاعر بودم . اما تا بیست وهفت سالگی از خودم بی خبر بودم مثل مرد خانه خرابی بودم که روی گنج خوابیده و بی خبر، باید اتفاقی بیفتد تاگنج نمایان شود.
اما برای ارائه دادن وقبولاندن آن به جامعه چه آزارها وچه سختی ها که نکشیدم . اول مشکلم زخم زبان ها ونیش و کنایه ها و سخره ی آگاهان حسود، و ناآگاهان ظاهر بین بود. چراکه از نظر آن ها نه مدرک سواد داشتم ونه قدرت زرق و برق چشم گیر ظاهری . برای نمونه،اولین بار شعری را برای یکی ازخویشاوندان که فکر می کردم باسواد است خواندم ،منتظر تشویقش بودم ، اما در پایان سخنی نگفت ،خواستم تا نظرش را ابراز دارد .گفت: برو دنبال نان وآب باش دیوانگی هزاررقم است .این هم یک نوع دیوانگی است .بیچاره ،صد من شعررا به یک کیلوتره و شلغم نمی خرند . چند ی بعد سروده ای را به شخص زاهد مسلکی ارائه دادم . نظرو راهنمایی خواستم .گفت: دوستانه می گویمت شاعری گمراهی می آورد وبی دینی ، وبعد آیه الشعرا یتبعهم الغاوون را خواند. در مرحله بعد شعرهایم را با نوار برای
شخصی با ظاهر وجه ی علمی توسط یکی از دوستانش فرستادم پس از چندی که نوار را به من برگر دانند
نظر ش را جویا شدم .گفت که آن شخص فرموده خوب نیست . شما کاردیگری را پیگیر باش .این قبا اندازه ی شما نیست. فکر کردم عاقلانه فحشم داده است. اگر ادامه دهم مثنوی هفتصد من کاغذمی شود . خاطراتم را ان شاالله جمع آوری وارائه خواهم داد .
اما این ها هیچ خللی براراده ام وارد نکرد با اعتماد به نفس بیشتر کوشیدم . شش سال یاهفت سال با این گونه برخوردها گذشت .
ناسزا می نوشیدم و شعر می سرود م .کم کم به لطف خدا با ایجاد دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان حال و هوا عوض شد.توسط دوست ارزشمند وارجمندم جناب مهندس جعفر اسکندری با مرحوم دکتر محمد حسین اسکندری استاد مسلم ادبیات آشنا شدم پس از معرفی سروده ای را ارائه دادم .(خداوند رحمت واسعه نصیب این بزرگ مرد فر ماید)سخن کوتاه ایشان ازاولین و بزرگ ترین راد مردانی بودکه به راهنمایی وکمکم برخاستند وزمینه ی پذیرفته شدنم را به عنوان یک
شاعر را فراهم ساخت .ازآن پس دیگر دوستانی پیداشدند . کمکم کردند که ذکریکایک به نوعی زمان سوز و فضا گیر است.خدا به همگان خیردهد
شاعری یک حس ذاتی است ؟شعر حتما باید تو ذات شاعر باشه ؟
شعر دو گونه است :1- ذاتی وتکوینی 2- مصنوعی و کوششی
همان گونه که موجودات دو گونه اند: ساخته ی خدا وساخته ی خَلق خدا .خَلق خدا هم تصویر دارد هم روح زندگی ، خَلق بشر مجسمه است
تنها تصویر دارد .بنابرین شعرواقعی ذاتی است.
سبک شعری که انتخاب کرده اید چی بوده میشه توضیح بدید؟
سبک را گرچه صنعت می دانم ، اما منکر این نیستم که هر شاعری باید سبکی داشته باشد واین جزو هنر یک شاعرست ،که شعرش راازدیگران متمایز می کند.اما ارزشمند آن است که جوهره ی ذاتی شاعر خود به خود باعث سبک بشود ،که اگر شاعرازتقلید دوری کند زبان و سبک خود را پیدا خواهد کرد. بنده سعی کرده ام با واژه آرایی وزنجیره بودن ویکدست بودن کلمات، شعرم را ازدیگران منفک کنم .حال تا چه اندازه موفق شده باشم تایید یا ردکردنش مربوط به استادان اهل نظر است
برای نمونه این غزل را توجه بفر مایید که در سال هزارو سیصدوهفتادو هفت در دفتر( یاس سفید )اولین مجموعه ام چاپ شده است .
