ایرج ضیایی، شاعر اشیاء
استاد "ایرج ضیایی" شاعر ایرانی و اﺯ ﭼﻬﺮﻩﻫﺎﯼ ﺷﺎﺧﺺ ﺷﻌﺮ دههی ﻫﻔﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﺭﺍﺋﻪ ﺍﯾﺪﻩ ﺷﻌﺮ ﺍﺷﯿﺎء ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺗﺎﺛﯿﺮﯼ ﻋﻤﯿﻖ ﺑﺮ ﺷﻌﺮ ﺍﯾﻦ ﺩﻫﻪ ﺑﮕﺬﺍﺭﺩ؛ زادهی ۱۵ فروردین ماه ۱۳۲۸ خورشیدی در رشت است که ﺑﺨﺶ ﻋﻤﺪﻩﺍﯼ ﺍﺯ ﻋﻤﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺷﻬﺮﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
ضیایی جزء حلقهی ﺷﺎﻋﺮﺍﻥ ﻭ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﻨﮓ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ بود که ﺁﺛﺎﺭ ﻭﯼ ﺩﺭ ﺷﻤﺎﺭﻩﻫﺎﯼ ﺍﻭﺍﺧﺮ ﺩﻫهی ۴۰ ﻭ ﺍﻭﺍﯾﻞ ﺩﻫﻪ ۵۰ چاپ شده است.
نخستین شعر ضیایی نیز در در دههی چهل در مجله فردوسی که از مهمترین مجلههای آن زمان بود منتشر میشود. «حرکت ناگهانی اشیا» در دهه هفتاد که زیر سیطره نام رضا براهنی در شعر و هوشنگ گلشیری در داستان بود، منتشر شد؛ حضوری که موجب شد تا شعر ضیایی زیر عنوان «شعر اشیاء» تعریف شود و خودش «شاعر اشیاء» لقب بگیرد، و در ادامه کارهایش را مستمر و پیوسته منتشر کند.
▪︎کتابشناسی:
- حرکت ناگهانی اشیاء (مجموعه شعر) - آرست - ۱۳۷۳
- سکوها خالی است (مجموعه شعر) - اسکاف - ۱۳۷۴
- زیر پای همهمه (مجموعه شعر) - پرسش - ۱۳۷۷
- سبک نمیشود این وقت (گزینهی شعر از شاعران دههی ۶۰، ۷۰ و ۸۰)
- همیشه کنارت یک صندلی خالی هست (مجموعه شعر) - آهنگ دیگر - ۱۳۸۶
- این پرنده از دوران سلجوقیان آمده است (مجموعه شعر) - چشمه - ۱۳۹۰
- اندکی آسمان و کمی احوالپرسی (مجموعه آثار) - لندن: نشر اچانداس مدیا - ۱۳۹۳
- گزینه اشعار - نشر حکمت کلمه - ۱۳۹۶
- مراثی محلههای مردد (یک شعر بلند) - ۱۳۹۶
- جنون دارد این دوچرخه (شعرهای بلند) - ۱۳۹۶.
▪︎نمونهی شعر:
(۱)
مترسک
با پاهای برهنه
فریاد میزند
در باغ
حتی
علف هرزی هم نمیروید
برادرم
اینسوی پنجره
گلهای قالی را میبوید.
(۲)
هر بامداد که چشم میگشایی،
اشیاء بیدارند
این چراغ
این کتاب
این چایدان
این میز و مداد و کبریت
اینان گرد آمده در خانهای که از آن تو نیست.
(۳)
[حضور اشیا]
فضا به تمامی از اشیا اشغال شده است
ما تنها در حال رفت و برگشت بین اشیاییم
گشت و گذاری محدود
از شیئی به شیئی
از برف از باران از آفتاب
از طوفان
از دندان سگ
در سایهی اشیا پناه میگیریم
اما برق حضور اشیا
به وقت جنبیدن
چهرهی هولناکی دارد
با تمام قدرت میگریزی
تا خود را به بودن پرت کنی.
(۴)
[اشیا و شهرها]
اشیا و شهرها
به اتاقها برگشتند
شهری که در ریگها روان بود
نامش را نمیجُست
سواران که گذشتند
شهر وارد تاریخ شد
(۵)
[کودکان و آفتاب]
چه زمان به پیادهرو رسیدند و نشستند
چگونه از تاریکی خانه، پله، راهرو عبور کردند
خاطرات را
پله پله
ریختند و گذشتند
صبح
حصیربافان، نجاران، تعمیرکاران
نگاهشان کردند
هیچ کس در هیچ خانهای ندیده بودشان
زنان برای خرید روزانه از کنارشان گذشتند
بعد
در کودکان و آفتاب
صندلیهای کهنه حصیری
ناگهان جوان شدند.
(۶)
[غروبها]
از پاییز همین چند برگ مانده است گوشه حیاط و
شاخههای گل در لیوان
و چند پرنده که غروبها
از این حوالی تا افق میروند
فنجان چای روی میز کنارِ گل
با چشمانی که رد پرندهها در آن پیداست
(۷)
[این ابرها]
این ابرها که اتاق را تار کردهاند
میان فنجانها چمدانها، جیبها
کمدها و کفشها دنبال چی میگردند
اشیاء که آرام نشستهاند و حرفی نمیزنند
عنقریب باران ببارد
چتر گیج بشود
و دست آخر ابر راهش را بگیرد و برود
و تو ندانی که با رنگهای قاطی شده چه باید بکنی.
(۸)
[نامههای تبریز]
حالا از سطر اول نامهای تبریز
بلند میشوی بیرون میروی
کنار دریاچه ارومیه میرسی
برای بیست و چهار سواری و وانت و کامیون
که در کف لنج به خواب رفتهاند صلوات میفرستی
حتما یادت باشد
برای جلوگیری از سرگیجه و پاک کردن نمک
امن یجب بخوانی
نوشابه و سیگار هم باشد
به لبهی لنج هم تکیه بدهی
آب دوار را که کسی در آن پرت نمیشود تماشا کنی
لنج هم با چه حوصلهای این دو گام آب را قدم بر میدارد
بهتر است در همین سطر خودت را لجن مال کنی
خاصیت دارویی دارد.
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی