افراغ اندیشه
شاید شعر درخت انجیری باشد که در تمام ادیان توحیدی سمبلی است از یک « بار آوری مقدس »و نیرو بخش مرغانی فرشته گون در دادن بال پروازی که می خیزد و بر می خیزاند و به اوج می رساند .
فراتر از این بار چه می تواند باشد ؟
افراغ ؟
آیا فلزٌی از گروه فلز ها که در عین سختی فلز بودن ِ خود ، بسیار نرم ... است و پر فروغ ...، و اِ فراغش که ریختن زر باشد تجسمی را پدید می آورد که می تواند شعر « ملحق » و ملحقیان باشد ...؟
اندیشه
ولی اینجا شاعرِ بلندپروازی که چون همای اندیشه در شوق پرواز و بازهم پرواز به بالا و اوج و بازهم بالاتر و بالاتر می سراید ، به زر ، که مادٌی است و سهل الوصول ، کم بها می دهد و چه بسا به هیچ می انگارد ؛ و افراغ اندیشه را اکسیری می شمارد نه بسیار کمیاب تر از طلا و نه حتی نایاب ؛ بلکه اسطوره ای .
افراغ اندیشه
اندیشه که در قالب شعر می ریزد ؛ و شعری که ، خود بر آمده از فرهنگ ، با پشت پا زدن به آنچه که جهل و خرافات و ظلمت اهریمنی است ، بر گستره ی فرهنگ بشری می افزاید و البته که از در و دروازه ی شعر فارسی و ادب فارسی ...
توضیح :
تحلیل ، یا اگر در اینجا بتوان گفت « نقد ادبی » ( نقد دانشگاهی ) ، به خلق و ابداع آراسته ی مضمون ( بدیع ) ، پرورش آن به صورتی موزون و همآهنگ ( قافیه وعروض ) ، و مهمتر و بسیار مهمتر از همه ، به نتیجه یا پیام شعر می پردازد ؛ که مجموعا" به محتوای شعر معطوف می شود ، و گاه شکل آن را ، که عروضی و در بند ردیف و قافیه است ، کاملا" تحت الشعاع قرار می دهد ؛ چنانکه خواننده « قالب » یا شکل را به هیچ یا تقریبا" به هیچ ، می گیرد . اینجاست که شاعر در بیان اندیشه ی خود کاملا" موفق شده است ؛ خالق بوده است و روشنگر .
تعبیر ، از نوع ادبی آن ، می تواند نگارشی باشد که برخاسته از ذوق و شوق دل ، به دل بنشیند ، و همان است که هرچه موزون تر و آهنگین تر باشد ؛ شعرتر تلقی می شود .
تفسیر و امٌا برداشت خواننده از یک اثر ادبی است که می تواند با برداشت ، یا استنباط ، یا قرائت خواننده ای دیگر متفاوت باشد ؛ و عجبا که حتی گاه می تواند چنان در مقدمه و متن و مؤخره خود به زیبائی استدلال کند ، و آگاهانه یا نا آگاهانه ساز مخالف بزند ، که از شعر چیزی را بخواند و به سایر خوانندگان منتقل کند که خلاف نیٌت اصلی شاعر بوده است ! .
اهل تحلیل نیستم ؛ تعبیرم را برخی نمی پسندند ؛ و امٌا تفسیری بر « افراغ اندیشه » داشته ام که نوشته ام تا شاید عاشقانه به خواندن تفاسیر دیگران ، حتی اگر کاملا" مخالف این تفسیر باشند ، بنشینم . تفسیر مظهر آزادی اندیشه است و « اظهار نظر » حقٌ مسلٌم ما ادب دوستان .