سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 28 آذر 1403
    18 جمادى الثانية 1446
      Wednesday 18 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        چهارشنبه ۲۸ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        داستان من و ممد خراط
        ارسال شده توسط

        بهناز لامعی

        در تاریخ : دوشنبه ۱۶ تير ۱۳۹۳ ۰۱:۴۱
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۹۰۹ | نظرات : ۱۴

        اقا من بودم و اشکول تپه ( ممد خراط رو میگم ) اسپیدش به راه بود و داشت ابگوشت بالا می حرفید .
        امام عمل بود نا کس.
        ایگارسشو که روشن می کردا ، با دو پوک قورطش می داد . وقتیم می رفت تو فضا ، کسی جلو دارش
        نبود . تلویزیون محجبه شو روشن میکرد ;  پرچم انفرادیشو می بست به گردنش ; می شد عینهو بلبل
        درخت نارگیل.
        کافی بود بهش بگی امشب تو ساقی ، شصت تیر پژو حسرتیشو روشن می کرد و ان تا ردیف میکرد برات
        از همه نوع .. بسکوئیت!
        مثل این ادامسها نبود که فقط چسی ناشتاشون به راست و وقتی کارتون به کارشون گره خورد ، هیچ
        سنمی باهات ندارن و انتن نمیدن دیگه .
        دستمالیسم و در حال نشتی دادن .سر سفرشون که گذرت بیوفته فقط سگ برگر جلوته و چای پاسبون
        دیده.
        اهل سیا بازی نبود . گوشاش عینهو اینه بغل اتوبوس.
        اق رضا سوراخ جو جو رابتیم به مولا .. بزن تا روووشن شی دادا .
        _ تی فدات
        ویالونشو داد دستم . رفتم تو نخش . حسابی گر گرفته بود .
        داشتم با زغالا بازی بازی می کردم که یکیش در رفت . افتاد رو قالی ...
        گفت : خیالیت نباشه .
        پرید بره اب بیاره . منم که انگار اب دهن مرده قورط داده باشم ، کره شده بودم خفن
        تشک داشت اتیش می گرفت . هر چی موندم نیومد . داشتم فر می خوردم .بلند شدم . زدم بیرون .
        این ور بگرد . اون ور برگرد ، نخیر پیداش نبود که نبود .
        حسابی صفحه کلاج تموم کرده بودم . خیابون پر بود از کمپوت هلو .. خز خز ...
        یهو سر بر گردوندم دیدم ممد عینهو خط میخی ، سیگار به لب از سوپر زد بیرون . یه قاشوقی زدم پس کلش .
        گفت سیگارم تموم شده بود.
        بر گشتیم . کوچه پر از ادم بود .. خفن بازاری شده بود .
        اتیش از رو تشک تا سقف رسیده بود !!!!!!ر |
         
        بهناز لامعی  93/2/17

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۴۱۱۳ در تاریخ دوشنبه ۱۶ تير ۱۳۹۳ ۰۱:۴۱ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1