سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 29 دی 1403
    19 رجب 1446
      Saturday 18 Jan 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        دو چیز در جهان بی انتهاست: عظمت جهان و حماقت بشر انیشتین

        شنبه ۲۹ دی

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        هوالشَافي
        ارسال شده توسط

        باقر رمزی ( باصر )

        در تاریخ : جمعه ۱۸ مهر ۱۳۹۳ ۱۳:۵۸
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۹۸۲ | نظرات : ۶

        هوالشَافي
        سلام بر سيد عاليقدر          
        جناب آقاي فكري گرامي
        و سلام و درود بر تمامي عزيزان و سروران شعرناب
        قسمت اول اين مطلب را اگر خوانده باشيد به اينجا ختم شد كه :
                    رود آئينه ، هوس شنا در شطحيات به سرم زد ، منتها در حضور بايزيد لخت شدن  و شيرجه به اعماق خنجر زدن دل و جرئت شير مي خواهد كه من با صبحانه نخورده بودم .
        آغازه
        احمد عزيزي در
        نافله ناز
        قسمت دوم
                 از نيزه زار مجاور بوي بوسعيد مي آمد ، زنان ، با حجاب حلاج از كناره هاي كشف رد مي شدند ، راستش رابخواهيد كمي از شهوت تكلم بدم مي آمد ، شب فبل را با شيخ عطار ، در كوچه هاي نيشابور گشت زده بودم و صبح وصيت نامه شيخ صنعان را زير نور ماه تلاوت مي كردم ، هنوز آن بند آخر در زندان ذهنم شلوغ مي كند :
        پسرم از دختر ترسا بترس ، چهل سال اعتكاف در كعبه در قياس با چهارصد هزار سال عبادت ابليس چيزي نيست . . . . .
                خدا بيامرزد پدر و مادر ابوريحان بيروني را ، ما را به ابوريحان اندروني معرفي كرد و برايم يك چپق «التحقيق ماللهند» آتش زد ،  پك اول از رمه هاي راما تا بلندي هاي برهما را يك نفس دويدم ، پك دوم به كرشمه هاي كرشنا نائل آمدم ، مهاتما گاندي از بز هند برايم يك اقيانوس شير تازه تجلي دوشيد ، دلم مي خواست خورخه لوئيس بورخس آنجا بود و يك جرعه ، تنها يك جرعه از جمنا مي نوشيد .
                 شب فبل كمي استيك ويليام بليك خورده بودم ، مثل كساني كه براي اولين بار سوار كشتي زمان مي شوند غرب زده شدم ، آخر ادبياتي كه بوي خرابات و خانقاه نمي دهد ادبياتي كه ما را توله تولستوي ميكند ، ادبياتي كه وسط اتوبان اومانيسم ما را ول مي كند تا زير هجده چرخ لوركا له و لورده شويم ، ادبياتي كه مولانا را به جزيره كريستف كلمب تبعيد  مي كند ، ادبياتي كه منتقدانش همه طپانچه ژنرال كاستر مي بندند ، ادبياتي كه جوانان ما را به فلسفه هيچكاك و پوچ كاك مي رساند همان به درد عمه فرانسيس ببي مي خورد .
                لامصب ! من هنوز به كشف الاسرار ميبدي نرسيده ام تو مي خواهي مرا از منظومه سبزواري پرتاب كني دنبال نخود سياه ستاره هالي نوبل !
                من اهل نهضت تنباكو هستم ، ماري جوانا پيرم مي كند ، ترا به خدا دست از يقه آمان جان بكش ، آخر تو چطور خودت را طرفدار« گلن اوجا » جا ميزني ، والله به پير به پيغمبر ، هم « آمان جان » هم « گلن اوجا » بجاي آنكه لب باله درياچه قو ، چايكوفسكي  بخورند و سونات مهتاب گوش بدهند ، سوار تنبور مي شدند و شبانه به احساسات شرقي ما شبيخون مي زدند ، اللهي انگشتت تا ابد لاي جرز جيمز جويس بماند !
               برو فين كاشان دماغت را پاك كن ، محتشم اقلا از بنياد صفوي مخارج پيست زرورق اش را تامين نكرد ، فرق من و تو اينست: من نواده سلمان فارسي ام ، تو برادرخوانده سلمان رشدي !
        ادبياتي كه مير پطروس ، حلاج آن باشد پنبه اش به نفع ماترياليسم ديالكتيك زده مي  شود . برويد آلمان براي زخم اثني عشريتان به تجويزدكتر دورينگ ، نان برشته برشت بخوريد ، هي پوشه پوشكين زير بغل بگيريد و عليه ساموئل بكت به سازمان اوژن يونسكو شكايت بنويسيد ، اگر هم از وطن مادري سوسياليستي محروم شديد و احتياج به محلل حرفه اي مثل تروتسكي پيدا كرديد با يك كيلو پشم و پيلي پوپري برگرديد و از صبح تا شب نقدي بر ماركسيسم و نقبي به اومانيسم بزنيد .
        خوشبختانه در مملكت ما هنوز كتاب كوپني نشده است وگر نه براي هر ديپلمه بيكاري به شرط آنكه لگد پراكني و محتاطانه افسار اربعه را به گردن استدلال ببندد رسيدن به قله هاي تفكر ، با يك طناب « توين بي » و دو شلينگ اشپنگلر ممكن است .
        براي من شطح گفتن از آب نخوردن آسان تر است ، من يك شيخ روزبهان بغلي دارم كه هر وقت بخواهيد برايتان از آن فتوكپي مكاشفه مي گيرم ! بين احمد عزيزي و احمد غزالي فاصله چنداني نيست ، هر دو ما جمال پرستيم ، او استاد عين القضات بود و من شاگرد ذهن القضات ، او سوانح العشاق نوشته و من حوادث المعشوق ، او مريد شيخ جام بود و من مريد شيخ پياله ، او از نظاميه بغداد گريخت ، من به نظاميان بغداد حمله كردم .
        شما خيال مي كنيد امام غزالي را بايد در صحراي ختن جستجو كرد ؟ من خودم در دارخوين امام احمد غزالي را ديدم كه پس از سماع خونين خمپاره ، بين سالكين مجروح ، شربت خاكشير صلواتي تقسيم مي كرد . الان عرفان ، مردمي شده است ؛ هيچ عارفي اكنون براي سكونت قلب خود غار خالي اجاره نمي كند . عارفان ، ديگر در جمعيت خلوت ميكنند . خود من اقلا دو ميليون آئينه در حساب پس انداز ملكوت دارم . ما برق نگاهمان را از سد جوع ميگيريم ، آمريكا آدم به ماه ميفرستد ما ، ماه به آدم مي فرستيم . مملكتي كه حافظ ادبياتش بيدل باشد ، مملكتي كه در هر ساعت انتظار قيامت دارد ، مملكتي كه پشتش به بهشت زهراست هرگز در كوچه بن بست نمي نشيند .
         
         
        پايان
         
         
        باقر رمزي باصر
        شهسوار
        پائيز1393
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۴۵۲۹ در تاریخ جمعه ۱۸ مهر ۱۳۹۳ ۱۳:۵۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3