درودتان استاد بانو سمیعی
متشکرم ازحضور ادیبانه شما
دل سوزی شما به موسیودر حکایت طنز مجله منو یاد فیلم مشهدی عباد آذربایجان شوروی سابق انداخت این فیلم درزمان خودش قابل احترام بود و در خیلی لزکشورها از آن اقسباس کرده اندداستان این بود
"مشهدی عباد پیرمرد خسیس و پولداری است که شیفته ی گلنار دختر رستم بیک تاجر ورشکسته است. رستم بیک حاضر می شود گلنار را به مشهدی عباد بدهد تا او قرض هایش را بپردازد، ولی گلنار جوانی به نام سرور را دوست دارد. مشهدی عباد موفق می شود که سرور را از سر راه خود بردارد و مراسم ازدواجش را تدارک ببیند. اما در مراسم عروسی سرور ترتیبی می دهد که مشهدی عباد از ازدواج با گلنار منصرف شده و تمام دیون رستم بیک را نیز بپردازد."
سکانس آغازین فیلم مسئله دار بود. در لانگ شات سایه مناره مسجدیکاملا در سیاهی قرار داده است و یا موذن را کات می زند به نعره شتری دربازارو با این وجود هنوزهم که هنوزه در خیلی از کشورهای اسلامی با به به چه چه این فیلم را تماشا می کنند
این فیلم توسط" عزیر حاجی بی اوف "در سال ۱۹۱۰ نوشتهشده است
وقتیبعد ازتمام شدن ساخت فیلم برایاولین بار خود کاگردان یعنی عزیزعزیر "حاجی بی اوف"می نشیند و فیلم را تماشا می کند اطرافیلن می بینند بسیار متاثر است
دلیلشرا می پرسند با بغض پاسخ می دهد که
دلم به حال مشهدی عبادی که من افریده ام ، سوخت
بله بانو گرامی واقعن منم دلم برای موسیو خیلی سوخت البته این یک اتفاق واقعی است که در تبریز رخ داده بود
ممنونم که به تمام صفحات مجله نگاه مثبتی دارید
خسته نباشید خیلی نسبت به شماره های قبل بهتر شده به لحاظ محتوا و هم گرافیک
امید که شاهد پربارتر شدن این مجله باشیم
از همه ی دوستان عزیز زحمتکش خصوصا مدیریت سایت استاد احمدی زاده تشکر میکنم
اجرتان با جدم امام حسین علیه السلام