سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 10 فروردين 1403
  • همه پرسي تغيير نظام شاهنشاهي به نظام جمهوري اسلامي ايران، 1358 هـ‌.ش
20 رمضان 1445
  • شب قدر
Friday 29 Mar 2024
    به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

    جمعه ۱۰ فروردين

    پست های وبلاگ

    شعرناب
    پیش نویس مرام نامه نقد(قسمت اول)
    ارسال شده توسط

    رضا جوکار

    در تاریخ : جمعه ۲ آبان ۱۳۹۳ ۰۲:۰۷
    موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۱۲۶ | نظرات : ۲۰


    سلام و عرض ادب
    رسم است در آغاز سخن از آنچه خواهند کنند سخنها می رانند که می خواهیم زمین را به زمان دوزیم و باد به آب و اگر شما رخ نمایید،سخت می سوزیم.ما را خاطر آن است که چنان کنیم و عهد این است که چنین کنیم.آنگونه که:«بازرگانی را شنیدم که ...همه شب نیارمید...که گوگرد پارسی خواهم بردن چین...از آنجا کاسه چینی به روم آرم و دیبای مغربی به هند و ...آبگینه حلبی به یمن و برد یمانی به پارس...»ولی نمی خواهیم با این نثر و این نحو،از بالا بلندی دانای کل،آنگونه که رایج شده،این متن را ادامه دهم می خواهم به زبان آشنایی و درد دل بنویسم،دل ساده تر،که:مرا و ما را،اما نه صد و پنجاه شتر است و نه چهل بنده خدمتکار،بضاعتمان،ولی کم هم نیست. آرزویی داریم،بلکه رویایی و آرمانی هم داریم.از عشق و دل شیدا هم نگفتیم،نگفتیم که بهتر...و اینها برای فراهم کردن فرصتی برای ارتقاء و کیفیت اثرهای شاعران گرامی...امسال نارنج های شیراز،بهار کم داشتندغمی نیست رسمشان گاهی این طورهاست،سال دیگر آن قدر بهار کنند که باد بادبان عطرشان را در کوچه های شیراز سنگین و سخت بگرداند.ولی امسال که نارنج ها،بهار نارنج نداشتند،دلم و دلمان بار خاطر داشت که این سایت بهار دهد و اگر نشود بهار نارنجش را در چای ریخت و معطرش کرد،بشود روزها روی شما باشد.استکان چای کنارتان باشد،بنوشید و بخوانید و حس خوش بودن در عصری،حالا پاییزی،فردا زمستانی،پس فردا بهاری و پسین فردا تابستانی در تن نازنینتان آزاد شود. آرزوهایمان این است. همین است.اینک آماده و آمده ایم تا با ذهن و ذهنیتی تازه،در تکاپوی جهانی بسیار شگفت تر از بیرون،خود را کشف کنیم تا شاید بتوانیم با یاری شما عزیزان،معیارهای جهانی و انسانی هنر امروز را مشخص نماییم.نه مگر به قول«اوتر»:«روح و خلق ایرانیان خیلی دقیق و موشکاف است. آنان در دانشها و هنرها و به طور کلی هر کاری که اقدام می کنند کامیابی به دست می آورند آنان خیلی هوشیار و با اندکی تامل در هر چیز خبره هستند...»در پایان بسیار سپاسگذار بزرگوارانی هستم که از دور و نزدیک سایه خود را بر سایت شعر ناب حفظ کرده و در راه اعتلای آن کوشیده اند این سایت نیز ارزانی نسلی باد که زنده و فعال و به دور از هر غرض و مرض آزادانه می خواند،می اندیشد و می نویسد                                        
    - منتقدها نمی خواهند تیول فرد یا افراد خاص قرار بگیرند و تریبون گروهی خاص باشند و نمی خواهند صرفا از شعرهای معدودی استفاده کنند و دست رد به سینه از راه رسیدگان بزند-مگر تا کی می شود نامهای دهان پر کن را تکرار کرد؟                                                                                            - قرار گذاشته ایم که تا آنجا که می شود در داوری و نقد نگاه به شهرت نیندازیم.مرعوب نشویم و فقط به ارزش اثر رسیده بها دهیم. سراینده اش به هر سن و سالی و با هر اندیشه و آرمان و ایمانی که خواهد باشد،باشد یقین داریم که نام های بزرگ ادب آینده این سرزمین،دور یا نزدیک از همین نام ها بر خواهند آمد.همین ها خواهند بود که پا بر شانه پیشینیان می نهند و بالاتر به چشم خواهند آمد.

