سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 28 آذر 1403
    18 جمادى الثانية 1446
      Wednesday 18 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        چهارشنبه ۲۸ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        هوالشَافي
        ارسال شده توسط

        باقر رمزی ( باصر )

        در تاریخ : جمعه ۱۸ مهر ۱۳۹۳ ۱۳:۵۸
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۹۶۵ | نظرات : ۶

        هوالشَافي
        سلام بر سيد عاليقدر          
        جناب آقاي فكري گرامي
        و سلام و درود بر تمامي عزيزان و سروران شعرناب
        قسمت اول اين مطلب را اگر خوانده باشيد به اينجا ختم شد كه :
                    رود آئينه ، هوس شنا در شطحيات به سرم زد ، منتها در حضور بايزيد لخت شدن  و شيرجه به اعماق خنجر زدن دل و جرئت شير مي خواهد كه من با صبحانه نخورده بودم .
        آغازه
        احمد عزيزي در
        نافله ناز
        قسمت دوم
                 از نيزه زار مجاور بوي بوسعيد مي آمد ، زنان ، با حجاب حلاج از كناره هاي كشف رد مي شدند ، راستش رابخواهيد كمي از شهوت تكلم بدم مي آمد ، شب فبل را با شيخ عطار ، در كوچه هاي نيشابور گشت زده بودم و صبح وصيت نامه شيخ صنعان را زير نور ماه تلاوت مي كردم ، هنوز آن بند آخر در زندان ذهنم شلوغ مي كند :
        پسرم از دختر ترسا بترس ، چهل سال اعتكاف در كعبه در قياس با چهارصد هزار سال عبادت ابليس چيزي نيست . . . . .
                خدا بيامرزد پدر و مادر ابوريحان بيروني را ، ما را به ابوريحان اندروني معرفي كرد و برايم يك چپق «التحقيق ماللهند» آتش زد ،  پك اول از رمه هاي راما تا بلندي هاي برهما را يك نفس دويدم ، پك دوم به كرشمه هاي كرشنا نائل آمدم ، مهاتما گاندي از بز هند برايم يك اقيانوس شير تازه تجلي دوشيد ، دلم مي خواست خورخه لوئيس بورخس آنجا بود و يك جرعه ، تنها يك جرعه از جمنا مي نوشيد .
                 شب فبل كمي استيك ويليام بليك خورده بودم ، مثل كساني كه براي اولين بار سوار كشتي زمان مي شوند غرب زده شدم ، آخر ادبياتي كه بوي خرابات و خانقاه نمي دهد ادبياتي كه ما را توله تولستوي ميكند ، ادبياتي كه وسط اتوبان اومانيسم ما را ول مي كند تا زير هجده چرخ لوركا له و لورده شويم ، ادبياتي كه مولانا را به جزيره كريستف كلمب تبعيد  مي كند ، ادبياتي كه منتقدانش همه طپانچه ژنرال كاستر مي بندند ، ادبياتي كه جوانان ما را به فلسفه هيچكاك و پوچ كاك مي رساند همان به درد عمه فرانسيس ببي مي خورد .
                لامصب ! من هنوز به كشف الاسرار ميبدي نرسيده ام تو مي خواهي مرا از منظومه سبزواري پرتاب كني دنبال نخود سياه ستاره هالي نوبل !
                من اهل نهضت تنباكو هستم ، ماري جوانا پيرم مي كند ، ترا به خدا دست از يقه آمان جان بكش ، آخر تو چطور خودت را طرفدار« گلن اوجا » جا ميزني ، والله به پير به پيغمبر ، هم « آمان جان » هم « گلن اوجا » بجاي آنكه لب باله درياچه قو ، چايكوفسكي  بخورند و سونات مهتاب گوش بدهند ، سوار تنبور مي شدند و شبانه به احساسات شرقي ما شبيخون مي زدند ، اللهي انگشتت تا ابد لاي جرز جيمز جويس بماند !
               برو فين كاشان دماغت را پاك كن ، محتشم اقلا از بنياد صفوي مخارج پيست زرورق اش را تامين نكرد ، فرق من و تو اينست: من نواده سلمان فارسي ام ، تو برادرخوانده سلمان رشدي !
        ادبياتي كه مير پطروس ، حلاج آن باشد پنبه اش به نفع ماترياليسم ديالكتيك زده مي  شود . برويد آلمان براي زخم اثني عشريتان به تجويزدكتر دورينگ ، نان برشته برشت بخوريد ، هي پوشه پوشكين زير بغل بگيريد و عليه ساموئل بكت به سازمان اوژن يونسكو شكايت بنويسيد ، اگر هم از وطن مادري سوسياليستي محروم شديد و احتياج به محلل حرفه اي مثل تروتسكي پيدا كرديد با يك كيلو پشم و پيلي پوپري برگرديد و از صبح تا شب نقدي بر ماركسيسم و نقبي به اومانيسم بزنيد .
        خوشبختانه در مملكت ما هنوز كتاب كوپني نشده است وگر نه براي هر ديپلمه بيكاري به شرط آنكه لگد پراكني و محتاطانه افسار اربعه را به گردن استدلال ببندد رسيدن به قله هاي تفكر ، با يك طناب « توين بي » و دو شلينگ اشپنگلر ممكن است .
        براي من شطح گفتن از آب نخوردن آسان تر است ، من يك شيخ روزبهان بغلي دارم كه هر وقت بخواهيد برايتان از آن فتوكپي مكاشفه مي گيرم ! بين احمد عزيزي و احمد غزالي فاصله چنداني نيست ، هر دو ما جمال پرستيم ، او استاد عين القضات بود و من شاگرد ذهن القضات ، او سوانح العشاق نوشته و من حوادث المعشوق ، او مريد شيخ جام بود و من مريد شيخ پياله ، او از نظاميه بغداد گريخت ، من به نظاميان بغداد حمله كردم .
        شما خيال مي كنيد امام غزالي را بايد در صحراي ختن جستجو كرد ؟ من خودم در دارخوين امام احمد غزالي را ديدم كه پس از سماع خونين خمپاره ، بين سالكين مجروح ، شربت خاكشير صلواتي تقسيم مي كرد . الان عرفان ، مردمي شده است ؛ هيچ عارفي اكنون براي سكونت قلب خود غار خالي اجاره نمي كند . عارفان ، ديگر در جمعيت خلوت ميكنند . خود من اقلا دو ميليون آئينه در حساب پس انداز ملكوت دارم . ما برق نگاهمان را از سد جوع ميگيريم ، آمريكا آدم به ماه ميفرستد ما ، ماه به آدم مي فرستيم . مملكتي كه حافظ ادبياتش بيدل باشد ، مملكتي كه در هر ساعت انتظار قيامت دارد ، مملكتي كه پشتش به بهشت زهراست هرگز در كوچه بن بست نمي نشيند .
         
         
        پايان
         
         
        باقر رمزي باصر
        شهسوار
        پائيز1393
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۴۵۲۹ در تاریخ جمعه ۱۸ مهر ۱۳۹۳ ۱۳:۵۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2