دامنت پر گل که گل هارا به بارآورده ای
یک سبد گلواژه از درس بهار آورده ای
نسترن آمیز می آیی و نرگس در بغل
نرگس چشمی به رسم یادگار آورده ای
سوسنی در سنبلستان ای سرا پا عشق من
سبز باشی سنبل موی نگار آورده ای
ای اقاقی از شقایق های صحرایی بگو
چند سر از لاله های سر بدار آورده ای
یاس یاسینم غزل در دشت سینایی بخوان
سین و شمس و فجر و قدرو اقتدار آورده ای
روز باشد روزی ات کز روزنی روشن شدم
روز را از روزن شب های تار آورده ای
جزاین سبک چه سبکی را می پسندید؟
تمام سبکها ارزشمند است. هر سبکی برای شعر و شاعرش شناسنامه است .اگراز شما سوال شود کدام شناسنامه را می پسندی حتما خواهید گفت شناسنامه ی خودم را.
حتما شما اسم شاعران شهرتان را می دانید ؟
بله تمام شاعران شهرم را می شناسم ونامشان رامی دانم چه شعرای گذشته وچه شعرای درحال حاضر که بیشترجوان ها می باشندکه واقعا خوب کار می کنند و تصویر نو و بدیع پدید می آورند . شعرای گذشته هم دوره بنده نبوده اند .کتاب های خطی یا چاپ سنگی از آنها بجامانده وخیلی همگانی نیست ،گرچه شعر های خوبی سروده اند شعرای کنونی جوان تر ازبنده هستند اماحتما وقتی چند نفر باهم می نشینند و شعر می خوانند روی یکدیگر اثرش اجتناب ناپذیر است .
شاعری که همیشه مورد تحسین شما بوده چه شخصیتی بوده؟
شاعر مورد تحسین بنده سعدی به لحاظ تربیتی ، مولوی به لحاظ عر فانی بودن ،عمق داشتن که باید گفت در یا می باشد.وحافظ رابه لحاظ زیبایی و زیورآرایی کلمات وایهامی بودن وچند زبانه بودن که هرکس را به گونه ای به خود می خواند وبا تمام سلیقه سازگار است هنرمندانه،
به دو مقاله بنده در همین سایت به نام های (حافظ در چند زاویه) و(عشق و عقل ازمنظر مولوی) به دفتریاس مراجعه کنید .
فرق بین شعر قدیم با شعر جدید که تنوع بیشتری دارد در چیست ؟
شعر قدیم و جدید فرق نمی کند هر کدام اثر ذاتی خود را دارد ،بیشتر شاعر درون گرا هستم تا برون گرا . هر شعری که بار معنای بیشتری با خود دارد را بیشتردوست دارم ؛ اما زیبایی صورت را رد نمی کنم چرا که وقتی صورت زیبا باشد رغبت خواننده را به خود بیشتر جلب می کند وکمتر خسته کننده است .این جزو خصیصه ی انسانست که زیبا پرست باشد وتنوع طلب. اما ،هر چند زیبا و متنوع وقتی از درون مایه خالی است گل مصنوعی یا مانکن است .آیا کسی مانکن زیبا را همسرخود می کند؟ حتما چنین نیست. اما هستند انسان هایی که همسرانی دارند که
از دید من و تو زیبا نیستند اما زیبا یان همسران خویش می باشند. چرا که دارای روح و محتوای ستوده ِ درونی می باشند ، بسیار دیده ایم صورت های زیبایی را که تا می میرندواز روح خالی می شوند دفنشان می کنند ؛ یعنی صورت وقتی ارزشمن است که دارای روح باشد . صورت وسیله ای برای ترغیب وبه سوی سیرت سوق دادن است . حال آن که چیزی که اثر بخش نباشد وباعث تکامل و رشدنباشد وتنوع لحظه ای داشته باشد ، بودن و نبودنش مساویست .پس در هر فرم و قالب پسندیده وعقلانی نیست چه نیازست که وقت و عمرو سرمایه ی جوانی خود را صرف چنین عروس یاچنین موجودی کنیم.
در هر حال شما کدام را ترجیح می دهید؟
آن را ترجیح می دهم که بارمعنایی وپیام رسانی راحت تری داشته باشد.
قدیم و جدید هردو شعرند اماروح من با شعر کلاسیک سازگار ترست.
