سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        و دوباره همان شاعر!
        ارسال شده توسط

        محمد حسین پژوهنده

        در تاریخ : يکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۳ ۰۰:۲۱
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۳۹۴ | نظرات : ۱۴

        (با پوزش از این که بنا به دلایلی صلاح در بازنشر مطلب طنزی دانسته شد که قبلا در همین جایگاه به عنوان «در انجمن شعر» درج گردیده است)
        بسم الحق 
        شاعری دیوان خود را منتشر ساخته بود که در آن غزل‌ها و دوبیتی‌ها و قطعه‌ها بود. روزی از قضا پا به محفلی نهاد که  جمعی از اصحاب ادب و هنر در آن انجمن کرده بودند تا شعر شاعران را محک زده، نقد همی سازند
        باری شاعر ما که مردی گمنام بود چون پای در آن انجمن نهاد در گوشه‌ای بنشست و به افاده‌ صاحب‌نظران گوش فرا داد تا چه گویند و چه نقد سازند و او از آن‌همه بهره‌ها برد. یکی از اساتید محفل از دیوان شعری سخن گفت که بتازگی پا به پیشخوان ها نهاده و پر است از گوهر ناب و دُر شاهوار و همچون گنجینه‌ای بنهفته در فراموشی بوده، و او تنها بر آن وقوف یافته است.
        از اعجازهای هنری بسیاری که در لابه‌لای ابیات آن موج می‌زد سحن می‌گفت که گویی روح سعدی و حافظ و مولوی دوباره در کالبد شاعر رفته، به سخن‌وری و سخن‌دانی پرداخته است و گفت از باب مثال به این غزل توجه کنید... و سپس به تشریح اعجازهای آن پرداخت که این عکس است و این تقابل و این تواتر موزونات و این تتابع اضافات و این تلمیح و این تلمیع و این جا از صنعت تناقض استفاده کرده است و چه زیبا این‌جا "ردالعجزالیالصدر" کرده است و این‌جا جناس را بنگرید و این‌جا ایهام را که معرکه کرده است؛ و این استخدام است و این استعاره و این تجوز و این...
        آن گاه سینه ای صاف کرده ادامه داد که: چه رمز و راز ها یی که شاعر در لفالفه مراد کرده، در این بیت از فلان راز پرده برداشته، در این غزل دروازه معرفت را یکباره گشوده، و این رباعی به‌تنهایی کتابی بزرگ و تفسیری سترگ بر فلان مسأله رازآلود مولوی است و این شعر تفسیر فلان آیه قرآنی و... 
        شاعر بدبخت که شش‌دانگ حواس خود را جمع کرده بود و سراپا گوش تا بتواند جمله‌ها و کلمات آن ادیب را درست به خاطر بسپارد، پس از سخنان استاد از او اجازه خواست و گفت:
        استاد! آیا می‌توانم خواهشی از شما بکنم؟
        استاد گفت بفرمایید!
        گفت: اگر فرصت به شما اجازه دهد می‌خواهم روزانه ساعتی برای من وقت بگذارید تا بر همه آن دیوان این چنین وقوف یابم.
        استاد گفت باشد تا ببینم؛ و شاعر آهی کشید و گفت: ای دل غافل در این دنیا این همه رمز و راز و نکته و اشاره و پند و اندرز بوده است و ما نمی‌دانسته‌ایم؟
        استاد گفت بله همین‌طور است این شاعر خیلی قوی شعر گفته و آدم مسلطی بوده است. اهل معرفت بوده و آشنا به تمام فنون و علوم و معارف و آراسته به تمام هنرها. من ندیدم همچو او کسی را تا کنون!
        شاعر گفت کاش آن بدبخت خودش هم چیزی از این مطالب می‌ دانست!
        استاد گفت شما به مقام ایشان توهین می‌کنید!
        شاعر گفت: خیر، اهانت نیست عین واقع است من او را خوب می‌شناسم.
        استاد پرسید او کیست؟
        گفت: خودم . هم اکنون در خدمت شما! 

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۴۹۳۷ در تاریخ يکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۳ ۰۰:۲۱ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        نادر امینی (امین)

        یکی از بزرگان اهل شعر درودی فرستاد برمن از روی مهر نبودم لایق حمو ثنای بندگان بباشم حقیری زشرمندگان سرودم تا که سنجم عهد خویش به اشک یتیمان پای افتاده پیش نه من آن نیک سرشتم در این روزگار ولی من کجا وسعدی روشن فکار کنون من درودی فرستم مریم که عادل بود کنیه اش چو عادل هماره بود با همه بنیه اش
        مدینه ولی زاده جوشقان

        تو ای آن که در قلب و روح منی اا خداوند حکمت خدای غنی اا به اطراف خود هم نگاهی بکن اا بتابان بر این سر زمین روشنی مدینه ولی زاده ی
        مریم عادلی

        درود برشما شاعر نیک سرشتتتت کاش دنیااز فکرتان مینوشت
        نادر امینی (امین)

        مرده آن است که نامش به نکویی نبرند ورنه هرمرد تبهکار به جهان زنده بود لیک مرد فداکار فلکی زنده کند دست دردست فقیران دهد و خرج یتیمان بکند این چنین که رسم خردی درجهان زنده بود پیش یزدان همه از فقر وغنیآن برازنده بود نه ستم بیند و نه ستمکار بود عاقبت در پی عقبی رود پا زدنیا بکشد
        مریم عادلی

        دستها خالی اند ازسخا و سلامممممم هیچ چیز پس نجو ای نکومرد تام

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2