سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 16 بهمن 1403
    6 شعبان 1446
      Tuesday 4 Feb 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        قیمت تو به اندازه خواست توست،اگر خدا را بخواهی،قیمت تو بی نهایت است و اگر دنیا را بخواهی،قیمت تو همان است که خواسته ای رجبعلی خیاط

        سه شنبه ۱۶ بهمن

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        نادر جابری شاعر دهلرانی
        ارسال شده توسط

        لیلا طیبی (صحرا)

        در تاریخ : ۲ روز پیش
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۴ | نظرات : ۰

        آقای "نادر جابری" شاعر ایلامی، زاده‌ی یک مهر ماه ۱۳۵۱ خورشیدی، در دهلران است.
        تحصیلات وی کارشناسی برق است.
        کتاب "ما تنها وقت ساعت‌ها را گرفتیم" مجموعه‌ای از اشعار اوست که توسط انتشارات فصل پنجم چاپ و منتشر شده است.

        ◇ نمونه‌ی شعر:
        (۱)
        [نخی از نور] 
        نبسته‌ای یکی از دکمه‌های پیرهنت 
        اگر هنوز دلم مانده لای پیرهنت 
        هزار ماه و ستاره که در بغل دارم 
        شبانه سر زده از هر کجای پیرهنت 
        تو چون بهاری و از دور دست می‌آید 
        همیشه بوی خوش از لابه‌لای پیرهنت 
        در آن اتاق که بودی، به رخت آویزم 
        هنوز خالی خالی‌ست جای پیرهنت 
        برادران حسودت دروغ می‌گفتند 
        بیا و شرح بده ماجرای پیرهنت 
        خریده‌ام نخی از نور و دکمه‌ای از ماه 
        که یک ستاره بدوزی برای پیرهنت 
        بهار شد که شبیه شکوفه باز کنی 
        یکی یکی همه‌ی دکمه‌های پیرهنت.

        (۲)
        ای مرگ! ای حقیقت در شب گریخته!
        ته مانده‌ی شراب قدیم نریخته!  
        ای از دیارهای مقدس فرو شده!
        ای لقمه‌های جان مرا چون گلو شده! 
        آن لحظه‌ی حیاتی و رویایی از شما 
        آماده‌ام برای پذیرایی از شما  
        بر گردنم طناب و به چشمانم التماس
        این خوشه را اگر چه وجین می‌کنی به داس  
        فرقی نمی‌کند که چگونه رها کنی 
        یک پشت بام مانده پرنده هوا کنی  
        مادر که عاشقانه لبی بر لبم گذاشت 
        خواهر که دستمال تری بر تبم گذاشت  
        معشوقه‌ی فهیم ندانست عاشقش 
        این روزها رسیده به پایان دقایقش  
        ای دست سرد! پنجره‌ها را بیا ببند 
        پایان قصه است کتاب مرا ببند.

        (۳)
        بیدار که شدم
        خود را میان زخم‌ها دیدم
        و چاقوها 
        در چشمانم می‌چرخیدند 
        عبور، خونی بود
        و تقلای خیابان
        از تلویزیون پخش می‌شد 
        حال عمومی شهر 
        پر از چراغ‌های سوخته‌ است 
        و تابلوها 
        دیگر کسی را هدایت نمی‌کنند 
        باید از داروخانه 
        چند قرص خواب می‌گرفتم.

        (۴)
        و اکنون 
        همه‌ی ساعت‌های دیواری 
        از کار افتاده‌اند 
        زمان 
        از بس که عقب افتاد 
        دق کرد.

        (۵)
        شبیه لال‌ها 
        فکر می‌کرد
        و چشم‌هایش به بخار آب بود
        که مبادا دریا 
        بیشتر از این 
        حرف بزند.

        (۷)
        هنوز چشم‌های تو 
        تاویل نشده‌اند 
        و ابرها همچنان
        در ذهن باد می‌گذرند 
        کلمه‌های خیس 
        نم نم فرو می‌چکند 
        بر گونه‌های قرمز قالی 
        و این‌گونه رنگ دلت شسته می‌شود
        بی‌آن که کسی اندوهت را
        ورق بزند.

        گردآوری و نگارش:
        #لیلا_طیبی

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۵۴۲۷ در تاریخ ۲ روز پیش در سایت شعر ناب ثبت گردید
        ۱ شاعر این مطلب را خوانده اند

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1