دوستان عزیزم سلام دراین پست می خواهم در مودر اینکه چگونه و چرا شعر بسراییم و همچنین آسیب شناسی شعر مطلبی بنویسم امیدوارم دوستان جوان تر از این مطالب استفاده ببرند.
بسیاری از دوستان ما و بسیاری از مردم ایران باتوجه به طبیعت فرهنگ و خلق خویی که ایرانیان عزیز در سراسر ایران دارند شاعرند و شعر می سرایند... سرودن شعر چنانچه در ایران مرسوم است در کمترین کشوری مرسوم است البته این موضوع به خیلی چیز ها بستگی دارد یادم هست فیلمی بود به نام حسن کچل که می خواست شاعر شود رفت پیش ادیبی که به او شعر بیاموزد در انتها ادیب بیت زیبایی گفت که هنوز در خاطرم مانده است و آن این بود می گفت:
تاجر ورشکسته شاعر می شه / شاعر پولدار میره تاجر می شه ...!
در ایران بنا بر خصلت احساسی بودن مردمانش، ذهن و روان مردم در طول مسیر زندگی همواره و در طول تاریخ به صورت بیان افکارشان پیرامون همه ی ابعاد زندگی در امده است و بهترین قالب را برای بیان خواسته ها هنجار ها و ناهنجاری های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی شعر می پندارند و در لابه لای آن موضوعات عجیب دیگری هستند که سر از شعر در می آورند یکی از ا« موضوعات حس رها بودن است
حس آزادی که فکر می کنند ندارند..! برای روشن شدن موضوع مثالی می زنم : وقتی کوزه ای را پر از آب می کنیم وقتی پر شد بهعد از ان سر ریز شده و از هر جایی آب بیرون می زند و گاهی در میان انگشتان ما بیرون می زند ...! حرفهای نگفته / عشقهای مرده / احساسهای خفه شده / ناکامیهای اجتماعی شغلی اقتصادی عشقی و روابط انسانی ، معظلات اجتماعی مانند اعتیاد / بی اعتقادی / بهانه های بر آورده نشده ی دوران کودکی و جوانی / جوانی های در جوانی خفته شده / بن بست های اجتماعی و فرهنگی / و گاهی تنش های سیاسی داخلی و خارجی و خیلی از موارد دیگ باعث شده است که مردم با احساس ما هر چه بیشتر به شعر رو بیاورند و با هر وسیله ای شده حرفشان را به دیگران منتقل نمایند . در این میان گاهی دیده می شود که برخی از دوستان و شاعران و یا مردم عادی دیگر به خاطر ساده تر شدن مفاهیم شعر و بخصوص ورود و انقلاب سپید شعر که شاملو و ماسبق او پایه ریزی کردند هر حرف و نکته ای را که از زبان خارج می کنند شعر پنداشته و بدون تامل در مفاهیم و یا واژه ها و اصول شعر آن را به صورت وبلاگی یا حتی کتاب و جزوه به چاپ برسانند و متاسفانه متولیان فرهنگی ارشاد هم فوری مجوز چاپ داده و تنها به فکر در آمد خود هستند و ناشران هم همینگونه مگر تعدادی معدود که سالهاست آبرو داری کرده و هر اثری را برای چاپ قبول نمی کنند تا از دیرچه ی نقد بگذرد متاسفانه در ایران هر سخنی قابل چاپ است به شرطی که از سیاست و مذهب دور باشد و یا حد اقل به ابن دو تعرض نکرده باشد دیگر کسی نیست که بنشیند و زوایای ادبی اثری را چه شعر چه داشتان بررسی کارشناسی کند و کتابی را بر فرایند اصول ادبی آن تجویز نماید در نتیجه هزاران کتاب بی مخاطب سالانه وارد بازار می شوند ناشران پول خودشان را می گیرند ارشاد هم مبلغی می گیرد و کتاب وارد بازار می شود کسی هم ککش نمی گزد مگر اینکه اهل قلمی دلسوز پیدا شود و با مجاهدتی وصف نشدنی کتاب را بعد از چاپ شدن به نقد بکشاند و در بیشتر مواقع همین نقد باعث دو مورد می شود یا کتاب مشهور می شود یا نابود می شود و تنها کسی که در این بین متضرر می شود نویسنده ی آن است که باید در پستو، انباریو.. خانه اش کوله باری کتاب چاپ شده ی بی مخاطب را یا بر دوش بکشد و یا در فرصتی مناسب به دوستان نزدیکش مجانی هدیه کند ...!
