سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 23 آبان 1403
    12 جمادى الأولى 1446
      Wednesday 13 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        چهارشنبه ۲۳ آبان

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        *پایان یک احساس*
        ارسال شده توسط

        شاهزاده خانوم

        در تاریخ : چهارشنبه ۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۴:۵۱
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۸۵۵ | نظرات : ۱۳۴

        همیشه پایان، غم انگیزه و دلگیر...
        بعضی از پایان‌ها هم زجرآور و کشنده مثل پایان ِ یک احساس...
        ****
        باید آب پاکی‌رو روی دستش می‌ریخت!
        دست به سر کردن قلب، تاوان سنگینی داشت، دلش نمی‌خواست اسیرش بشه...
        دل و به دریا زد و همه چی‌رو گفت.
        سقوط احساس کاملا مشهود بود.
        ولی او استقامت عجیبی نشون می‌داد.
        خودشو زده بود به نشنیدن و باز حرف‌های صد من یک غاز همیشگی‌رو می‌زد. انگار نه انگار که آبی از آب تکون خورده!...
         
        _کلاس تی‌آرایکست چه تایمیه؟
        _زبان، ترم چندی؟
        _آخر نگفتی کی ببینمت!...
         
        هر چقدر بهش می‌گفت:
        بابااااااااااااا... 
        این احساس نَره... تو میگی بدوش؟...
        توی کَتش نمی‌رفت که نمی‌رفت.
         
        گاهی آنقدر سماجت می‌دید که فراموش می‌کرد احساسش ماده نیست و باهاش همراه می‌شد اما دوباره به همان حالت نَری برمی‌گشت.
         
        چرا وقتی با یکی رابطه احساسی برقرار می‌کنی و یهو احساس به خط پایان می‌رسه، دیگه حرفی برای گفتن نمی‌مونه؟
        در حالی که ما با خیلی‌ها بدون داشتن احساس کلی حرف می‌زنیم...
        خیلی بی‌انصافیه...
        چرا نمیشه کلی دری وری گفت و خندید؟
        چرا نمیشه به یه آدم عادی تبدیل بشه که بدون داشتن کوچکترین احساسی باهاش از در و دیوار حرف زد؟
         
        می‌ترسید!...
        می‌دونست در یک دُور به سر می‌بره و هر کاری کنه سرش می‌آد.
        اما مگه به وجود اومدن احساس غیرارادی نیست؟ 
        پس دُور این وسط چیکاره‌ست؟ چرا باید تاوان پس می‌داد؟
        بیشتر نگرانیش هم برای همین بود که چهار روز دیگه سر خودش همچین داستانی پیاده بشه...
        از دست هر چی دَر بریم از دست قانون کائنات بخصوص در مسیر اشتباه، نمی‌تونیم قِسر در بریم...
        بالاخره یه جا خِفت‌مون می‌کنه... کاری هم نداره غیرارادی عاشق شدیم یا نه...
        مسیررررررررر، اشتباهه!
        مسیر اشتباه هم مجازات‌های خاص خودش‌رو داره...
         
        *****
         
        _چشم عقلتو باز می‌کردی تا مسیرو اشتباه نری...
        پس نگووووو دُور این وسط چیکاره‌ست؟
        تو وسط این احساس چیکار می‌کردی؟؟
         
        _من؟
        من وسط این احساس چیکار می‌کردم؟؟
        به من چه که نههههههههه شل‌بازی درآورد...
        اونم نهههههههه رو نشنید...
         
        _نههههههههه شل بازی در نیاورد تو اراده‌ت ضعیف بود
         
        _آقاااااا اصلا هر چی...
        همینی که هست
        خربزه خوردم پا لرزشم می‌شینم
         
        _بشین!...
        اونقدر بشین که زیر پات علف سبز شه!...
        ولی روزی که همچین بلایی سرت اومد، غر نزنیاااااا تا یاد بگیری وقتی میگی نههههه.. سر حرفت بمونی!
         
        _یعنی همه چی تقصیر من دیگه؟...
         
        _صد در صد...
        تو مسئول زندگی خودتی!
         
        _اینطور که نمیشه من مسئول زندگی خودم باشم ولی کسی که هی نهههههه شنیده اما باز مونده، نباشه....
         
        _ درسته! اونم مسئول زندگی خودشه...
         
        _پَ حله دیگه تاوان ماوان سَرش گِرده...
         
        _خیلی سر به هوایی!...
        متاسفم که اینو میگم ولی براساس قانون گریزناپذیر کارما سرش گرد که نیست و برای هر دو رزرو شده عزیزم!...
         
        *شاهزاده*
        پی‌نوشت.. وقتی وجدان، شمشیر را از رو می‌بندد...🤭😎
        و مدام در گوش پچ پچ می‌کند که.. 
        به حسابت رسیدگی کن، قبل از اینکه به حسابت رسیدگی کنند!.‌‌..

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۴۰۰۵ در تاریخ چهارشنبه ۵ مهر ۱۴۰۲ ۰۴:۵۱ در سایت شعر ناب ثبت گردید
        ۴۲ شاعر این مطلب را خوانده اند

        محمدرضا آزادبخت

        ،

        بابک اخوان

        ،

        افروز ابراهیمی

        ،

        نیلوفر تیر

        ،

        جواد کاظمی نیک

        ،

        محمود اصلاحی

        ،

        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        ،

        اميرحسين علاميان(اعتراض)

        ،

        علی نظری سرمازه

        ،

        جمیله عجم(بانوی واژه ها)

        ،

        عارف افشاری (جاوید الف)

        ،

        ابراهیم کریمی (ایبو)

        ،

        شیما جریده (شین بانو)

        ،

        نرگس زند (آرامش)

        ،

        راضیه خضری

        ،

        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        ،

        فیروزه سمیعی

        ،

        محمد قنبرپور(مازیار)

        ،

        سید هادی محمدی

        ،

        فرشید به گزین

        ،

        زهرا حکیمی بافقی (الهه‌ی احساس)

        ،

        عبداله صدیق نیا

        ،

        حسن لطفی

        ،

        احسان فلاح رمضانی

        ،

        شاهزاده خانوم

        ،

        علیرضا حاجی پوری باسمنج راوی عشق

        ،

        منیژه قشقایی

        ،

        مهدیس رحمانی

        ،

        سعید صادقی (بینا)

        ،

        ابراهیم آروین

        ،

        احمدی زاده(ملحق)

        ،

        افسانه پنام (مولد)

        ،

        محسن ابراهیمی اصل (غریب)

        ،

        آذردخت شرقی(آذر دخت)

        ،

        حسین رضایی(آشنا)

        ،

        فاطمه مهری

        ،

        ایمانه عباسیان پور تخلص به ااآیدا

        ،

        معصومه خدابنده

        ،

        مجید اسکندری

        ،

        مدیر ویراستاری

        ،

        مینا جونبخش

        ،

        محمدرضا صدقی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1