شعر شبانی بیان طبیعی دوره یونانیمآبی بود . استاد بزرگ این شیوه شعر تئوکریتوس
سیراکوزی بود که در سده سوم پیش از میلاد شعر می سرود. مناندروس زندگی
شهری یونانیمآبی را دوست می داشت اماتئوکریتوس برای کسانی می سرود که از
زندگی آزرده بودند .شعرهای شبانی وصف زندگی روستایی از دیدگاه شهرنشین
است، از دیدگاه کسی که هیچ گاه شیر گوسفند ندوشیده ، بزداری نکرده یا زمین را
شخم نزده است .تئوکریتوس زندگی وعشق های مردم ساده را به گونه کمال دلخواه
نشان داده است . او کم شعر سروده واگر چه شعرهایش تا اندازه ای ساختگی است
اما دلپذیر است ومورد تقلید بسیار قرار گرفته است . دومین منظومه او سیمائتا زنی
روستایی را نشان می دهد که عاشق دیوانه وار دلفیس است اما دلفیس ترکش کرده
است . سیمائتا به جادو وجنبل متوسل می شود واز هکانه وسلنه یاری می جوید . به
همراه مستخدمه اش تستولیس درنور ماه ودر کنار دریا به باغ می آید ماجرای
عشقش را فاش می گوید وبرای گرفتن انتقام سوگند می خورد:
برگتاج من کجاست؟ تستولیس بیا وآن را نزد من آر .و افسونهای عشق کجاست؟ ای
نامهربان ! آیا عشق با خواهش های سبک اواز راه دیگری گریخته است - عشق و
آفرودیته ! فردا به مدرسه کشتی گیری تیما گتوس خواهم رفت تا برای همه جفاهایی
که به من کرده است سرزنشش کنم . اما اکنون با افسونهایم افسونش خواهم کرد
تو ای سلنه برای آرامش ، روشن ونیکو بتاب ، خدا بانو، برای تو می خوانم وبرای تو
ای هکاته . چون از میان خون سیاه وپشته های مردگان گذر کند هر بدکاری در برابر او
خواهد لرزید .درود برتو ای هکاته خوف انگیز . تا به آخر مارا همراهی کن وتاثیر داروی
مرا از افسونهای کرکه یا مدیا یا پرمیده زرین مو کمتر مدار . ای گردونه جادوی من آن
که دوست دارم نزد من آر.