سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 19 اسفند 1403
    10 رمضان 1446
    • وفات حضرت خديجه سلام الله عليها، 3 سال قبل از هجرت
    Sunday 9 Mar 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      تمام پلیدیها در خانه ای قرارداده شده و کلید ان دروغگویی است. امام حسن عسكري(ع)

      يکشنبه ۱۹ اسفند

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      علیرضا لبش شاعر قمی
      ارسال شده توسط

      سعید فلاحی

      در تاریخ : دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۳ ۰۱:۳۵
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۷۰ | نظرات : ۰

      آقای "علیرضا لبش" شاعر، نویسنده و طنزپرداز ایرانی، است که در مطبوعات و خبرگزاری‌های مختلف فعالیت می‌کند. او در برنامه‌های رادیو و تلویزیون به‌عنوان طنزپرداز و مجری فعالیت دارد و توانسته جایزه‌های معتبری را در جشنواره‌های ادبی کسب کند. 
      او زاده‌ی یکم مهرماه ۱۳۶۰ خورشیدی در قم است؛ و هم‌اکنون ساکن تهران و فارغ‌التحصیل رشته‌ی جامعه شناسی با مدرک کارشناسی ارشد. 
      وی تاکنون در بسیاری از جشنواره‌های ادبی مانند جشنواره بین‌المللی شعر فجر، جایزه‌ی ادبی اصفهان، گام اول و…. برگزیده شده است.

      ◇ کتاب‌شناسی:
      - خنده در مراسم تدفین - انتشارات سوره مهر
      - کافه خنده - انتشارات سوره مهر 
      - کبریت کم خطر - انتشارات سوره مهر 
      - کافه عشقه -انتشارات مروارید 
      - مرثیه‌ای برای گمگشتگی - انتشارت دفتر شعر جوان
      - نسکافه‌های بعد از ظهر - انتشارات فصل پنجم 
      - لاف تو شک (مجموعه نثر طنز) - کتاب نشر 
      - بی‌سرو ته - نشر قاف
      - داستان‌های کوتاه طنز 
      - مجموعه نثر طنز 
      - آخرین زلزله‌ی تهران
      - کتاب صوتی لطیفه‌های عرفانی 
      - کتاب صوتی کافه خنده
      - کتاب صوتی لطیفه‌های دلگشا 
      - کتاب خنده در مراسم تدفین
      - کتاب صوتی لطیفه‌های شیرین
      - کتاب صوتی لطیفه‌های طرب‌انگیز 
      و...

      ◇ نمونه‌ی شعر:
      (۱)
      [جزیره‌های گمشده / برای غلامرضا بروسان] 
      فرصت نمی‌دهد 
      دلت برای جهان تنگ شود
      حتی برای خودت
      بی‌هوا می‌رسد 
      و همهی هوای حوالی‌ات را پر می‌کند 
      ما با تفنگ‌هایمان
      دوست پیدا می‌کنیم 
      و با کلماتمان دشمن 
      اندوه بزرگی است 
      زیستن.

      (۲)
      [سربازی ابرها] 
      پنجره را باز کن 
      تا به ابرهای عبوری سلام کنیم 
      زنم پنجره را رو به باران باز می‌کند 
      می‌گویم:
      نگاه کن 
      شبیه سربازی است که مدام شلیک می‌کند 
      زنم می‌گوید:
      به او بگو 
      چقدر دلمان می‌خواهد زیر رگبارش بمیریم 
      ابر سرباز می‌خندد
      و ما خیس می‌شویم 
      و ما می‌میریم.

      (۳)
      [ابرهای بازیگوش] 
      سر به هوا شده بود
      آخرین بار که از خانه بیرون زد
      پیراهنش 
      بوی باروت و خون گرفت 
      یادش رفت به خانه برگردد
      فرشته‌ها می‌گویند 
      او را دیده‌اند در آسمان
      که سرود آزادی می‌خواند 
      و ابرهای بازیگوش 
      در سوراخ سینه‌اش
      پنهان می‌شوند.

      (۴)
      [گذرنامه] 
      هرجا بخواهد، می‌پرد
      پروانه کوچک 
      از غرب به شرق می‌وزد 
      بدون گذرنامه 
      باد
      من اما 
      محل تولدم را وطن نامیده‌ام
      و برای مرزهای خاردارش
      می‌جنگم.

      (۵)
      [از چپ به راست] 
      اولین املای کودکی‌ام را
      از چپ به راست نوشتم 
      معلم گفت:
      هر وقت دنیا وارونه شد 
      بیست می‌شوی
      آهای آقای معلم 
      جای درخت‌ها تفنگ روییده 
      گل‌ها بوی باروت می‌دهند 
      و مردم برای شکار فرشته‌ها 
      دسته دسته به اقیانوس می‌روند 
      دنیا وارونه شده
      باور کن.

      (۶)
      [گل یا پوچ]
      سخنران پشت تریبون رفت
      گوش ها و چشم هایش را درآورد
      و برای خطابه بلندش آماده شد
      حاضران
      مغزهایشان را به نگهبانی جلوی در تحویل می دادند.
      دست و پایمان را در آورده بودند
      تا از دنیا فرار نکنیم
      به خانه برگشتم
      کتم را در آوردم
      و خودم را به چوب رختی آویزان کردم

      (۷)
      [مرثیه] 
      به تک تک دوستانم زنگ زدم
      گفتم:
      روحم سبک‌تر شده است  
      دارد پرواز می‌کند 
      به تک تک دوستانم زنگ زدم
      گفتم:
      روحم به گیره جسمم گیر نمی‌کند 
      اگر فردا از خواب بیدار نشدم حلالم کنید 
      دوستانم همگی خندیدند 
      و شب به خیر گفتند.

      (۸)
      [پانچ] 
      تمام مدارک شناسایی‌ام را
      به اداره صدور گواهی فوت بردم
      گفتم:
      لطفاً سوراخ کنید.

      (۹)
      [باید شست] 
      گوشه‌ای می‌گریستم 
      عابری گفت:
      حالتان خوب است 
      گفتم خوبم 
      تنها تکه‌ای تنهایی 
      توی چشمم رفته است

      (۱۰)
      [عرق] 
      پدرم کارگر بود
      تنش بوی عرق می‌داد
      برادرم فیلسوف بود
      دهانش بوی…
      پدر را به خاک سپردیم 
      و سنگ قبرش را با گلاب شستیم 
      حالا خانه بوی عرق می‌دهد 
      گورستان بوی فلسفه.
       
      گردآوری و نگارش:
      #زانا_کوردستانی

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۵۰۲۵ در تاریخ دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۳ ۰۱:۳۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید
      ۳ شاعر این مطلب را خوانده اند

      محمد شریف صادقی

      ،

      سینا سجودی

      ،

      مسعود مدهوش( یامور)

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1