اما این دلیل برآن نیست که شعر های امروزی را دوست ندارم ویا رد
کنم .همان گونه که عرض شد محتوای شعر مهم است ممکن است شعری درسبک و سیاق قدیم سروده شده باشد ،اما بی روح باشد. حتما آن رانمی پسندم . هر گونه شعری که زیبا و ارزشمند و پر محتوا باشد با نهایت عشق و علاقه می پسندم وتحسین می کنم . اما حد اقل شعر قدیم اگر بار معنای نداشته باشد ویا کم داشته باشد موسیقی دارد که لذتی بدهد. ولی شعرهای امروزی اگر بی محتوا باشد و موسیقی هم نداشته باشد شما کدام را ترجیح می دهید؟
اولین شعری را که گفتی یادت هست؟ ونظرت در باره اون شعر چیست؟
اولین شعری که گفته ام به علت سهل انگاری یاد داشتی ازآن ندارم. اما شعری راکه چند سال بعد به جهت همان اتفاق ذکر شده سروده ام که ازدوست داشتنی ترین سروده هایم است ، تقدیم حضورتان می کنم.
سنگ زد سنگی به سنگستان من
آتشی پر ریخت در دامان من
چشم من با اتفاقی باز شد
زندگی بازخمه ای آغاز شد
خواب بود اما مرا از خواب برد
شعله بود اما مرا تاآب برد
چشم بندی چشم من را بازکرد
نور در چشمان من پرواز کرد
سایه ای درصورتم خورشید کاشت
بت گری در باورم توحید کاشت
آتشی در جام جانم آب ریخت
شب پری در ساغرم مهتاب ریخت
شمع من را شب پرستی زنده کرد
هوش من را مست پستی زنده کرد
شعر من در باغ طوفان کرد گل
عشق در خاکی پریشان کرد گل
سنگ دل را بت شکست و موم کرد
نور عشقی سایه را معدوم کرد
خشکی من زیر آتش خیس شد
جامه ی جانم پر از ادریس شد
چه چیزی باعث پیشرفت شعر پارسی می شود؟ تمرین وخواندن شعر یاسرودن؟
هر سه مورد . خواندن عمیق ، سرودن عاشقانه ، نوشتن زیبا وصحیح و متین.
آیا سروده های سیاسی اجتماعی داشته اید؟
بیشتر شعر های من سیاسی اجتماعی می باشند اما نه سیاسی اجتماعی گروهی و دسته ای ؛که گروهی را سفید سفید ببینم و گروهی را سیاه سیاه و نه شعر اجتماعی پر خاش گر فتنه انگیز تشنج آفرین سیاسی که مردم رابازی بدهم وقهرمان نمایی کنم به ادعای انقلابی بودن ، ویا این که با ژست روشنفکر مابانه جزخودم همگان را کورو نادان
فرض کنم .بله سروده سیاسی هم دارم البته نه سروده ای که رنگ سیاه برصورت حق بپاشد هرگزحق را ناحق جلوه نمی دهم از هر گروهی که باشد، باطل را نمی پذیرم ازهردسته ای که باشد قطعا سیاست درسیا هی را نمی پسندم.
مضامین اشعارتان ازچه حسی لبریز است؟
همان حسی که در شعرهایم مشاهده می کنید نیازی به توضیح نیست.
به چه دلیل در سایت ادبی ناب فعال شده اید؟
به دلیل ارتبا ط با دوستان وهم نوعانم و علاقه مندان به ادبیات چون این سایت را روان تر دیدم .دیگر این که مسوول و مدیر محترمش سید بزر گوار جناب آقای حاج فکری مشکلات را زود بر طرف و درخواست های به حق کار بران را زود عملی می کند . مهم تراز آن شاعران بزرگ
و توانمندی و اساتیدی در این سایت هستند که از وجودشان استفاده می برم ومی آموزم.
نظر شما درباره نقد ادبی در ایران چیست؟
بیشتر سلیقه ای و گروهی بر خورد می شود امادر شعرکلاسیک چون قانونی هست اگر کم و بیش سلیقه ها باهم بر خورد کنند معیار عروض، دعوارا فیصله می دهد اما در نقدشعرسپید ، این گونه نیست .مثلا شعری را که دراین انجمن می ستایند، تشویق و تمجید می کنند،همان شعررادرانجمن دیگر مفتضح می دانندوعکس آ ن هم بسیار اتفاق افتاده چرائی و چگونگی اش را باید ازاهل فن شعر سپید بپرسیم ، اما فکر می کنم اساسنامه ای برای شعر سپید پدیدآورنده اش نگذاشته وهمین باعث تشتت و فرو ریختگی و فرورفتگی است .دوستانی که صاحب ذوق و علا قه مند به سرودن شعر سپید هستند بایدکاری کنند و گرنه هرکسی هر چه می نویسد به نام سپید قالب می کند این مسیر به کجا بکشد معلوم نیست.
