سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 19 ارديبهشت 1403
    1 ذو القعدة 1445
    • ولادت حضرت معصومه سلام الله عليها، 173 هـ ق، روز ملي دختران
    Wednesday 8 May 2024
    • روز جهاني صليب سرخ و هلال احمر
    به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

    چهارشنبه ۱۹ ارديبهشت

    پست های وبلاگ

    شعرناب
    دختری به رنگ شب برفی
    ارسال شده توسط

    مسعود رضایی

    در تاریخ : سه شنبه ۹ دی ۱۳۹۳ ۰۵:۵۳
    موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۵۸۰ | نظرات : ۴

    شب ارام ارام سیاهی خود را بر شهر می افکند و مردم خسته از روز سریع خودرا به سوی ارامش و گرمای خانه میرساندند .
    شب با سیاهی و سرمای زمستانش همه مردم را به تکاپو وا داشته بود تا خود را از این برف و سرما که تا استخوان انسان ریشه میکرد به خانه و گرمای مطبوعش پناه ببرند وجسم و روح خود را با سوپ گرمی پذیرایی کنند سیاهی شب بدون ستاره پشت پنجره خانه ها کمین کرده بود وخواب شیرین را به چشم های خسته هدیه داده بود .
    مریم خسته از راه رفتن در کوچه پس کوچه های شهر گرسنه و تشنه بی پول و بی پناه،سرمای هوا در وجودش رخنه کرده بود و هر چه قدر دست های یخ زده اش را به هم میمالید خبری از گرمای لذت بخش نبود.
    مریم دختری تنها که توسط نا پدری اش از خانه بیرون رانده شده بود به سختی از اغوش مادرش جدا شده بود و حالا اواره و سرگردان کوچه ها گشته بود.
    سردی هوا و ترس از روبرو شدن با خطرات او را به موجودی وحشت زده تبدیل کرده بود ارام ارام داشت از کوچه ها عیور میکرد از دست نا اهلان فرار میکرد برای عبور از خیابان با ماشین مدل بالایی تصادف کوچکی کرد ،اتفاقی برایش نیافتاده بود ولی راننده وپیرمردی همراهش از ماشین پیاده شدند و نگران حال دختر جوان بودند مریم با ترس و لرز گفت اتفاقی نبیافتاده فقط کمی دستم خراش پیدا کرده ولی با اصرار پیرمرد سوار بر ماشین شد تا به بیمارستان برود گرمای مطبوع ماشین مریم خسته و درد کشیده را ارام کرد قلب کوچکش که در تب و تاب بود حالا دیگر به ارمش دعوت شده بود چشمانش را بست وبه خواب راحتی فرو رفت .
    وقتی با صدای دلنشین پیر مرد چشم باز کرد و خود را در بیمارستان یافت دستش را باند پیچی کرده و به او سرم وصل کرده بودند .
    پیر مرد علت بیرون ماندنش در ان ساعت شب را پرسید اشک در چشمان عسلی رنگش حلقه بست و بدون هیچ واحمه ای ارام بر گونه هایش لغزید و محبت پیر مرد را بر انگیخت و این محبت بی شایبه ی پیر مرد باعث شد مریم لب به سخن بگشاید و ماجرای فوت پدر،ازدواج مادر و رانده شدن توسط نا پدری را برای ان پیرمرد تعریف کند .بعد از شنیدن حکایت مریم پیر مرد ابمیوه ای ریخت و به دست مریم داد و از اتاقش بیرون رفت و با چند تلفن کوتا و بلند راجب دختر شب برفی تحقیق کرد و از واقعی بودن حکایت مریم با خبر شد وقتی که برگه مرخصی را اورد کمک کرد که مریم از تخت پایین بیاید و پالتو اش را بپوشد که ...
    عکسی از جیبش بیرون افتاد پیرمرد ان را برداشت و به ان نگاه کرد و با ناباوری به ان خیره شد و از مریم پرسید:
    این عکس مال کیست ؟
    ومریم دوباره اشک بر صورتش لغزید و با اه گفت پدرم .
    پیرمرد خنده بر لب اورد :پس تو دختر گمشده من هستی.
    اقای کیانی پدر مریم بود مریم ماجرای کمک پدرش به ان پیرمرد از زبان او شنید و خوشحال شد حالا میتوانست در امان باشد پیرمرد مریم را به خانه بزرگ خود برد و مثل دخترش از او نگهداری کرد خانه سکوت زده و بزرگ پیر مرد حالا با خنده های مریم جان تازه ای گرفته بود و حالا مریم از پشت پنجره شب به باریدن برف نظاره میکرد و قهوه داغ را سر میکشید و همراه پیر مرد از زندگی شیرینشان لذت میبرد و شکر خدا را به جای می اورد .

    پایان

    ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
    این پست با شماره ۴۸۸۶ در تاریخ سه شنبه ۹ دی ۱۳۹۳ ۰۵:۵۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید

    نقدها و نظرات
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0