نسیم روح نواز منی !
اي پايدار و ماندگارترين احساس من !
اگر از من هميشه بخواهي كه بنويسم بايد خودت در تمام آنها نقش داشته باشي ، حضور داشته باشي.
تو هميشه مرا از گفتن پر مي كني.
من هر لحظه بيصدا و پيوسته بدنبال تو مي آيم. گاهي قدم زنان و گاهي نفس زنان در پي توام.
آرزويم با تو بودنست ، نه با خاطرات تو بودن.
من بي قرار لحظات ناب با تو بودنم !
چه زيباست اين فراز و فرود درون من . آن هنگام كه پر مي شوم از حس معطر بودن تو !
من در رويارويي با سختي تمام لحظات نبودنت در كنارم ، فقط به خود تو پناه مي برم.
و چه طاقت فرساست جدال ميان حس بودن و دلتنگي نبودنت در درون من !
مهربانم !
دلم ، آنقدر پاك و بي غل و غش است كه با تلنگر حرفي ، با عبور نگاهي و با شنيدن صداي از جانب تو ، معصومانه چشمهايم را به ضيافت اشكي مي برد.
دلم ، تشنه شروعي بي پايان است براي كنار هم زيستن.
دلم ، بي طاقت بي تابي توست فقط براي خودم.
ای نسیم سحری !
آیا مي داني مهم ترين فرق عشق و دوست داشتن چيست ؟
پيدايش و ظهور عشق در لحظه است ، اما :
دوست داشتن ! .......... ، آخ كه اين حس قشنگ و بديع ، اين برايند قلبي : فقط و فقط در طول و امتداد زمان اتفاق مي افتد.
خوب من !
من هربار مي توانم تقدس عشق تو را در بوسيدن لبهايت معنا كنم.
من هنوز طعم تلخ هجرتت را از آغوشم به ياد دارم.
انگار سال هاست از آخرين بوسه ات مي گذرد.
چشمهايم چه بي ادعا ، گدايي اشكي مي كنند.
زنده بودنم تنها بهانه ايست براي عاشقت بودن !
آرام جان !
برايم زيباست كه به خاطر تو بسوزم !
اکنون تنها نشسته ام و به تو مي انديشم تا خلاصه شود تمام آنچه در من مي گذرد در چند قطره اشكي كه از چشم هايم فرو مي ريزد. آنها را تقديمت مي كنم تا لذت ببري از اين همه دلتنگي.................