يکشنبه ۲ دی
كادو
ارسال شده توسط رضا محمدی (شب افروز) در تاریخ : چهارشنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۰ ۰۶:۰۰
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۵۶۵ | نظرات : ۱
|
|
بعد از بیست و پنج سال زندگی تصمیم گرفتم یه جورائی از خانمم تشكر كنم
رفتم پیش مدیر و با هر بدبختی كه بود یه وام دومیلیون تومنی گرفتم و با هزار
تا شوق و ذوق رفتم دم طلا فروشی و اون
سرویس زیبائی رو كه همیشه خانمم میخ كوب می كرد و خریدم و رفتم خونه تو راه هزار تا
نقشه می كشیدم كه چه جور بدم كه ذوق زده بشه یاد سالگرد ازدواجمون افتادم ولی چند
روزی مونده بود چاره ای نداشتم بهترین فرصت بود اما خوب تو این مدت كجا نیگرش می
داشتم من تو زندگی قفل و بست ندارم همه
چیزا پیش اون بود یه نقشه كشیدم تا رسیدم خونه بهش گفتم عزیزم این
كادو رو آقا رضا به من داده امانته می خواد چند
روز دیگه به همسرش بده یه جائی نیگرش دار بازش نكنیا آقا رضا و خانمش طبقه بالای
ما میشستن . همیشه كارشون دعوا بود چند بار از من خواسته بود كه راض خوشبختیم و
بهش بگم من فقط بهش می گفتم آدم باش ولی
انگار دیگه صداشون نمی اومد تا شب سالگرد ازدواجمون من گل و شیرینی و خریدم و
اومدم خونه خانمم با تعجب گفت چه خبره بعد از شام كه همه دور هم جمع بودیم گفتم
خوب حال عزیز دل من می ره كادوئی رو كه بهش دادم میاره تا همگی بازش كنیم خانمم
گفت اونكه مال آقا رضا بود من با تعجب گفتم خوب منم آقا رضا هستم زد رودستش و گفت
ولی من همون روز دادم خانمش آخه می خواست بره قهر
گفتم نه نگو
شب افروز
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۴۰۴ در تاریخ چهارشنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۰ ۰۶:۰۰ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.