این یکی از نتایج عدم نقد اشعار و یا داستان نویسندگان جوان است...!
البته من یقین دارم که کسی به این نوشته ها بهایی چندان نمی دهد و من تنها به این خاطر نوشتم که دوستان عزیز و شاعران جوان بدانند که به به گفتن دوستانشان حال به هر دلیلی بزرگترین خیانت است به اثرشان ...!
و من هم از این قاعده مستثنا نیستم ...! / در هر حال شعر باید پخته شود اکنون چرا باید شعر بسراییم
این سومین مقاله ی من است در این خصوص که تکرار آن هم قبیح می نماید اما باز هم عرض می کنم که ابتدا چرایی سرودن در ذهن مخاطب مهم است ما چرا باید شعر بگوییم آیا نوشتن چند بیت منظوم و سر هم کردن چند قافیه شعر است..؟ و آیا دل نوشته های وبلاگی و معاشقه های احساسی شعر است؟ و باز هم آیا نوشتن چند سطر بدون هیچ تعریفی از اصول شعر و بدون رعایت کردن هیچ ساختاری شعر است ؟
دوستان عزیز شعری که مخاطب خاص داشته باشد هم شعر نیست شعری که دلنوشته باشد شعر نیست شعری که تنها احساسی خالی به موضوعی یا کسی باشد شعر نیست باور بفرمایید شعر ماندگار تنها با شرایط زیر می تواند موجودیت داشته باشد
هر شعر ی که شاعر می سراید نمونه ای از خود اوست یعنی شعر آینه ی درونی فرد برای جامعه است ولی شعر جایدان شعریست که آینه ی زمان ،؛ جغرافیا ، مکتب ، عقیده ، و احساس جمعی فرد باشد نه احساس فردی او در جامعه ..! اگر به اشعار دوستان بنگریم می بینم نود درصد آنها احساس شخصی انان به موضوعی خاص است و چنین شعری را یک آمریکایی یک انگلیسی یک اروپایی و یک آفریقایی هر گز نمی خواند و از ان لذت نمی برد شعر ما باید نشان از مملکت ما فرهنگ ما اعتقادات ذهنی و اجتماعی ما باشد و آینه ی جامعه ی ما باشسد حتی اگر موضوع ان بسیار شخصی باشد و من در شعر ما باید یک من جهانی باشد مانند شعر حافظ که می فرماید:
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو /// یادم از کشته ی خویش امد و هنگام درو
این خویش حافظ خویش حافظ نیست خودیت جهانی دارد اما زمانی که می سراید
به شعر حافظ شیراز می رقصند و می نازند سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی
دراینجا نشان از منیت حافظ دارد منیت شاعر درشعر باید درزمینه ی منیت جامعه و موجودیت انسان باشد
یکی از ارکانی که شعری را جهانی و جاوید می کند این موضوع است که خود محوری فردی به جامعه محوری و دنیا محوری کشیده شود تا هر کس با هر فرهنگی شعر را می خواند ان را از خود بداند .
