سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 14 ارديبهشت 1404
    8 ذو القعدة 1446
      Sunday 4 May 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        در جملاتی که علی ع در تمام عمرش گفت ، این جمله از همه رساتر و عمیقتر ،زیباتر ، اثربخش و آموزنده تر بود.کدام عبارت؟کدام جمله؟آن ۲۵ سال سکوت علی است. دکتر علی شریعتی

        يکشنبه ۱۴ ارديبهشت

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        صادق رحمانی شاعر اهل گراش
        ارسال شده توسط

        سعید فلاحی

        در تاریخ : ۵ ساعت پیش
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴ | نظرات : ۰

        صادق رحمانی
        استاد "محمد صادق رحمانیان" شناخته شده با نام "صادق رحمانی"، شاعر، نویسنده و مدیر ایرانی، زاده‌ی ۲۹ تیر ۱۳۴۴ ‏خورشیدی، در گراش استان فارس است.
        صادق رحمانی تحصیلاتش در دوران ابتدایی را در دبستان برق روز گراش پشت سر گذاشت و دوره‌ی متوسطه را هم در دبیرستان حاجی‌پور گراش گذراند و در سال ۱۳۶۴ دیپلم گرفت. پس از آن با توجه به شغل پدرش، برای ادامه‌ی تحصیل به قم رفت و به تحصیل علوم حوزوی مشغول شد. او مقدمات علوم حوزوی را در مدرسه‌ی علمیه‌ی رضویه و صرف و نحو عربی، معانی، بیان، بدیع و دیگر علوم را در حوزهٔ علمیهٔ قم فرا گرفت ولی تحصیلاتش را برای درس خارج ادامه نداد.
        او مدرک کارشناسی خود را در رشته‌ی زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران گرفته‌ است. محمدرضا شفیعی کدکنی، سید حسن سادات ناصری، خسرو فرشیدورد، علی شیخ‌الاسلامی، مظاهر مصفا و امیربانو کریمی از جمله استادان دوره‌ی کارشناسی صادق رحمانی در بازه‌ی سال‌های ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۲ بودند.
        رحمانی پس از پایان تحصیلات کارشناسی‌اش به قم رفت و در مراکز علمی و فرهنگی مشغول شد. او مدتی در دهه‌ی ۱۳۷۰ به عنوان مدیر قسمت هنر و ادبیات روزنامه‌ی جمهوری اسلامی مشغول به کار بود. رحمانی مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته‌ی زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات گرفته‌است. پایان‌نامه‌اش با عنوان ویژگی‌های زبان رادیو، یکی از نخستین پایان‌نامه‌ها در این موضوع بود. تدریس در دانشکده‌ی صدا و سیما، اشتغال و سپس مدیریت در شبکه‌ی رادیویی فرهنگ و سردبیری چندین روزنامه و نشریه‌ی محلی از دیگر سوابق شغلی رحمانی است. 
        او در سال ۱۳۹۵ در حال تحصیل در مقطع دکتری زبان و ادبیات فارسی بود.

        ◇ کتاب‌شناسی:
        - با همین واژه‌های معمولی، قم: محراب اندیشه، ۱۳۷۲
        - انار و بادگیر، قم: همسایه، ۱۳۷۳
        - سیمای لارستان، قم: همسایه، ۱۳۷۵
        - همهٔ چیزها آبی است، قم: همسایه، ۱۳۷۵ (ترجمه به زبان عربی توسط محمد الامین الکرخی با عنوان کل شیء الأزرق در سال ۱۳۷۵) 
        - گزیدهٔ ادبیات معاصر: مجموعهٔ شعر ۱۲۰، تهران: نیستان، ۱۳۸۰
        - تاریخ مفصل لارستان، تهران: همسایه، ۱۳۸۵
        - سبزها قرمزها، تهران: همسایه، ۱۳۸۵ (ترجمه به زبان عربی توسط محمد الأمین الکرخی با عنوان أخضر أحمر در سال ۲۰۱۷)
        - در این شب آهسته، تهران: تکا، ۱۳۸۷
        - آبی روشن، آبی خاموش، تهران: همسایه، ۱۳۹۶
        - الله بده بارون، تهران: همسایه، ۱۳۹۶
        - بَرَساتی، تهران: همسایه، ۱۴۰۳
        - سرود آفتاب، علی‌اصغر رحمانی، به کوشش صادق رحمانی، تهران: همسایه، ۱۳۸۳
        - زبان لارستانی، احمد اقتداری، به کوشش صادق رحمانی، تهران: همسایه، ۱۳۸۴
        - سال دَردی، الله‌قلی مقتدری، به تصحیح صادق رحمانی، تهران: همسایه، ۱۳۹۷
        و...
         

