به نام خدای همین حوالی...
خدای ناب دخترانه ها
و سلام بر دختر که هویت بهار است بهاری که زایش مهــر است و تجلی گاه هنر خداوندی
آری با تو هستم ...
با تویی که یک دختری با همه ی ظرافت های دخترانه ات
با تـُن صدایی که باید بالاجبار خاموش باشی تا دیگری نلغزد
با زیبایی صورتت که جز هنرمندی خالق در آن چیزی نمود ندارد اما خود را می پوشانی تا به جرم ناکرده محکوم نگردی اما نه میدانم که خود را می پوشانی تا جسمت را بازیچه ی خواهش این و آن ننمایی و چون دُری در نهانخانه ی صدف روح پاکت را سیطـره ی مهــر خداوندی قرار دهی تا جلوه گر نور باشی و آرامه ی جان
آری ...
من معنای بغض های شبانه ات را میدانم
من لرزش نگاهت را میفهمم
من سکوت بی هوایت را
گم شدن گاه بیگاهت را
همه ی این ها را میفهمم
من یکی ام از جنس تو
به لطافت دستانت
به صلابت ایمانت
و بغض دخترانه ات را شبها برای ماه بیقرار ترانه ترانه , غزل غزل گره می گشایم
و میخوانم نبض نگاهت را
تپش اشک و آهت را
میدانم با تمام ظرافت دخترانه ات غم چشیده ای
ظلم دیده ای
در این ورطه ی آهن و سنگ میان این آدم نماهای خودفروش زیسته ای
و برای اثبات بودنت چه ها که نکشیده ای
میدانم تو ناب ترین جوهـره ایی از زلال ترین آبشار خدایی نه آن ضعیفه ای که این مدعیان دروغین روشنفکری و تمدن بر پیشانی ات حک می نمایند
آری با تو هستم...
به دختر بودنت بناز که تو نازآفرین خدایی
و هر جا دلت لرزید از این نامـردی دنیا بدان فاطمه ای (س) داری
بدان معصومه ای (س) داری
و بدان :
دختر بودن یعنی یک دنیا شور
یک بغل عشق و احساس که نمیخوای فدای هر مدعی عشقی کنی
دختر بودن یعنی اولین مرد زندگیت بشه پـــدر که مثل کوه با صلابت مردانه اش تو رو در آغوش می گیره و آنگاه که دلت از دنیا پره محکم بغلت کنه و آروم در گوشت بگه نگاه کن تو توی آغوش منی دلت قرص باشه تا وقتی من و خدا رو داری و آروم موهاتو نوازش کنه و معصومانه تو آغوش امنش به خواب هفت ساله ای بروی که شیرین ترین حس بودن توست در این عالم دهـر
در این تاریکی مغموم شهــر
پس به دختر بودنت بناز که سُلاله ی مهـری و عشق برای خدا , برای پدر , برای مادر , برای برادر , ....
و حــرف آخر من که روح مشتــرک توست :
بمان و مردانه دخترانگی کن
همین و بس...
آغاز دهــــه ی کرامت
روز میلاد کریمه اهل بیت ؛ حضرت معصومه(س)
و
روز دختر بر همه ی دخترای اهل قلم و مهــر و احساس بزرگ سرزمینم ایران و جهان لایتناهی ام مبارک
به قلم بارونی : زِلفِشـِـــه ----- از ســری نوشته های بارونی ام( شب میلاد )