موضوع مهم دیگر در شعر امروزی زبان شعر است . سالهاست که فرهنگستان ایران اعلام کرده است که زبان فارسی را پاس بداریم من که فارس زبان نیستم اما فارسی زبان دوم من است و این را بدانیم که هیچ زبانی به اندازه ی فارسی زیبا و پر آوا نیست برای ادبیات و بخصوص شعر زبان شعر باید زبان فارسی باشد نه عربی ...! زبان زمان باشد نه زبان شعر سعدی و حافظ که در ان زمان هنوز بسیاری از واژه ها معادل فارسی هم نداشتند و بداینم که زبان مانند هر چیز دیگر تکامل پیدا می کند ووقتی زبان فارسی به هفتاد درصد تکامل خود رسیده است چرا باید واژه های ادبیات عرب را در انها وارد نماییم ؟
وقتی من که کرد هستم شعر هورامی می سرایم واژه هایم کاملا مال زبان خودم است و می گردم کهن ترین واژه ها را به کار ببرم زیرا بر عکس فارسی در زبان ما موضوع برعکس است چون امروزه در زبان ما به واسطه ی ورود زبانهای سورانی، ترکی ،گیلیکی و فارسی و گاهی عربی در ان اصالت خود را از دست داده است و من به عنوان شاعر باید زبان باستانیم را که اصالت ایرانی بیشتری دارد پیدا کنم تا به سرچشمه برسم و زبانم را نگهدارم اما در فارسی برعکس است چون فارسی امروز یتکامل یافته ی پارسی هخامنشی و فارسی دری و تاجیکی است و روز به روز در ان واژه های عربی و خارجی فارسی تر می شوند پس لازم است که زبان آن را به روز استفاده کنیم چقدر برای من هورامی زبان نیاز است که به گذشته بر گردم به همان اندازه در فارسی نیاز است که از گذشته دوری کنیم ...! پس زبان یکی از معیار های زیبا شناختی شعر است . دومین و مهمترین موضوع صور خیال است آرایه های ادبی است بسیاری از دوستان فکر می کنند چون شعر سپید یا نیمایی می سرایند دیگر نیازی ندارند به دنبال ارایه های ادبی که عبارتند از :
ایهام/ ایجاز / تشبیه / استعاره / مراعات نظیر/ تصویر / فضا سازی / کنایه / و... بروند و هر چیزی که بر زبان می رانند فوری می گویند شعر سرودیم ...!
موضوع بعدی اینکه اصولا چرا شعر بسراییم ؟
چه مشکلی داریم ؟ چه می خواهیم بگوییم ؟ برای کی می خواهیم بگوییم ؟ آیا شعر ما اثری بر مخاطب جز اینکه بگوید دست مریزاد ..! دارد آیا دریچه ای به سوی فکری تازه در مخاطب باز می کند یا حرف هزاران بار تکرار شده ی شاعر و یا نویسنده دیگری را در لباسی دیگر بیان می کنیم ؟!
ما می خواهیم با سرودن یک شعر به چه چیزی برسیم آیا آرمان خواهیم ؟ آیا مذهبی هستیم ؟ آیا مکتبی هستیم ؟ آیا دمکراتیم ؟ آیا بی اعتقادیم /؟ آیا می خواهیم کسی را تربیت کنیم ؟ آیا می خواهیم کسی را به سوی هدفی خاص راهنمایی و رهبری کنیم ؟ آیا می خواهیم از موضوعی پاسداری کنیم ؟ . .. وهزاران آیای دیگر را باید در ذهنمان بازیابی کنیم تا یکی از مفاهیم را انتخاب کنیم و آگاهانه شعر بسراییم برخی می گویند اصلا من دست خودم نیستم شعر همین طور خودش می آید و من بی اراده ام .. این نشان دهنده ی استعدا ذاتی توست دوست من نه شاعر بودن تو این مانند نفت خام است که ان را نمی توان در هیچکجا مصرف کرد باید پالایش کرد باید تبدیل کرد روی آن کار کرد تا بتوان مورد استفاده قرار داد ..! پس شعر را نباید خام تحویل داد برخی از دوستان اشعار بداهه می سرایند اصولا بداهه سرایی شعر سرایی نیست بلکه بداهه سرایی فنی از بیان است و نیاز به توانیی خاصی دارد مانند بداهه نوازی در موسیقی و بداهه / دلنوشته / نظم مفرط و سپید بی قانون و بدون تصویر و ایهام و کنایه شعر نیست و تنها به درد شاعرش می خورد و شاید مخاطب خاصش ..!
در شعر نباید حرف زد چون حرف را هم می شود به تنهایی زد من همین مطالب را می توانم به صورت نظم هم در بیاورم و بنویسم آیا باید بگویم شعر نوشته ام اینها مطلب است شعر نیست و اگر منظوم باشد هم باز شعر نیست بیشتر شاعران ما ناظم هستند و برخی هم تنها مطالب خوب می نویسند البته این مطالب به درد بخور هستند ولی به عنوان شعر نباید وارد جامعه شوند که چنانچه عرض کردم سالها پیش از شاعراشان خواهند مرد ...! امیدوارم که تا اینجا توانسته باشم مفهوم را برسانم
درود