سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 25 شهريور 1403
    12 ربيع الأول 1446
    • ميلاد حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله به روايت اهل سنت - آغاز هفتة وحدت
    Sunday 15 Sep 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      يکشنبه ۲۵ شهريور

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      تلخیصی بر کتاب پوپک مرغ کنجکاو
      ارسال شده توسط

      رها فلاحی

      در تاریخ : ۱۲ روز پیش
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۸ | نظرات : ۰

      کتاب پوپک مرغ کنجکاو
      کتاب "پوپک مرغ کنجکاو"، با نویسندگی و تصویرگری خانم "آنا واکر" (Anna Walker) نویسنده‌ی استرالیایی و ترجمه‌ی "شهرداد میرزایی" است.
      این کتاب نخستین بار در سال ۱۴۰۲ در ۴۰ صفحه توسط انتشارات دیبایه، در ایران منتشر شد.
      داستان کتاب درباره‌ی مرغی به نام "پوپک" است. "پوپک" در خانه‌ای زندگی آرام و بی‌دردسری دارد. او هر روز صبحانه‌اش را که می‌خورد، در حیاط خانه‌اش بازی می‌کند، اما در روزی از روزها، تندبادی شدید، "پوپک" را به هوا بلند می‌کند، و از لانه‌اش به داخل شهر، جایی ناآشنا می‌برد.
      پوپک در شهر به گردش در می‌آید و آنجا را تماشا می‌کند، در شهر کلی جست‌وخیز کرد، چرخید، خیلی چیزها را مزه‌مزه کرد و دوستان جدیدی پیدا کرد. او شاد است و همه چیز به‌ نظرش عالی است. اما وقتی به خود می‌آید، می‌بیند که گم شده و راه خانه را بلد نیست.
      ابتدا او دنبال گل آفتابگردانی راه می‌افتد، شبیه گلی که در خانه‌ی خودش است. آفتابگردان همراه با زنی که او را در دست داشت، سوار قطار می‌شود و هنگام پیاده شدن، پوپک گم‌اش می‌کند. به یکباره چشمش به کبوترها می‌افتد، کبوترهایی که هر روز در حیاط خانه‌اش می‌نشستند. بلاخره راه خانه‌اش را به کمک کبوترها پیدا می‌کند، و با آنها دوست می‌شود و پس از آن هرازگاهی به همراه کبوترها دست به ماجراجویی می‌زند و به شهر می‌رود.
      ◇ بخشی از کتاب پوپک:
      《پوپک دلش برای لانه‌اش تنگ شد. سعی کرد راه لانه‌اش را پیدا کند، اما مردم زبان او را نمی‌فهمیدند. در آن شلوغی، پوپک گل آفتاب‌گردانی را دید شبیه همانی که در حیاط خانه‌اش بود. پوپک دنبال آفتابگردان راه افتاد. آفتاب‌گردان نشست. پوپک هم نشست. او نشسته بود. اما و...》 

      #رها_فلاحی 

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۵۰۶۶ در تاریخ ۱۲ روز پیش در سایت شعر ناب ثبت گردید
      ۲ شاعر این مطلب را خوانده اند

      محمد گلی ایوری

      ،

      شاهزاده خانوم

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0