از دید گاه شما منتقد باید چه ویژگی هایی داشته باشد؟
منتقد باید توانمند ، تیزبین ،با مهارت ،منصف ، وشجاع باشد ،آن
گونه که درترازوی نقد فرقی بین شعریزید و شعر با یزید نباشد
اگر چه زمین تا آسمان فرق است بین شخص بایزید تا شخص یزید
در میز قضاوت و نقد ، قاضی باید بی طرف باشد.
شما در سرودن شعر چقدر به مخاطبانت فکر می کنی ؟
سلیقه ها و مخاطب هامختلف است سعی می کنم در حد تعادل باشد و همگانی،تلاش می کنم که پسند مخا طبان باشد. گرچه هر کالامشتری خود را دارد . تا کنون به لطف خدا این چنین بوده وبعد هم امید است این چنین باشد.
مولفه ی اندوه درشعر شما چه جایگاهی دارد؟
اندوه درشعر ها ویا نوشت های من مثل پاییزی می ماند، اگر چه برگ ها زردو غمگین می نماید ،اماهمزمان اگر تیز بین و ریز بین باشی جوانه های سبز بهاررا بر شاخه هامشاهده خواهی کرد. باید بگویم شعرهایم تمام قد خزان نیست، اما برای رسیدن به بهار بایداز مرزخزان وزمستان گذشت.
چرا نگاه شاعران ایرانی بیشتر معطوف به فراق و جدائی است؟
در باره فراق نمی توانم تمام و کمال من برای دیگران نظر همه پسند داشته باشم،چرا که هرکس به گونه ای به این مقوله می اندیشد شاید دلیل دیگر این باشد مشکلات و خواسته های دست نیافتی ویا سخت ودوریاب دارند ویا این که به گونه ای تقلید می کنند ،یا این که این یک فرهنگ شده که هر شاعری تصنعی دم ازفراق بزند این ایده ی سطحی
نگرانست.
اما در فاز عمیق روحی و معرفت شناختی ناله ی فراق و جدایی و آگا هانه یانا آگاهانه فریاد روح انسان است که از اصل خویش جدا مانده همان حکایت وشکایت و فرا ق نی مولوی است :
هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
با توجه به تحرکاتی که طی ده سال اخیردر شعر کشور مان صورت گرفته فضای شعر را چگونه می بینی ؟
خیلی امید وارم به اوج گرفتن و بالندگی این هنر ارزشمند با توانی که در
شاعران جوان مشاهده می کنم.
چرا شاعران در دوره ی ما منزوی شده اند؟
به نظر بنده علت در چند چیز است :اول وسیله های سر گرم کننده ی فراوان در رسانه ها ی دیجیتالی دوم چاپ کتاب های شعر سطحی، بی قواره خام و بی محتوا یا کم محتوا سوم بی حوصلگی و ماشینی شدن مردم ، که همه چیزرا ساندویجی می خواهندوبعد بزرگ ترین علت بها ندادن سر دمداران فرهنگ وهنر ، به هنر و هنرمند.
علت دیگر ؛کوبیدن اصحاب هنر یکدیگرراوگرنه پس ازقرن ها باز هم شاعران بزرگ مثل مولوی و حافظ وسعدی چرا منزوی نیستند.
وبعد باید عرض شود از آنجایی که ملت ما در مرده پرستی اولند معولا شاعران هنر مندان بعد از مرگ زاده می شوند.
ای بسا شاعر که بعد ازمرگ زاد
چشم او بستند چشم ما گشاد
سوال آخر چه چیزی در دلت هست که تا الآن درباره شعر و شاعر نگفتی؟
آرزو دارم روزی را که آدم ها باپست و مدرک و مقام عاریتی وجایگاه تشریفاتی قیمت گذاری نشوند . وشاعران و هنر مندان را با بزرگ داشت پس ازمرگ به جامعه معرفی نکنند.
درپایان امیدوارم این مصاحبه موثر و گیرا باشد برای شاعران وهنرمندان اهل دل . متشکرم
با تشکر ویژه ی مدیریت سایت شعر ناب جناب ملحق و کاک باران از شاعر گرانقدر ، جناب اله یار خادمیان (صادق)
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۵۰۴۹ در تاریخ سه شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۳ ۱۲:۴۱ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.