سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 11 آذر 1403
  • شهادت ميرزا كوچك خان جنگلي، 1300 هـ ش
1 جمادى الثانية 1446
    Sunday 1 Dec 2024
    • روز جهاني مبارزه با ايدز
    مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

    يکشنبه ۱۱ آذر

    پست های وبلاگ

    شعرناب
    حمدالله لطفی شاعر ایوانغربی
    ارسال شده توسط

    سعید فلاحی

    در تاریخ : پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳ ۰۳:۳۰
    موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴۱ | نظرات : ۰


    استاد "حمدالله لطفی" شاعر، دبیر و مدرس دانشگاه‌ اهل ایوانغرب، که مدت‌هاست شعر دغدغه‌ی اصلی اوست.
    وی سال‌ها پیش مسئول انجمن شعر استان یزد بود.
    کتاب "شبانه‌های بی‌تو" مجموعه اشعار او، چاپ چهارم را نیز طی کرده است. این کتاب نخستین مجموعه شعری است که بلافاصله به زبان انگلیسی ترجمه شد و مورد استقبال دانشجویان قرار گرفت و در مقطعی به عنوان یکی از منابع واحد درسی شعر و ادبیات انگلیسی معرفی شد.
    کسب رتبه‌ی شاعر برگزیده‌ی استان یزد و نفر نخست مسابقات کشوری پرسش مهر ریاست جمهوری در دو سال پیایی از عناوین ادبی اوست.

    ◇ کتاب‌شناسی:
    - شبانه‌های بی‌تو - انتشارات عابد تهران - ۱۳۸۱
    - nocturnes with out you
    نشر عابد تهران - ۱۳۸۱
    - راس قرار همیشه - نشر سیب سرخ تهران - ۱۳۹۸
    - دروغ پشت دروغ - نشر رهام اندیشه کرج -  ۱۳۹۹
    - پستچی‌ها عاشقت شده‌اند - نشر دیباچه کرمانشاه - ۱۴۰۱

    ◇ نمونه‌ی شعر:
    (۱)
    [سر راه تو] 
    دور از چشم همه باز مرا می‌نگری
    ای که از حال دل سوخته‌ام بی‌خبری 
    می‌نشینم سر راه تو به امید سلام
    و تو بی‌عاطفه بانو، ز برم می‌گذری 
    خسته از گرم‌ترین فصل خدا می‌آیم 
    کاش می‌شد که مرا تا لب دریا ببری 
    گرچه بر صفحه‌ی خاموش دل سنگی تو 
    ناله‌های شب ما هیچ نکرده اثری 
    همچنان غرق در افکار خودت مانده‌ای و
    به هواخواه قدیمی‌ات نداری نظری
    همه شهر ز تشویش دلم آگاهند 
    تو هنوزم که هنوزست ز من بی‌خبری 
    ولی ای‌دوست به چشمان قشنگت سوگند 
    بعد تو دل نسپارم به نگاه دگری.

    (۲)
    [جنون] 
    من خداوند غزل‌های جنون آمیزم
    هیچ وقت از تو و عشق تو نمی‌پرهیزم 
    شبِ فانوس خیالات خودم را تنها 
    به در خانه‌ی پر مهر تو می‌آویزم
    مثل یک کوه غرورم که به پا خاسته‌ام
    ولی افسوس که در باور تو ناچیزم 
    چون بخاری که به پا خواسته از دریاها 
    هر شب از قهوه‌ی چشمان تو بر می‌خیزم
    تو نباشی به خدا سخت ز هم می‌پاشم 
    تو نباشی به خدا سخت به هم می‌ریزم 
    چون درختی که خزان در تن او افتاده
    هر شب از خش‌خش پاییز خدا لبریزم 
    دور از لذت چشمان تو تا، کی باید 
    با دل عاشق بیچاره‌ی خود بستیزم.

    (۳)
    [بی‌نظیر] 
    ای دو چشم مست تو در این حوالی بی‌نظیر 
    خسته‌ام، تنهاترینم، دست‌هایم را بگیر  
    قطره قطره آب شد، دل در غمت بی‌تاب شد 
    زیر خورشید فروزان نگاهت ناگزیر  
    آه اگر صد سال بنشینم تماشایت کنم 
    من نخواهم شد ز چشمان تو هرگز سیر سیر  
    با امید با تو ماندن، از تو گفتن زنده‌ام
    بی‌تو من می‌میرم، ای بالا بلند سر به زیر  
    بس که دنبال تو راه افتاده‌ام دیوانه‌وار
    رد پایم مانده بر شن‌های گرم این کویر  
    ای دلیل ماندن من در کویرستان درد
    سایه عشق خودت را از سر من بر مگیر.
     
    گردآوری و نگارش:
    #زانا_کوردستانی

    ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
    این پست با شماره ۱۵۰۱۳ در تاریخ پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳ ۰۳:۳۰ در سایت شعر ناب ثبت گردید
    ۲ شاعر این مطلب را خوانده اند

    سینا سجودی

    ،

    شهرام بذلی

    نقدها و نظرات
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    شاهزاده خانوم

    دیر زمانی ست که بارانی ام
    میر حسین سعیدی

    نای خاموش لبانت این دلم را تازه کرد ااا عاشق بی ادعا را صاحب آوازه کرد
    شاهزاده خانوم

    یک وجب از پنجره پرواز کن ااا گوش مرا معرکه ی راز کن
    نادر امینی (امین)

    توبودی دردل شب ناله کردی این دل وامانده را بیچاره کردی اااا به کنج خلوتی رفتی وباغم خانه کردی ااا ندیدی عاشقت درمانده شد از آه شبگیر وتولیکن اااا به شب را تا سحر بردر غمخانه ات داغ دلم را تازه کردی ااا دردلم دلشوره افتاد لیلی ام از بس فغان کرد جان بداددر گوشه میخانه من اااا هاتف آمد دادم ندا غمگین مباش می خور که لیلی عاقبت دیوانه کردی اا عقل در ره پیرطریقت پای لنگان است اااا لیلی ومجنون را تا ابد برسر جام قدح بشکسته ای درمانده کردی ااا عاقبت عشق وخرد درمرز مجنون با رخ لیلی بهم پیون خورند اااا آنگه که مجنون چون اسیر گیسوی لیلی شد و آن خانگه ویرانه کردی
    شهرام بذلی

    در دل تنگ ما بسی روزنه ی خیال نیست اااا شوق تو دارد این دلم عشق که وصف حال نیست

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    1