سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 8 دی 1403
    28 جمادى الثانية 1446
      Saturday 28 Dec 2024

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۸ دی

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        رضوان ابوترابی شاعر ایرانی
        ارسال شده توسط

        لیلا طیبی (رها)

        در تاریخ : شنبه ۲۴ تير ۱۴۰۲ ۱۶:۵۶
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۸۰ | نظرات : ۱

        استاد "رضوان ابوترابی" متخلص به "حسرت"، شاعر، منتقد، نویسنده و مترجم نام‌آشنای ایرانی‌ست.
        ایشان با سابقه‌‌ی سی‌سال حضور مستمر در انجمن‌های ادبی شاگردان زیادی را در حوزه‌‌ی شعر و داستان به ادبیات کشورمان معرفی کرده است. 

        ▪کتاب‌شناسی:
        - می‌توانم کلاغ را سپید بنویسم (مجموعه شعرهای آزاد) - نشر شالگردن  
        - کفش کهنه پشت در (داستان بلند) - چاپ سوم از نشر نفیر 
        - من تو را هیچ دوست نداشتم که (ترجمه‌ی شعرهای ابراهیم صدری شاعر و مجری با سابقه‌‌ی ترکیه‌ای) - نشر نفیر 
        - صدای سپید (مجموعه شعر) - نشر نفیر 
        - می‌دانم پنجره‌ها مقصرند (مجموعه شعر) 
        و...

        ▪نمونه‌ی شعر:
        (۱)
        آرام از کوچه می‌آید 
        پنجره را باز می‌کند 
        و سرش را روی بالشم می‌گذارد
        چه معشوقه‌ای می‌شد 
        این باد
        اگر 
        هر جایی نبود.

        (۲)
        خیالم 
        گاهی روی برگ‌ها می‌نشیند 
        گاهی 
        _تا اوجِ قله‌ها می‌رود 
        ...
        نمی‌دانم 
        کدام یک از این پرنده‌ها 
        مادر من بوده است...

        (۳)
        آسمان شهر من 
        آنقدر کوچک است 
        که هواپیمایی نمی‌تواند از آنجا بگذرد
        قطاری هم که نداریم 
        کاش این جاده‌ها هم نبودند 
        آن وقت 
        نه تو به این شهر بزرگ می‌آمدی
        نه من سال‌ها 
        آواره‌ی این خیابان‌ها بودم
        ...
        همیشه همین است 
        پرنده‌ها دانه را از زمین می‌خورند 
        اما  
        پروازشان را 
        به آسمان می‌بخشند.

        (۴)
        تو آمدی با لبخندی در دست 
        و واژه‌هایی که هر کدام
        می‌توانست شعری عاشقانه باشد 
        ...
        اما چراغ‌ها روشن شد 
        تو رفتی 
        و ما مجبور شدیم  
        صندلی‌هایمان را ترک کنیم 
        من 
        به اندازه‌ی یک بلیط  
        می‌توانستم عاشق شوم
        این را کنترلچی به من گفت 
        وقتی در را به روی ما می‌بست. 

        (۵)
        شعرم را بوسیدی 
        لبخندی تلخ 
        لبانت را می‌جوید 
        صدایت  
        در دست‌هایت بود 
        دست‌هایت در گردنت  
        باد برخاست  
        غبار نشست و جاده‌ها گم شدند  
        رفتنت را 
        از چشم‌هایم شنیدم... 

        (۶)
        نامت را 
        به تمام پرنده‌ها یاد داده‌ام
        -- به آسمان
        -- به ابرها 
        و به شعرهایم 
        ...
        دفترم را باز کن 
        هر شعری پرواز بلد نباشد 
        مال من نیست.

        (۷)
        نه آغشته‌ام به ستاره‌ها 
        و نه پاهایم 
        گل‌آلود کوچه‌های راه شیری‌ست 
        مگر پروازی، با بال‌های خیال
        و پرسه‌ای در تالاب‌های شبانه 
                                      __چون ماه... 
        پر باز کنم 
        و از من 
        می‌ماند تنها دو چشم 
        که نگرانند 
        که می‌گریند همیشه... 
        با من بگو سر آغازم از کجاست؟
        و ذراتم 
        مال کدام سیاره‌ی سرگردان این 
                             __کهکشان بی‌انتهاست 
        که در هیچ آیینه‌ای نمی‌گنجم... 
        با من بگو 
        سر آغازم از کجاست؟
        که همیشه خیره‌ام به ستاره‌ها 
        که همیشه می‌میرم برای ستاره‌ها...

