سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        \"دبی\" برف میومد؟!
        ارسال شده توسط

        ژیلاراسخ

        در تاریخ : دوشنبه ۲۹ فروردين ۱۳۹۰ ۱۹:۴۰
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۰۴۱ | نظرات : ۸

         

        \"\"

         \"دبی\" برف میومد؟!

        یادم هست  که\" دبی\"رفتن تازه رواج یافته بود

        من بهمراه همسر ودوپسرم که بسیار کوچک بودند

         یکی پنج سال ونیم ودیگری ۸ ماهه

        بودند عازم دبی شدیم وچند روزی ماندیم

        خب ، مشغول گردش که چه عرض کنم

         و با محدویت  گمرکی که دقیقا یادم نیست

        که نفری ۱۰۰ دلار بود علی الظاهر !

         قسمت مهم این دبی رفتن اصلا خود دبی نیست

        برگشتن آن حائز اهمیت است

        اینکه ما تا آنجا که جا داشتیم لباس پوشیدیم در گرمای شهریور ماه !

        وخلاصه به فرودگاه دبی برای برگشتن آمده بودیم در انتظار پرواز ،

         من متوجه شدم در سالن فرودگاه فقط /اورکت / هست که راه می رود !

         به همسرم گفتم نمیدانم چشمانم من از خستگی دارد می بیند

         اور کت می دود؟!

         یا واقعا در دبی اورکت هاشان راه می رود شاید اینجا خارجه هست وجل الخالق!

        همسرم گفت نه تو چشمانت درست می بیند اینها طفلانی هستند

         که توسط اولیاء گرامی شان وسیله تجارت قرار گرفته اند !

        ودر همین بین خانمی چاق ومسن بغل دستم نشسته بود که متوجه شدم

         مرتب خیس عرق می شود بااینکه سالن خنک بود !

        ویکدفعه دست گذاشت روی قلبش وگفت :آخ قلبم یه لیوان آب بمن برسونید

        ای خدا چی شد ؟

        من هم که خود تبدیل به کمد لباسی بودم وکیفم مرکز لوازم آرایش وعطر واسپری

        انگار قرار بود قحطی بیاد !دوان دوان شیشه ایی آب را گرفتم وبخانم چاقه رسوندم

        فکر می کنید چی دیدم وای خدای من !!!

        خانمه نقش زمین شد وتازه دیدم که ایشان دو دست مبارکشان ساعت فروشی است

        وبدنشان دکان بزّازی !

        ودوتا آورکت هم تنشان بود ودو یا سه شلوار جین هم به پا داشتند وهفت وهشت تا

        روسری هم بسر ،تازه طاقه چادری هم بسر داشت که نصفش را گلوله کرده

         وزیر بغل زده بودند

        من که تا اون لحظه از اینکه خودم کمد لباس شده بودم دچار حالت مشمئز کننده ایی بودم

         ولی بادیدن این خانم برخودم بالیدم که اگر لباس هارا پوشیدم برای خودم هست

         ولی این بیچاره مغازه سیّار بود یا وسیله حمل کالا !

        گفتم مادر من ،خانم عزیز چرا اینکارو کردی ولی یکباره یادم آمد

        /رطب خور که کند منع رطب خوار /!

        وخلاصه پرواز کردیم وتارسیدیم به فرودگاه شیراز واما.....

        من کاپشن چرم وپوتین برای  پسرم خریده بودم

         وپسر دومی که نوزاد بود اونهم اییییییی !!

        دست کمی از بزرگه نداشت !

        مامور گمرک وقتی برای ارزیابی اجناس ما آمد

        با پوزخندی وحالت عاقل اندر سفیه به پسرم گفت:

         کوچولو دبی برف میومد !

        \"\"jila 

         


        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۳۲۲ در تاریخ دوشنبه ۲۹ فروردين ۱۳۹۰ ۱۹:۴۰ در سایت شعر ناب ثبت گردید
        ۳ شاعر این مطلب را خوانده اند

        حامی شریبی

        ،

        ژیلاراسخ

        ،

        فرحناز راسخ

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3