زندهنام "علیرضا جباری" زادهی ۱۸ بهمن سال ۱۳۲۳ خورشیدی در شیراز، با تخلص آذرنگ، شاعر، نویسنده، روزنامهنگار و فعال مدنی، ایرانی بود. جباری عضو فعال کانون نویسندگان ایران و نیز عضو افتخاری انجمن قلم کشور انگلستان بود.
او تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی در دانشگاه شیراز ادامه داد و در رشته اقتصاد از این دانشگاه فارغالتحصیل شد و در مرکز نشر دانشگاهی به عنوان ویراستار مشغول فعالیت بود.
نخستین اثر مستقل ادبی ایشان، مجموعهی شعری به نام "خورشید و شهر دور" بود که در سال ۱۳۵۰ انتشار یافت. این مجموعه بهطور عمده حول سه محور رخدادهای سیاهکل و پس از آن و نیز سرنوشت سلطنت پهلوی، جنگ ویتنام و احساسات شخصی شاعر بود. دومین کتاب شعرش به نام "شب پا و گرگ پیر" در سال ۱۳۵۱ به چاپ رسید که از لحاظ احساسی نسبت به کتاب اول محدودتر، اما جنبهی شعارگونگی آن بیشتر بود. آن کتاب هم حول محورهای سهگانهی کتاب اول بهویژه دو محور نخست آن بود که به همین سبب اجازهی انتشار نیافت و در چاپخانه خمیر شد. پس از آن در فواصل مختلف شعرهایی سروده و در مجامعی خوانده و گاه در نشریات ادبی منتشر کردهند، اما امکان چاپ آنها به عنوان کتاب مستقل فراهم نبود.
حاصل فعالیت ایشان از سال ۱۳۵۰ تا پایان عمر، تألیف و ترجمهی سی و چند کتاب بوده است. ویرایش نزدیک به سی کتاب دیگر را نیز در مرکز نشر دانشگاهی که از سال ۱۳۶۸ در آنجا به کار مشغول بودند، انتشارات علمی دانشگاه صنعتی شریف، انتشارات مبتکران، نشر افکار، نشر کیفیت وابسته به شرکت سیم لاکی فارس به عهده داشتند. گذشته از مجموعه شعر پیشگفته، کتابی تألیفی با عنوان «انقلاب اجتماعی» که به دلیل جدایی از همقلمم امکان انتشار نیافت و یک فرهنگ مدیریت، همراه با دو همکار از ایشان منتشر شده است.
دو ترجمه او یکی با نام "اوالونا" از «ایزابل آلنده» و دیگری "آبیترین چشم" نوشته نویسنده آمریکایی «تونی موریسون»، آثاری آشنا برای جامعهی کتابخوان ایران هستند.
زندهیاد جباری با «پروانه شمیرانی» ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو فرزند به نامهای «مهرآهنگ» و «آذرنگ» بودهاست.
از جمله افتخارات او، دریافت جایزهی هِلمَن هَمِت بود. جایزه هِلمَن هَمِت، جایزهی متعلق به سازمان دیدبان حقوق بشر که از سال ۱۹۸۹ به خاطر تعهد به آزادی بیان و شجاعت در برابر فشارهای سیاسی به نویسندگان و روزنامهنگاران تعلق میگیرد.
جباری علاوه بر نویسندگی و ترجمه، فعالیت مدنی و سیاسی نیز داشت. او از جمله یکی از کنشگران "کارزار لغو اعدام" (لگام) بود.
جباری در سال ۱۳۸۲ به زندان افتاد. زندانی شدن او با واکنش نویسندگان جهان از جمله «ایزابل آلنده» نویسنده شیلیایی مواجه شد. خانم «آلنده» در نامهای به «سید محمد خاتمی»، رئیس جمهور وقت ایران، خواستار آزادی او شد. سرانجام جباری پس از نزدیک به ۲ سال حبس مشمول عفو قوه قضاییه شد و در تاریخ ۲۳ مهر سال ۱۳۸۳ خورشیدی از زندان گوهردشت کرج آزاد گشت.
