سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 9 دی 1403
    29 جمادى الثانية 1446
      Sunday 29 Dec 2024

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۹ دی

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        علیرضا لبش شاعر قمی
        ارسال شده توسط

        سعید فلاحی

        در تاریخ : دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۳ ۰۱:۳۵
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۵۵ | نظرات : ۰

        آقای "علیرضا لبش" شاعر، نویسنده و طنزپرداز ایرانی، است که در مطبوعات و خبرگزاری‌های مختلف فعالیت می‌کند. او در برنامه‌های رادیو و تلویزیون به‌عنوان طنزپرداز و مجری فعالیت دارد و توانسته جایزه‌های معتبری را در جشنواره‌های ادبی کسب کند. 
        او زاده‌ی یکم مهرماه ۱۳۶۰ خورشیدی در قم است؛ و هم‌اکنون ساکن تهران و فارغ‌التحصیل رشته‌ی جامعه شناسی با مدرک کارشناسی ارشد. 
        وی تاکنون در بسیاری از جشنواره‌های ادبی مانند جشنواره بین‌المللی شعر فجر، جایزه‌ی ادبی اصفهان، گام اول و…. برگزیده شده است.

        ◇ کتاب‌شناسی:
        - خنده در مراسم تدفین - انتشارات سوره مهر
        - کافه خنده - انتشارات سوره مهر 
        - کبریت کم خطر - انتشارات سوره مهر 
        - کافه عشقه -انتشارات مروارید 
        - مرثیه‌ای برای گمگشتگی - انتشارت دفتر شعر جوان
        - نسکافه‌های بعد از ظهر - انتشارات فصل پنجم 
        - لاف تو شک (مجموعه نثر طنز) - کتاب نشر 
        - بی‌سرو ته - نشر قاف
        - داستان‌های کوتاه طنز 
        - مجموعه نثر طنز 
        - آخرین زلزله‌ی تهران
        - کتاب صوتی لطیفه‌های عرفانی 
        - کتاب صوتی کافه خنده
        - کتاب صوتی لطیفه‌های دلگشا 
        - کتاب خنده در مراسم تدفین
        - کتاب صوتی لطیفه‌های شیرین
        - کتاب صوتی لطیفه‌های طرب‌انگیز 
        و...

        ◇ نمونه‌ی شعر:
        (۱)
        [جزیره‌های گمشده / برای غلامرضا بروسان] 
        فرصت نمی‌دهد 
        دلت برای جهان تنگ شود
        حتی برای خودت
        بی‌هوا می‌رسد 
        و همهی هوای حوالی‌ات را پر می‌کند 
        ما با تفنگ‌هایمان
        دوست پیدا می‌کنیم 
        و با کلماتمان دشمن 
        اندوه بزرگی است 
        زیستن.

        (۲)
        [سربازی ابرها] 
        پنجره را باز کن 
        تا به ابرهای عبوری سلام کنیم 
        زنم پنجره را رو به باران باز می‌کند 
        می‌گویم:
        نگاه کن 
        شبیه سربازی است که مدام شلیک می‌کند 
        زنم می‌گوید:
        به او بگو 
        چقدر دلمان می‌خواهد زیر رگبارش بمیریم 
        ابر سرباز می‌خندد
        و ما خیس می‌شویم 
        و ما می‌میریم.

        (۳)
        [ابرهای بازیگوش] 
        سر به هوا شده بود
        آخرین بار که از خانه بیرون زد
        پیراهنش 
        بوی باروت و خون گرفت 
        یادش رفت به خانه برگردد
        فرشته‌ها می‌گویند 
        او را دیده‌اند در آسمان
        که سرود آزادی می‌خواند 
        و ابرهای بازیگوش 
        در سوراخ سینه‌اش
        پنهان می‌شوند.

        (۴)
        [گذرنامه] 
        هرجا بخواهد، می‌پرد
        پروانه کوچک 
        از غرب به شرق می‌وزد 
        بدون گذرنامه 
        باد
        من اما 
        محل تولدم را وطن نامیده‌ام
        و برای مرزهای خاردارش
        می‌جنگم.

        (۵)
        [از چپ به راست] 
        اولین املای کودکی‌ام را
        از چپ به راست نوشتم 
        معلم گفت:
        هر وقت دنیا وارونه شد 
        بیست می‌شوی
        آهای آقای معلم 
        جای درخت‌ها تفنگ روییده 
        گل‌ها بوی باروت می‌دهند 
        و مردم برای شکار فرشته‌ها 
        دسته دسته به اقیانوس می‌روند 
        دنیا وارونه شده
        باور کن.

        (۶)
        [گل یا پوچ]
        سخنران پشت تریبون رفت
        گوش ها و چشم هایش را درآورد
        و برای خطابه بلندش آماده شد
        حاضران
        مغزهایشان را به نگهبانی جلوی در تحویل می دادند.
        دست و پایمان را در آورده بودند
        تا از دنیا فرار نکنیم
        به خانه برگشتم
        کتم را در آوردم
        و خودم را به چوب رختی آویزان کردم

        (۷)
        [مرثیه] 
        به تک تک دوستانم زنگ زدم
        گفتم:
        روحم سبک‌تر شده است  
        دارد پرواز می‌کند 
        به تک تک دوستانم زنگ زدم
        گفتم:
        روحم به گیره جسمم گیر نمی‌کند 
        اگر فردا از خواب بیدار نشدم حلالم کنید 
        دوستانم همگی خندیدند 
        و شب به خیر گفتند.

        (۸)
        [پانچ] 
        تمام مدارک شناسایی‌ام را
        به اداره صدور گواهی فوت بردم
        گفتم:
        لطفاً سوراخ کنید.

        (۹)
        [باید شست] 
        گوشه‌ای می‌گریستم 
        عابری گفت:
        حالتان خوب است 
        گفتم خوبم 
        تنها تکه‌ای تنهایی 
        توی چشمم رفته است

        (۱۰)
        [عرق] 
        پدرم کارگر بود
        تنش بوی عرق می‌داد
        برادرم فیلسوف بود
        دهانش بوی…
        پدر را به خاک سپردیم 
        و سنگ قبرش را با گلاب شستیم 
        حالا خانه بوی عرق می‌دهد 
        گورستان بوی فلسفه.
         
        گردآوری و نگارش:
        #زانا_کوردستانی

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۵۰۲۵ در تاریخ دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۳ ۰۱:۳۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید
        ۳ شاعر این مطلب را خوانده اند

        محمد شریف صادقی

        ،

        سینا سجودی

        ،

        مسعود مدهوش( یامور)

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1