سه شنبه ۴ دی
وروجک 9
ارسال شده توسط منوچهر مجاهدنیا در تاریخ : پنجشنبه ۶ آذر ۱۳۹۳ ۱۲:۰۱
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۹۵۳ | نظرات : ۱۵
|
|
طنز دنباله دار!
قسمت نهم
- رفتی اصفهان اون آقایی که هی بهش میگن استاد را هم دیدی ؟
- هان اوستا مجاهدنیا را میگین ! با بابام رفتیم سلمونی ، دیدیمشون که داشت سر اصلاح می کرد. اون پسره هم که نشسته بود داشت سرش را اصلاح می کرد می گفتم ، اوستا سرم را مدل رپی اصلاح کن ! بعد که منو دید به بابام گفت ، من سر این بچه را اصلاح نمی کنم ورش دار ببرش یه جایی دیگه ، ظهره میخام برم ناهار !
- بازار مسگرهای اصفهان هم رفتی ؟
- بله آقا خیلی چیزهای قشنگی داره ، مامانم چند تا گلاب پاش و تُنگ و کاسه مسی که روش عکس پرنده و چرنده کنده بودند خرید ، من نمی دونم هنر به این خوبی چرا بعضی اصفهانی ها رفتند شاعر شدند ، این کار که در آمدش بیشتره ، می رفتند مسگری می کردند ! تازه با خارجی ها هم حرف می زنند زبون انگلیسی یاد می گیرن ! اینقدر انگلیسی شون خوبه این مسگرهای اصفهان ، عین بلبل هی میگن هِلو و گودبای !
- بچه چرا اینقدر این شاخه اون شاخه میپری ! بگوش شاعرهای اصفهان برسه کاری می کنن که سر و کله ات توی این سایت پیدا نشه !
- باشه بهشون میگم ، سئوال بعدی را بپرس !
- چی را بهشون میگی ؟
- بابا هیچی با خودم بودم ، عجب آدمی هستی تو ، هی میخای تنش ایجاد کنی و گیر بدی !
- چرا مشهد اینهمه شاعر داره ؟
- برای این که فردوسی هم مشهدی بوده و اینا از روی دست اون نگاه کردن و یاد گرفتند !
- بچه شعر را که نمیشه تقلب کرد !
- آقاهه ، مثل این که تو پرتی ، توی این روزگار همه کاری میشه کرد ، فکر کردی مثل زمان عهد بوقه که تو توش زندگی می کردی ؟ خاله سپیده ام میگه طرف هنوز دیپلم نگرفته و 16 سالشه ، شعر میزاره توی سایت عین حافظ !
- خب این که اشکالی نداره ، رفته زحمت کشیده ، عروض را کامل خونده ، وزن و قافیه و قالب شعر را هم میشناسه ، شعر میگه دیگه !
- بچه گیر آوردی ؟ ما بااین سن مون می دونیم که شعر گفتن آسون نیست ! تازه وقتی دیپلم گرفتی و یا نگرفتی ، دانشگاه رفتی و یا نرفتی ، باید چند سالی بگذره که شعر گفتن یاد بگیری ! تازه اونایی که 30 سال زحمت کشیدن و شعر میگن مثل حافظ و بعضی وقتا قشنگ تر از حافظ بازم ممکنه یه جا شعرشون اشکالات داشته باشه و نقد و نسیه اش کنند ! مورد داشتیم طرف رفته التماس استاد ادبیاتش را کرده ، یه شعر گرفته ، آورده گذاشته ، بعد هم زیرش نوشته " من این شعر را دریک حالتی که توی عرفان بودم که نمی دونم چه حالتی بود ، گفتم ". اما خب اون استادها میدونن که الکی میگه ، ولی به روی خودشون نمیارن !
- عجب!!! تو اینا را از کجا میدونی ؟
- خاله سپیده ام که خودش دستی توی شعر و معر داره اینا را میگه !
- معر چیه بچه ؟
- یه چیزی هم قافیه شعر!
- بحث را انحرافی نکن ، به سئوال بعدی جواب بده ، حاج آقا فکری را بیشتر دوست داری یا احسان جان را ؟
- اگه آقا فکری اجازه بده بیام توی سایت خب معلومه اونا ! احساس جان را هم وقتی خاله سپیده ام جوک هاش را برا مامانم میخونه دسته جمعی کُلی می خندیم ! بعضی وقتا بابام که نشسته حساب و کتاب می کنه میگه ، چتونه ! قلقلک تون میدن ؟
- بابات را بیشتر دوست داری یا مامانت را ؟
- خاله سپیده را ، چون شعر و معر میگه !
- یکی از میوه ها را نام ببر که تنها در یکی از کشورهای جهان وجود دارد !
- خیار چنبر ، توی ایران !
- چرا رفتن برات توی لواسون نامزد کنند ؟ توی شهر بهتر نبود؟
- بابای عروس خانوم توی لواسون یه ویلا داره ، آخر هفته ها میریم اونجا ، لواسون سقاخونه هم داره !
- کدام سیاره را بیشتر دوست داری ؟ کدام ستاره را ؟
- سیاره اوکتالیپتوس و ستاره سهیل را !
- از کسی گُل دریافت کردی تا حالا ؟
- کسی به ما گل نمیده ، میریم از توی پارک کش میریم !
- زندگی را به سبک شاعرها تعریف کن !
- بیشتر شاعر ها یا دیوونه هستند و یا مجنون ! همیشه هم بدنبال لیلی اینور و اونجور پرسه میزنن ، آخرش هم آرزو به دل میمونند!
ادامه دارد ...
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۴۷۴۲ در تاریخ پنجشنبه ۶ آذر ۱۳۹۳ ۱۲:۰۱ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.