آقای "جلال میرزایی" با نام هنری "جولی میرزایی"، شاعر ایرانی، زادهی مرداد ماه ۱۳۶۹ در کرمانشاه است.
فعالیت خود را از نشستهای ادبی روزنامهی نقد حال و شهر کتاب شروع کرده است، و اکنون سوای شعر فارسی به سرودن شعر کردی کلهوری نیز میپردازد.
◇ کتابشناسی:
- تا چشم کار میکند جایت خالیست - انتشارات برتر اندیشان - ۱۳۹۷
- گاهی کنارت مغرورم
- کسی اندازه ی من عاشقت نیست - نشر آثار برتر - ۱۳۹۹
- شقیقههای جوگندمی - نشر آثار برتر - ۱۴۰۰
و...
◇ نمونهی شعر:
(۱)
من و تو و قلیون عهد قاجار
کمانچه و یه تُنبَک و یه سه تار
یه گربهی لوس و قشنگ رو دیوار
داریم میریم به اون زمونا انگار
من و تو و یه خونه توی تجریش
از اون خوباش که پرچیناش حصاره
از اون قدیمیا که طبق معمول
تموم گلدوناش روی دیواره
من و تو و یه خونهی قدیمی
درست میون این همه ساختمون
دارن میرن پرندهها از اینجا
ولی تُو مرغ عشقم اینجا بمون
یه خونه که اون وسطاش یه حوضه
یه حوضِ پر آبِ به رنگ آبی
تابستونا جون میده که روی تخت
کنار حوض و گلدوناش بخوابی
بنز قدیمیِ بابا بزرگم
که دس به دس رسیده به دست من
یه ماشینه با یه دنیا خاطره
از عاشقیایِ یه مَرد و یه زن
چند سالِ دیگه میتونه یه آدم؟
مگه چقد عمر میکنه یه انسان؟
که با تو توی این خونه نَمونه
نخواد که زندگی کنه تو تهران؟
(۲)
نمیشود نمیشود که تو را آرزو نکرد
و شب به جای تو با خدا گفتگو نکرد
نمیشود که به دنبال عطر و بوی تو
زمین و زمان را همه شب زیر و رو نکرد
نمیشود نمیشود که بگویند رفته است
و تمام لباسهای تو را جستجو نکرد.
(۳)
به ما میگفتند ابر و باد!
دلتنگ که میشدیم
او گریه میکرد
من کوچ….
(۴)
تو،
به زبان مادریات خداحافظی کردی
من،
به چند زبان زندهی دنیا گریستم...
(۵)
هر روز در خیابان
با خاطراتت برخورد میکنم
و کسی که مرا از زمین بلند میکند
تو نیستی!...
(۶)
برای همیشه
که نمیشود غمگین بود
گاهی هم باید به تو فکر کرد!.
(۷)
لبخند میزنی و من
به نوشتن صدای لبخندت
لابهلای شعر بعدیام
فکر میکنم.
(۸)
تو سقوط کرده بودی
و مردم داشتند
تکههای مرا جمع میکردند.
(۹)
تو اهل سفر بودی،
گذشتی،
از من به سرزمینی دیگر...
(۱۰)
مرا نگاه نمیکنی!
و هر زنی،
که مردی را نگاه نمیکند،
یاد تو میافتم...
(۱۱)
گفت: "باز میگردم!"
و رفت.
و من ماههاست،
تمام شهر را به دنبالش
باز میگردم...
باز میگردم.
(۱۲)
میپرسند:
- چه خواندهای که شاعر شدهای؟!
و من میگویم:
- تو را دیدهام!
(۱۳)
نمیدانم عکاس خواهرت بود یا برادرت
به هر حال من و تو خوب میدانیم
که در عکست برای من لبخند زدی
برای من دست تکان دادی...
(۱۴)
سالها بعد
تو،
در خیابانی گم خواهی شد!
و من
در گورستانی، گور!
سالها بعد
ما یکدیگر را گم و گور خواهیم کرد.
(۱۵)
دلتنگی من به آفتاب بستگی دارد
به تو
به تهران
غروب که میشود
تو که نیستی
من، اینجا چکار میکنم؟!
(۱۶)
بر سر مزارت
"کاج"ی کاشتهام
به یاد "ک"سی که "ا"ینجا "ج"ایش گذاشتهایم.
(۱۷)
حساسیت فصلیست انگار
در بهار
تو را بیشتر دوست دارم.
(۱۸)
میخواهم کوچ کنم،
کجا؟!
چه فرقی میکند؟!
هر کجا باشد، تو که آنجا نیستی!...
(۱۹)
پس از تو
پرندهای شدهام غمگین
که به زمین و زمان میپرد!
(۲۰)
وقتی دلت میگیره، اون بالا
چشمای البرزو تو میبوسی
زیبا، آروم، خاطرهانگیز
تو پیچهای جادهی چالوسی...
گردآودی و نگارش:
#زانا_کوردستانی
همشونوووو دوست داشتم
مچکرم برای معرفی این آقای شاعر
درودتان
شاد باشید