این نویسنده، شاعر و مترجم، روز دوشنبه ۱۷ آذر (۷ دسامبر) بر اثر ابتلا به بیماری کووید۱۹ در سن ۷۶ سالگی، درگذشت.
◇ ︎نمونهی شعر:
(۱)
[در انتظار نمانید]
این بار به عهدشان عمل کردند.
چه عهدها که با مردم بستهاند
و به آن وفا نکردهاند.
عهدِ بهتر از امروز زیستن،
عهدِ بریدنِ دستِ دزدانِ کار و زندگی،
عهدِ چیرگی بر بیماریِ جانگزای،
عهدِ فزونی تولید
و به کارگرفتنِ بیکاران،
عهدِ افزودن بر ارزش پول،
و عهدهای دیگر، بسیار
به عهدهایی اینچنین، اما
اینان وفا میکنند:
عهدِ بستن زبانِ حقخواه آدمیان،
عهدِ فروزان نگه داشتنِ آتشِ کین
که مبادا کسی حقی را طلب کند،
که مبادا
دیناری کاسته شود
از مالِ حلالشان.
دستِ انگور دزدان را میبُرند؛
باغ دزدان را، اما،
بر مسندِ فرمانروایی مینشانند.
زبانِ آبیارانِ باغ مردم را میبرند؛
زبانِ یاوهگویانِ وامدارِ خزان را، اما،
با آبِ زمزم میشویند
و با گلابِ تازه خوشبو میسازند.
آری اینچنین است، یاران!
در انتظار نمانید.
فصلِ سرایش است و خواندن آوایِ صد امید؛
فصلِ فروزش است شعلهی خورشیدِ صد پیام.
در انتظار نمانید!
در انتظار نمانید!
(۲)
[نغمهی سپیدِ صبح]
نغمهی سپیدِ صبح
کولهبارِ زحمتم به دوش
من به راهِ سخت و دیرپایِ خود همیشه گام میزنم.
از فرازِ کوهها و از فرودِ درههایِ ژرف
میکُنم گذر
من نشانِ کار را به بازوان
من نوار گل نشان اتحاد را به گردِ سر نهادهام.
من
نغمه.ی سپید صبح را بر عاشقانِ روز خواندهام.
از تبارِ رنج و کارم ای عزیز!
کار و اتحاد من نشانههایِ این رهِ دراز
فوجِ کارگر منم طلایهدار مردمانِ روزخواهِ شب ستیز
باورم هماره اختری
شعلهورتر از همه ستارگانِ آسمان
رهنمایِ شبروانِ روزخواه سویِ سرزمینِ آفتاب
در گذر به کوره راهها و صخرهها
زاتشِ زئوس و دودمان او ربودهام من اخگری
شعلهیِ بلند و روشنش
گرمیِ تن و فروغی چشمِ رهروانِ روز
در فرودِ دره های ِ ژرف
بر فراز ِ صخرههایِ سخت
در رهِ درازشان به سویِ چشمههایِ نور
از تبارِ رنج و کارم ای عزیز!
فوجِ کارگر منم طلایههای مردمانِ روزخواهِ شب ستیز
رهگشا به صبح و رهنمون به فردایِ روشنم.
(۳)
[فردا]
رزمندگان شب،
ای شبروان منتظر فردا،
یک لحظه با امید،
در راه بردمیدن خورشید،
مانید و بنگرید،
آهنگ پرطنین رویش فردا را.
رزمآوران ستبر بمانید،
در خیزتان برای رهایی،
در ظلمتِ شبان سیاه فام،
که در آن،
یاری نمیشناسد یارش را،
در گیر و دار ظلمت یلدا!
بر ما چه رفته است در این غار؟
دیو سپید اساطیر،
این دشمن فسونگر مردم،
در این سیاه چال و در این کارزار سخت،
از راه خشم و خون و خدعهی خویش، در این شام مرگبار،
با ما چه کرده است؟
ای راهیان شب،
در راهتان به رور،
خیزید پر توان و بِدِرّید،
این پردهی سیاه تباهی را،
و آنگاه برکشید به افلاک،
آوای پر طنین رزم و رهایی را.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (صحرا)