    طرح مسئله:
    1-نقد به شیوه امروزی نزد ما پیشینه کهنی ندارد. برای خالی نبودن عریضه،اگر نتوانیم مثلا بوستان سعدی را نوعی نقد محتوایی شاهنامه به شمار آریم،نوعی نقد شفاهی یا علمی پیوسته در بین قدما رواج داشته که نمونه آن را در افسانه ای منسوب به قاآنی داریم که می گویند زمستان شبی در حال سرودن غزلی بوده که آواز مستی کوچه گرد به خویشتن می آورد که:ببیند یک نفس ای آسمان دریچه صبح...قاآنی پا برهنه به کوچه می دود و سراپا به غزل سعدی گوش می دهد و به خانه که باز می گردد،دیوان غزلیات خود را در آتش می افکند و دیوان قصیده ها را نگه می دارد:شاعری در لحظه الهام و سرایش،ناگهان با معیاری برای مقایسه روبرو می شود و به نقد آثار خود می پردازد. حافظ نیز وقتی مضامین خواجو یا خاقانی را می گیرد،تغییر می دهد و مُهر خود را به آن می زند،می شود گفت به نقد عملی در زمینه فرم دست می زند. نقد شفاهی پیوسته در کار قدما حضور داشته اما به دلیل آنکه روحیه قومی ما از نظر تفکرعلمی فرگیر لنگ بوده،اینگونه نقد شفاهی نتوانسته در فرایندی اجتماعی تبدیل به یک علم شود. از طرفی نقد شفاهی در طول زمان با واکنش های باز دارنده ای روبرو بوده از آنگونه که اثیری اخسیکتی می گوید که شاعری دفتر شعری پیش او می آورد و به اصرار از او نظر می خواهد، اثیری نظر خود را در مورد شعر بی پرده می گوید و شاعر با خضوع تشکر می کند و جلسه حتماً به خوبی و خوشی ختم می شود.اما سالها بعد اثیری در محفلی هجویه ای علیه خود می شنود  و بعد که متوجه می شود که سراینده هجویه همان شاعر کذایی بوده است،پشت دست خود را داغ می کند و هشدار می دهد که هیچ گاه با شاعران در نیفتد.                                                                                                                               2-گویا بورخس است که می گوید ویژگی ناب ادبیات شرق این است که مورد نقد قرار نگرفته و بکر است.خدا می داند که بورخس از بکر بودن چه تصویری داشته،ولی این نگاه بیرونی و به هر حال توریستی،نباید مانع از آن باشد که بدانیم حیات فرهنگی و ادبی یک قوم در گرو بررسی و نقد فعال است که از سوی نخبگان فرهنگی همان قوم اعمال شود. تنها نقد و سفتن است که ارزش های فرهنگی یک قوم را صیقل می دهد و فرهنگ قومی ما در این زمینه-مثل زمینه فلسفه-تهی دست است.ملتی با این پیشینه تاریخی چطور ممکن است نسبت به پرورش نظریه،منتقد و اصول نقد و فلسفه بی توجه باشد؟در غیاب منتقدان،فلسفه دانان و نظریه پردازان چگونه می توانیم به گفتگو با جوامع دیگر بپردازیم،ما که در ابتداترین زمینه ها با نقد بیگانه ایم؟در صحنه ادبی،لزوم نقد آثار کلاسیک و آثار معاصر،یکی از ارکان مهمی است که می تواند خلا فرهنگی ما را پر کند ،خلایی که به اشتباه آن را بحران شعر تعبیر کرده ایم. در حالی که اگر بحرانی باشد،بحران نقد است.در نقد آثار کلاسیک،انگشت شمارند مکتوباتی که بتوان آنان را با توجه به اندیشه معاصر راهگشا دانست اثری مثل چهار خوانش از تذکر الاولیاء از بابک احمدی و نگاه جلال ستاری به ارزش های ادبی-فرهنگی ما مغتنم است در مورد آثار معاصر دیدگاه فردی چون داریوش شایگان در کتاب«افسوس زدگی»امیدوار کننده است.اما اینگونه آثار،اتفاقی،تک افتاده و نادرند و چون در یک بستر دایمی قرار ندارند،نمی توانند راهگشا باشند.اقتدار و فشار آثار کلاسیک بر ناخودآگاه جامعه ما چنان مسلط  است که حتی روشنفکران جامعه در هر حالتی یک مجع تقلید کلاسیک در ذهن دارند و چه بسا که اندیشه ای استبداد آلود در جامه بیان اقتدارگرا و زیبای مثلا رومی به رفتار روزانه ما تحمیل می شود. بعد از آن همه تحول صنعتی و اجتماعی که از قرن پنجم به بعد در جهان رخ داده هنوز نگاه ما به جهان همان نگاه خیامی است که «می نوش که بعد از من و تو ماه بسی/از سلخ به غره آید از غره به سلخ»نیاز به یک نقد اندیشه ای در آثار کلاسیک همچنین می تواند قطب نما و شاخصی برای هر نوع حرکت تازه در زمینه فرم و محتوای ادب و هنر ما باشد
