اینجا کسی خانه می سازد
فقط یک طبقه
وای چه بناهای جوانی چه با شوق کار می کنند!!
زندگی در نگاهشان موج می زند
مثل این است که عجله دارند
انگار امروز عروس هم آورده اند
من صدای پای عشق را می شنوم در این حوالی
(به کسی نگی) ولی من روزهاست پنجره ای روبه آن ها باز کرد ه ام
چه عروس وداماد زیبایی
نیامده قصد سفر هم دارند.
خیلی خوش به حال من شد سرک می کشم یواشکی توی خانه شان
وای جوجه ی هفت توکی دیگر ندیده بودم بقیه شون که بی خیال توی لاکند
چه بی خیال تخم هارا رهاکرده به امان خدا تازه عروس
ولی نه اشتباه می کنم انگار رفته اند دنبال غذا
یکی نیست به من بگه به تو چه فضول؟ از زن همسایه هم بدتر شده ای
خیلی می ترسم خیلی, مدتی است نقشه ی شوم شکار را در چشمان گربه ای سیاه می خوانم
که روی دیوار کشیک می دهد ومدام در این نزدیکی می پلکد.
عیبی ندارد خودم مواظبشان هستم.
حالا زندگی خودم را آب برده و شده ام محافظ
محافظ تخم های وانشده ی یار کریم ها
واقعا که این روزها چه شغلی برایم دست وپاکرده این دل
غافل از سه جوجه ی شیطون خودم که حسابی از فرصت استفاده می کنند
وتا دلشون می خوادخونه رو به هم می ریزند
واقعا که کاش می شد دل ها را طاق زد .!!