        (۸)
        قطاری راه می‌افتد 
        روی خطوط کاغذهایی سپید 
        کنار ستاره‌هایی 
        که از موهایت چکیده‌اند 
        من اما هنوز 
        دنبال کمی آسمان هستم 
        برای پرنده‌هایی 
        که روی دستم مانده‌اند.

         (۹)
        نه دیگر این اتاق کوچک 
        راضی‌ام می‌کند 
        نه پنجره‌ای که یک وجب بیشتر 
        آسمان ندارد
        جاده‌ها هم که فقط به شهرها می‌رسند 
        دلم تنگ است برای ستاره‌ها  
        ...
        برای سکوتِ ماه 
        ...
        چمدانی هم که ندارم 
        وقتی رفتم 
        بگویید 
        پرنده‌‌ای بود که 
        پرواز را جا گذاشت و رفت…

        (۱۰)
        هواپیما رد می‌شود
        ابر رد می‌شود
        آسمان رد می‌شود
        دنیا همین است 
        من ایستاده‌ام
        و همه چیز از روی من رد می‌شود
        از چشم‌های من 
        از احساس من  
        من...
        پنجره‌ام.

        (۱۱)
        كنار رودخانه‌ای بودم
        آب
        در دست خود سيبی سرخ می‌بُرد
        خَم شدم و سيب را برداشتم 
        آب
        دست‌هايم را بُرد.

        (۱۲)
        چه زیباست 
        وقتی به شکل واژه
        روی لبانت می‌نشینم 
        کاش تمام واژه‌ها 
        نام من بود...

        ▪نمونه‌ی شعر ترکی:
        (۱)
        کوچه‌لر بوغازیمدان کئچیر 
        پنجره‌لر  
        گؤزلریمده ایسلانیر 
        بیر اوتاق 
        بیر من  
        بیر ده یالنیزلیق 
        آجیلیق 
        آجیلیق 
        آجیلیق 
        ...
        یاشاییش بودور مو؟!
        ...
        بو دونیانی مندن چیخاردین 
        بو دونیا بیر آغاج تیلیشگه‌سی کیمی بارماغیما باتیب.

        (۲)
        آلما آغاجین ترپَتدیم 
        بیر نئچه اولدوز دوشدی یره
        منه نه اولار
        قوی بیر اوشاقدا
        نئچه گون اولدوز ساتسین 
        سن ده
        گوزلریرووی
        اَللَریوین دالسیندا گیزلتمه 
        تکجه سن دَییرسن کی 
        یالان دِییرسن 
         ◇ برگردان فارسی:
        درخت سیب را تکان دادم 
        چند ستاره بر زمین افتاد 
        به من چه می‌شود
        بگذار کودکی هم چند روز
        ستاره بفروشد 
        تو هم 
        چشم‌هایت را
        پشت دست‌هایت پنهان نکن 
        تنها تو نیستی 
        که دروغ می‌گویی. 

        ▪نمونه‌ی ترجمه:
        (۱)
        [شعری از ابراهیم صدری شاعر ترکیه‌ای] 
        رها کن مرا
        رها کن به بیهودگی 
        رها کن به پریشانی 
        به فراموشی 
        به سرکشی‌ها 
        به روزگار پیری
        به سکوت پشت در
        مرا بسپار به بی‌تو بودن‌ها 
        تا در سینه‌ام بنشیند 
        خاکستر بر جای مانده از آتش عشقت 
        حالا که می‌روی
        برو
        زود برو
        فقط یک دوست داشتن سهم من بود
        آن را هم بگیر و برو.

        ▪برشی از کتاب رمان «کفش کهنه پشت در»:
        «سی‌ سال تنهایی یعنی به تماشای دگرگونی نشستن و دگرگون‌نشدن، یعنی در جاده ماندن و راه‌ نرفتن، یعنی...»
         
        گردآوری و نگارش:
        #لیلا_طیبی (رها)

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۳۶۶۱ در تاریخ شنبه ۲۴ تير ۱۴۰۲ ۱۶:۵۶ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        فیروزه سمیعی
        شنبه ۲۴ تير ۱۴۰۲ ۱۸:۰۸
        درودتان مهربانوی ادیب و گرانقدرم
        چه عالی که از ایشان هم نام بردید
        در محضرشان آموخته ام البته آن موقع جناب استاد سینا بهمنش هم ایران بودند و شب های شعر هفتگی در کافه هفت در هفت تیر پاتوق شاعران بود یادش بخیر
        هر جا هستند به سلامت باشند

        بی نهایت سپاسگزارم
        خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1