    معیار نقد:
    - در مورد نقد ادبی سخن آنقدر گفته اند که امروزه یکی از شاخه های مطالعات ادبی،نقد شناسی و بحث در مورد خود نقد است. عیب اثری را گفتن،اثری را وصف کردن،تجزیه و تحلیل اثرادبی،دیگرگونه خواندن اثری،تاثیر خود را از اثری بیان کردن و ...                                                                        - خواننده واقعی تصاویر ذهنی خاصی در فرایند خواندن دریافت می کند.با این همه تصاویر ناگریز توسط تجارب خواننده شکل و رنگ می گیرد.                                                                                     - نقد ادبی همیشه به معنی دیگر گونه خواندن اثر نیست.گاهی به معنی دقیق تر خواندن یا هوشیارانه تر مطالعه کردن اثر است.                                                                                       - نقد بر مبنا و معیار خود اثر باشد و نه صاحب. اثریعنی چه بسا صاحب نامی که اثرش بعضا به دلیل کم مایگی- با احترام- کنار گذاشته می شود و بر عکس به اثر گمنام نو رسیده ای به دلیل ابتکار،خلاقیت،تازگی و پیشروی اش در حیطه ادبیات و شعر تقدیر و تمجید شود.                              - نقد ادبی در اساس ربطی به ستایش و عیب جویی ندارد و گاهی هدف فقط تحلیل اثر است و ثانیاً در مواقع مدح و هجو هم باید سخن روشن و جنبه استدلالی داشته باشد وخواننده شعر باید در جستجوی دیدگاهی باشد که توسط شاعر بکار گرفته شده است .                                                                                                                                       – هیچ قالبی را نمی توان پیشاپیش رد یا قبول کرد،بلکه میزان شاعریت آن اثر است که می تواند،بیانگر میزان موفقیعت شاعر آن باشد.                                                                             – اجتناب از ادبیات تطبیقی:بعضی از منتقدان برای ارج گذاشتن به متن مورد نقد خود و یا تقلیل ارزش آن،به ترتیب به نقاط ضعف و یا قوت دیگر شاعران استناد می کنند. شاعر گمنتم و تازه کار را با ادیبی مجرب مقایسه می کنند و یا به عکس،در توصیف منزلت ادیبی مشهور،به ادب دوستان تازه کار اشاره می کنند.                                                                                                                    –عدم دخالت شناسایی فرامتنی:متاسفانه در بسیاری از نقدها،به جای برخورد به متن-درست  یا نادرست –به فکر عام شاعرمی پردازد.این اطلاعات هم از جایی دیگر و در روابطی دیگر حاصل شده اند و نه از دل متن ذهنیت آنها جهت دادن و نه تفکرات غایب شاعر.                                                   - خواندن دقیق با حساسیت به واژگان متن و تمام اشارات و ارزش های معنایی آن. آگاهی از معانی چندگانه،حتی ریشه لغات که در فرهنگ نامه ها یافت می شود،می تواند رهنمودهای مهم و ارزشمندی برای افشای آنچه اثر می گوید باشد.                                                                       - نقد ادبی کاری خلاق است و گاه منتقد ادبی به اندازه صاحب اثر باید دارای ذوق و خلاقیت باشد،با این فرق که شاعر ضرورة اهل فضل و بصورت خود آگاه آشنا به همه فوت و فن های علوم ادبی نیست،حال آنکه منتقد ادبی باید دقیقاً به علوم ادبی آشنا باشد تا از آنها بعنوان ابزاری در تجزیه و تحلیل عوامل علوّ آن اثر ادبی بهره گیرد.                                                                                  – نقد یک اثر هنری اگر از پایگاه اصول منتقد صورت بگیرد،شاید چندان هم مفید به حال آن اثر و هنرمند نباشد اما اگر نقد از دریچه چشم هنرمند و حداقل یکبار از راهی که او رفته انجام شود،بی شک ضعفها و قوتهای آن اثر بیشتر نمایان می شود(قبول نکردن،توانایی نیست. توانایی در این است که خود را به جای دیگران بگذاریم...)                                                                                     - منتقد باید بتواند خودش و همه کس باشد...(این را از این رو می گویم که روال نقد در ایران بیشتر طوری بوده است که بعضی واقعیتها را ضد واقعیت یا غیر واقعیت جلوه داده است یا نسبت به آنها چشم پوشی داشته و گاهی به شدت نفی شان کرده است.اگر واقعیتی با اندیشه و ذوق ما سازگار نیست حداقل کاری که می توانیم انجام دهیم این است که از آن فاصله بگیریم،اما نفی کردن،بلیه ای ست که حتا متاسفانه گریبان سردمداران شعر را گرفته است) نیما یوشیج:«من در شناختن هر شعر این را فکر می کنم چه مشاهده کرده و چطور بیان می کند؟»                                                      - خواننده هایی هستند که از تاریکی شعر را می خوانند وخواننده هایی که شعر را در تاریکی می خوانند.خواندن هم استیل می طلبد. خواندن هنری است که سهمش را در شعر و به طور کلی در ادبیات،باید جدی گرفت.یک خواننده حرفه ای در حاشیه آنچه می خواند برای خودش ابزاری دارد و کارگاهی. خواننده ای که برای خواندن شعر کارگاه شخصی نداشته باشد یک خواننده بی ساز و برگ،یک خواننده عامی،است. بر عکس،خواننده با ساز و برگ،سطرهای نخوانده را می خواند. لای سطرها را می خواند. در این معنا،خواندن خود نوعی خلق است،آفرینش است.خواننده ای که نمی نویسد،ولی خودش متنی برای خواندن است و قدرت خواننده قدرت پرهیز از قدرت است و فکر می کنم که «پُل کلودل» شاعر فرانسوی از این هم فراتر می رود وقتی می گوید: غرض و هدف ادبیات ا ین است که خواندن یاد بگیریم.                                                                                                  - منتقد باید در یک چارچوب مشخص و با روشی خاص،اثری را مورد کندوکاو قرار دهد.(مثلا از دیدگاه مکتب رئالیسم یا رمانتیک اثری را نقد کند اما این مانع از آن نمی شود که او خودش را فقط در این چارچوب اسیر کند و از جنبه های دیگر،اثر را مورد بررسی قرار ندهد.ممکن است در عین حال نگاه روانشناسی،جامعه شناسی،اسطوره شناسی و غیره را نیز در کار خود داخل کند. و یا چند دیدگاه و مکتب را توامان بکار گیرد                                                                                                      - منتقد باید به هر گونه تلمیح به اساطیر،تاریخ و یا ادبیات حساس باشد پس از پرداختن به واژه های متن،خواننده در جستجو ساختارها و انگارها وارتباط بین واژه ها خواهد بود .توافق میان فاعل و فعل و ارتباط لحن مانند واژه گزینی،روش سخن گفتن،احساس نسبت به موضوع و مخاطب و نظامهای چون  استعاره نماد،اسطوره،صورخیال و تلمیحات را در خواهد یافت.                                                       - منتقد ادبی علاوه بر آشنایی با نحله های مختلف ادبی و علوم ادبی باید فرد کتاب خوانده ای باشد و با بسیاری از دانش های دیگر چون سیاست و مذهب و جامعه شناسی و روانشناسی و تاریخ آشنا باشد (زیرا آثار بزرگ ادبی- بر خلاف آنچه امروزه می گویند- فقط به لحاظ ادبی بودن نیستند که شهرت و قبول می یابد بلکه هزار نکته باریکتر از مو اینجاست. معیار ادبی فقط مشخص می کند که اثر ادبی است ولی عظمت یک اثر با معاییر ادبی مشخص نمی شود)                                                        - گاهی با این اظهارنظرها مواجه می شویم که هر خواننده ای که شعری می خواند می تواند تعبیر متفاوتی داشته باشد.این دیدگاه از یک طرف کاملا درست و منطقی است،ولی از طرف دیگر این توهم را برای برخی به وجود می آورد که هر گونه اظهار نظری را در شعر حتی سوء برداشت باشد،می توان موجه دانست. برای روشن شدن این نکته باید تعبیر را از سوء تعبیر جدا کنیم. گاه خواننده شعر به زعم خود ممکن است نکاتی را به متن شعر نسبت دهد که جدا از شعر درست باشد ولی در متن شعر مورد نظر مصداق نداشته باشد. متن باید موید نکاتی باشد که بدان نسبت داده می شود.اگر تناقضی میان متن و تعبیر خواننده وجود داشته باشد،آشکار است که برداشت خواننده سوء تعبیر بوده است نه تعبیر.    - منتقد گاهی به عنوان واسطای بین نویسنده و خواننده باید عمل کند و باعث شود تا خواننده متون طراز اول را به سبب برجستگی و تازگیشان که معمولا با ابهام و اشکال همراهند فهم کند.(معمولاً آثار ادبی والا را فرهیختگان می ستایند و عوام الناس به تبع ایشان به آن آثار و نویسندگان احترام می نهند.اما خود دلیل ارزش آنها را نمی دانند. منتقد در تجزیه و تحلیل های خود علل برجستگی این آثار را برای مردم توضیح می دهند و در این صورت گویی غیر مستقیم به مردم می فهماند که چه آثاری فاقد ارزشند.در نتیجه در کشورهای که نقد ادبی رواج و اهمیت بیشتری دارد وضع نویسنده و شاعر و نشر و مطبوعات و جریانات فرهنگی معمولا بسامان است،معمولا حق به حقدار می رسد و متقلبان فرهنگی کمتر مجال سوء استفاده می یابند)                                        - زاویه دیگری که از آن می توان به اثر نگریست کشف جهان شعر است هر شاعری بدیعی است باید به خیال خود متوسل شود و جهانی خلق نماید که شخصیت هایش در این جهان حرکت و زندگی کنند این جهان ممکن است شباهت کمی به جهان تجربی داشته باشد.این جهان ممکن است وجود خود را بر حسب خیال صرف تخیلی سازد و از طرف دیگر شاعر ممکن است بخواهد جهان تخیلی شعرش دنیای واقعی را باز تاباند تا خوانندگانش بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند این شعرها را به این شکل توصیف کرد که مخاطب شباهت غریب و دقیقی بین جزییات چنین شعری با دنیای که می شناسد می بیند. و گاهی بعضی از شاعران می خواهند دنیایی به وجود آورند که هم از زندگی واقعی و هم تخیل وام گرفته باشد.برای توضیح و توجیه جهان یک اثر هنری،باید این سوال را مطرح کنیم که چه قوانینی بر تعریف و توجیه رفتار شخصیتی غالب است.آیا این قوانین پیوسته نقص احتمالات را مجاز می شمرد؟آیا این قوانین از منشا الهی سرچشمه می گیرند یا صرفا بازتاب ذهنی آشفته و پریشان است؟آیا پیوندهای مشخصی بین علت و معلولها وجود دارد یا صرفا مجموعه ای از رخدادها غیر قابل توجیه که به نظر می رسد فاقد ارتباط لازم و منطقی باشند،پشت سر هم قرار گرفته اند؟آیا جهان شعر از نظر زمان و مکان محدود است یا اینکه از نظر مکانی وسیع و از نظر زمانی گسترده و یا بی زمان است چون اساطیر . چنین پرسش هایی ما را فراتر از صرفا تشخیص صحنه پردازی و فضای شعر رهنمون می کند زیرا مستلزم آن است که خواننده به تحلیل جهان شعر بپردازند و هر گونه اشاره و مفهوم و دیدگاهی را می تواند کشف کند مدنظر بگیرد.بدینسان خواننده می تواند به شکل و یا فرم شعر دست یابد حال باید به کاربرد این راه کارها در نقد عملی بپردازیم.
