جمعه ۲ آذر
//پاورقي خيال 19//
ارسال شده توسط بهرام الهی در تاریخ : سه شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۰ ۱۲:۲۱
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۵۴۱ | نظرات : ۰
|
|
میگه: هنوز ادمای خوب هم پیدا میشه!!
میگم:بابا -قربونت برم ادم خوب سیری چند!!!!
اوناهم مثل دایناسورا -نسلشون منقرض شده
دیگه گیر نمی یاد
اما کو- گوش شنوا!!
-بنظرم -این یارو یه کاسه ای زیر نیم کاسشه
وگر نه زرتی نمی رفت سراغ ادمای خوب
منکه بهش اعتماد ندارم
...
روی ۲پا می شینم و سرمو میگیرم تو دستم و تو فکر فرو میرم
ساعت۹.۵شبه هوا تاریک شده
تلفن همرام تک زنگی میزنه
بنظرم پیام کوتاه اومده
با بی میلی پیغامو باز می کنم و اولش لبام کمی باز میشند
بعد یهو پقی می زنم زیر خنده حالا نخند کی بخند
بازم مسعود جک فرستاده برام
دوباره می خونمش یکیش که نمی تونم بگم چون نامربوطه
اما دومی بدک نبود
((.... باباش سوخته بود رفت بیمارستان برای عیادت از پرستار بخش
پرسید ؟ببخشید خانم بخش پدر سوخته ها کجاست؟))
...من نمی دونم این خلو دیوونه ها که این جو کا را درست می کنند
کیند؟چطوری به فکرشون این پرت و پلا ها میرسه؟
من بدبخت هی زور می زنم -۴تا از این جمله های خنده دارو چاشنی این
داستانای لا مصب بکنم اخرش هم نمیشه!!
برگردیم پی اون ادم خوبا
تعریف می کرد اسمال خلافکار سر کوچه بالا شهر
با موتور کیف یه بنده خدا را زده بود
وقتی حسابی دور شد زد رو ترمز- گوشه ای ایستاد و در کیفو باز کرد
ای بخشکی شانس !لعنتی این چیه دیگه؟
همش کارت عروسی بود
اونم نا مردی نکرد همه کارتارو پخش کرد بین خلاف کارای شهر
بصرف شیرینی و شام
اون شب عجب شبی بود
حاللا بخور کی نخور
....
اما از بد روزگار البوم عروسی تازه عروس و دوماد
شده بود البوم شناسایی دزدا و معتادا و خلاف کارا
که دونه دونه هاشونو بچه های اداره اگاهی می گشتندو
راحت پیداشون می کردند و مینداختند تو هلوفدونی
فکرشو بکنین شام و شیرینی مفت خوردنم این عاقبتو داره!
...
اما بازم نفهمیدم داستان اون ادم خوبا چی شد؟
و باید منتظرشون شد یا نه؟؟؟؟
ولش کن بابا
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۴۶۱ در تاریخ سه شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۰ ۱۲:۲۱ در سایت شعر ناب ثبت گردید
۰ شاعر این مطلب را خوانده اند
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.