        ◇ نمونه‌ی شعر:
        (۱)
        به دامنه‌ی کوه
        چه عاشقانه 
        پا به زمین سفت می‌کنی
        درخت بلوط! 
        چه سعادتمندی تو
        که نمی‌دانی از شاخه‌هایت
        هم سُرنا می‌سازند 
                     هم برنو!

        (۲)
        آخرین برگ افتاد
        از درخت اسفند
        بر سر سفره‌ی صبح
        تپشی سرخ در آن پیله‌ی لبریز از آب
        لکنت ثانیه‌ها
        گوش کن؛
        فروردین!
        (۳)
        ای فروغ بی‌دروغِ دست‌های کودکی
        بیا
        نام کوچک مرا
        به خاک‌ها سپار
        من دروغ گفته‌ام.
        (۴)
        ...دوباره شعر؛ و این ناگهان معمولی
        دوباره زخم؛ و این مهربان معمولی
        شب است و ماه، و عطر نجیب سفره‌ی شعر
        دلم خوش است به این قرص نان معمولی!
        کجاست وسعتی از دوستان عاشق من
        دلم گرفت از این دشمنان معمولی
        برای چاه بخوان بغض‌های تلخت را
        چو ابر چشم من ای آسمان معمولی
        در این هوای مکرّر کجایی ای حافظ؟
        که گشت عرصه پر از شاعران معمولی.

        (۵)
        آب، آبی
        آسمان آبی
        جهان آبی است
        آبی، آبی
        همه‌ی چیزها آبی‌اند این جا
        الّا چشم‌های من که سیاهند.

        (۶)
        در هر غروب
        یک صفحه از حقیقت مرگ است
        این...
        این برگ‌های باطل تقویم.
        (۷)
        چشم از من و رخصت تماشا از تو
        یکرنگی آسمان و دریا از تو
        مهتاب و سپیده و من آموخته‌ایم
        ای آیینه! ساده زیستن را از تو
        (۸)
        تمام حزن یاران است در من
        زمستان و بهاران است در من
        شکستم بغض چندین ساله‌ام را
        خدایا شور باران است در من
         
        (۹)
        روی رفتار سیم‌ها
        گنجشک
        من؛
        پر از حسرتِ درخت شدن.
         
         
        (۱۰)
        هر چند شیشه‌های دلم را شکسته‌اند
        اینجا هنوز پنجره‌ها را نبسته‌اند
        امشب تمام آینه‌ها در حضور دل
        در خویشتن نشسته و از خود گسسته‌اند
        دیگر چه اعتماد به دستان دوستان
        وقتی عصای پنجره‌ها را شکسته‌اند
        اینجا کبوتران حرم، تنگ هر غروب
        بر برج‌های خیس نگاهم نشسته‌اند
        من از نگاه ساده‌ی این کفش‌های کوچ
        احساس می‌کنم که از این کوچه خسته‌اند

        (۱۱)
        كبوترانه در اين عصر بی‌پر و بالی
        دلم به ياد شما عاشقانه می‌گيرد
        هوای با تو پريدن نشسته در بالم
        سراغ همسفری بی‌بهانه می‌گيرد
        مرا ببر، ببر ای عشق از شب كوچه
        به شهر هشتم آئينه، در تب توفان
        مرا ببر به تماشای ناگهان- چشمه
        به پای بوسی سنگ‌ها پس از باران
        رسيده‌ايم من و شب، سلام ای خورشيد
        كه با تبسم تو ماه رهروان روشن
        دلم هميشه به يادت بلند پرواز است
        كه با اشاره‌ی تو راه آسمان روشن
        سلام بر تو كه انگشت تو نسيم صباست
        چه سرخوشانه گره می‌گشايی از دردم
        دلم پرنده و دست تو آشيانه‌ی مهر
        از اين رهايی يكدست بر نمی‌گردم
        ز ما نگاه مگردان كه ذره‌ايم آقا
        تو آفتاب بلندی و سايه‌ها بسيار
        در اين كناره كه باشيم ذره، خورشيد است
        در اين كرانه كه باشيم سنگ‌ها، دلدار
        حديث سلسله العشق را روايت كن
        تبارنامه‌ی نام پيمبران اين جاست
        از ازدحام پريشان بی‌پناهی‌ها
        سفر كنيم كه آرامش جهان اين جاست
        من از زيارت يك صبح تازه می‌آيم
        دلم زلال و شبم مثل صبح خنده گشاست
        قرارگاه دل بيقرار خسته دلان
        رواق روضه‌ی تو خانه‌ی اميد و رضاست
        قسم به حرمت همصحبتی خداوندا
        مرا به غربت اين خاک آشناتر كن
        در اين زمانه كه پروازها زمين‌گير است
        مرا دچار قفس كن، مرا رهاتر كن.
         
        گردآوری و نگارش:
        #زانا_کوردستانی

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۵۶۰۷ در تاریخ ۵ ساعت پیش در سایت شعر ناب ثبت گردید
        ۱ شاعر این مطلب را خوانده اند

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1