    طنز:
    در نمایشنامه «جولیوس سزار»جماعتی که به تحریک آنتونی دست به شورش زده اند تا توطئه گران و قاتلان سزار را به قصاص برسانند،مرد مشکوکی را در خیابان می گیرند و نامش را می پرسند.مرد می گوید من«سنا»هستم. جماعت که در اثر یک تشابه اسمی او را با سنای توطئه گر عوضی گرفته اند،یکصدا فریاد می زنند:«تکه تکه اش کنید.از توطئه گران است!؟»و وقتی مرد بیچاره برای رفع سوء تفاهم هراس زده توضیح می دهد که من سنای شاعرم.جماعت یکپارچه فریاد می کشد،«بکشیدش به خاطر شعرهای بدش.» حالا در ولایت ما غیر از عوام الناس سر و صدایی خود شاعران هم در آمده که«مُردم از بس شعر بد خواندم»و شاعر دیگری می گوید«اگر در این دیار کاره ای بودم وزیر کشاورزی را به جای وزیر ارشاد می گذاشتم»تا انتقام این همه درخت زبان بسته گرفته شده باشد. در تلخای این طنز اگر واقعا گناه مستوجب قصاصی وجود نداشته باشد،دست کم قصوری هست.
    و در آخر...
    تا حد زیادی خود ما می دانیم چه کرده ایم و به کجاها نرسیده ایم.چند هدف داشته ایم. شاعر تا با آیینه خواننده روبرو نگردد،نخواهد دانست که کجا ایستاده است و قدش به چند است. مسلم است که از قلمهای تازه انتظار شاهکارهای دایم نباید داشت.چرا تکرار آثار پیشین،چرا تقلید از تئوری،چرا ضعف زبان،چرا عدم تراش دادن کار،و چرا ندیدن قله ها و دل بستن به تپه سارها...و مکرر می کنیم که قانون است،قانون است که شعر بدون جانکاهی،بدون سوختن در سطر سطرشان و کار مداوم بر هر کلمه،اثر نخواهد شد .غول های شعر هم وقتی فقط به استعداد و غرور موفقیت های پیشین تکیه کرده اند،باخته اند. به صرف جوان بودن،نباید توقع داشت که هر چه نوشتی شاهکار باشد.وقتی که در عرض چند ماه پیر شدی روی یک شعر،آن نقطه پایانی را که لذت بخش ترین کار دنیاست،در انتها اثرت که گذاشتی و چشم های سوخته از کم خوابی و کار مداوم را که بستی،بتوانی با اندکی اطمینان بگویی کاری کرده ام و گرنه هر کس که چند کتاب شعر بخواند می تواند کلماتی را کنار هم بچیند،حس و اندوه هم که دارد،و کاری شبیه شعر سر هم کند. این ولی ماندگار نیست.از این همه شعر که روزانه در جهان چاپ می شوند،انبوهی فقط صحفه پر کن هستند.ضعف نقد در ایران و انگشت شمار بودن منتقدان دلسوز،آشکار است.نسل جوان شعر به نقد آثار همگنان خود اهتمام دارند و این مبارک است در مقابل همخواری های بعضی از پیشینیان. اما این نقد بیش از حد متاثر است از نگرهای غربی،ساده پندار نیستیم که متوقع باشیم به راحتی مکتب نقد جدیدی بر اساس فرهنگ و سازه های ادبیات ایران مطرح گردد،اما شایسته است و اصلا قاعده علمی است که منتقد صاحب دستگاه تعریف شده نقد باشد،نه آنگاه دیدگاه وی التقاطی از داده های مکتب های متضاد باشد.و مهم تر آن است که نقد ایرانی،حتا با شالوده یک نگره غربی،به هر حال باید معیارها و جستارهایی از همین فرهنگ و خلاقیت های ادبی این فرهنگ داشته باشد.                         امیدوارم که این استقبال با ارسال نقدها و تحلیل هایی ارزشمند به عمل هم بر آید.هدف این طرح علاوه بر نقد و بررسی-حتی المقدور چند وجهی-قلم های شایسته،آیینه گردانی بر ادبیات کسانی است که به هر رو از داشتن یک مکان ادبی محرومند.همچنین این طرح،می بایست به آمالش،رو سوی شعر قلم هایی داشته باشد که به هر سبب ارزششان،کمتر توجه و قدر دیده اند و یا اصلا نادیده و ناخوانده انگاشته شده اند- اما،چنین سودا و هدفی،انجام نخواهد گرفت،مگر با یاری منتقدان خلاق و قلم های مسئول و همیار.
    ادامه دارد...
    باقی بقای وجود همه تانخندانک


     

    ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
    این پست با شماره ۴۵۹۵ در تاریخ جمعه ۲ آبان ۱۳۹۳ ۰۲:۰۷ در سایت شعر ناب ثبت گردید

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0