استاد «تقی پورنامداریان» شاعر، پژوهشگر و استاد ادبیات فارسی در سال ۱۳۲۰ خورشیدی، در شهر همدان دیده به جهان گشود.
پدرش «رضا پورنامداریان» در شغل قنادی فعالیت میکرد و شعر هم میسرود و تخلص «ذوقی همدانی» را برای خودش برگزیده بود.
وی تحصیلات خود را از کلاس سوم ابتدایی شروع کرد و در رشته ریاضی در زادگاهش دیپلم گرفت و سپس به عنوان معلم مشغول کار شد و تحصیلات خود را در تهران و دوره کارشناسی ارشد در پژوهشکده فرهنگ ایران ادامه داد.
پورنامداریان نخستین دانشجوی پژوهشکده بود که به تشویق «محسن ابوالقاسمی» رئیس گروه فرهنگ و ادبیات باستانی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران در آزمون ورودی دکتری دانشگاه تهران شرکت کرد و در سال ۱۳۵۸ با دفاع از پایاننامهٔ دکتری خود تحت عنوان «رمز و داستانهای رمزی» به راهنمایی محمدرضا شفیعی کدکنی فارغالتحصیل شد.
▪کتابشناسی:
بیش از ٣٠ کتاب و مقاله شامل پژوهش در آثار مولوی، عطار نیشابوری، بوعلی سینا، سهروردی، احمد شاملو و نیما یوشیج توسط دکتر تقی پورنامداریان منتشر شده است. از آنجمله:
- مجموعه شعر: ساکن چو آب و روان چون ریگ، سال ۱۳۹۶، انتشارات سخن
- سفر در مه: تأملی در شعر احمد شاملو، تهران: انتشارات آبان، ۱۳۵۷ (چاپ سوم، انتشارات نگاه)
- خانهام ابری است: شعر نیما از سنت تا تجدد، تهران: انتشارات سروش، چاپ دوم ۱۳۸۳
- رمز و داستانهای رمزی در ادب فارسی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول ۱۳۶۴، چاپ ششم ۱۳۸۶، (کتاب سال)
- دیدار با سیمرغ (تحلیل اندیشه و هنر عطار)، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول ۱۳۷۴. چاپ چهارم ۱۳۸۶.
- درس فارسی برای دانشجویان خارجی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول ۱۳۷۳. چاپ هفتم ۱۳۸۷
- داستان پیامبران در کلیات شمس، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ سوم ۱۳۸۶
- در سایه آفتاب (ساختارشکنی در شعر مولوی)، تهران: انتشارات سخن، چاپ دوم ۱۳۸۴
- گمشدهٔ لب دریا (صورت و معنی در شعر حافظ)، تهران: انتشارات سخن، چاپ دوم ۱۳۸۴
- رهروان بیبرگ (مجموعه شعر)، تهران: انتشارات سخن، ۱۳۸۱
- تصحیح منطقالطیر (با همکاری محمود عابدی)، تهران: انتشارات سمت
- فرهنگ تاریخی زبان فارسی (تألیف گروهی)
- عقل سرخ (دربارهٔ سهروردی)
- ساکن چو آب و روان چون ریگ، تهران، انتشارات سخن، ۱۳۹۶
- رهروان بی برگ، تهران، انتشارات سخن، ۱۳۸۳
▪نمونهی شعر:
(۱)
[ای کاش]
ای کاش!
میشد که مثل آب
در عین بیقراری
گاهی
پیدا کنم قرار و سکون در لباس برف.
ای کاش!
میشد که مثل برف در این فصلِ سردِ سرد
گیرم قرار من
بر هر بلند و پست.
ای کاش!
میشد که مثل آب
در خانة بلوری خود منزوی شوم
تا جز در آفتاب نگاهت
از خانه رختِ خویش به صحرا نیاورم
ای کاش!
میشد که مثل یخ
راهِ عبورِ آب ببندم بر این گروه
این جمعِ هفترویِ ریاکارِ نابکار ـ
تا عکس سیرتشان گردد
بر صورت آشکار.
(۲)
[ای هیچ مقتدر!]
شب ناگهان هزار هزاران چراغ را
در ظلمتِ عمیقِ عدم رنگ
کردند آشکار
در رنگهای شاد شگفتآور،
در گونهگون صور…
در رشته سیمهایِ فراوانِ رابطه
آن نورِ بینمودِ روان چیست غیر هیچ
هیچی که هیچ نقش و نشانش ز هست نیست؟
سرتاسر جهان
از فیضِ بیتوقفِ دایم روانِ هیچ
در هستی همیشهی خود جاریست
از ابتدای دورِ بیآغاز
تا انتهایِ دیرِ بیانجام،
ای نورِ خود نهانِ جهانی ز تو عیان
بگشای چشم دل که ببینم
اسرار مستتر
ای هیچ!
ای هیچ مقتدر!
(۳)
[زنجیر خواب و جنبش]
آنگه که ذرّه ذرّه
خورشید منتشر
در هیأتی تمام
مجموع میشود،
تا سر برآورد
از قلب این شبان
هم شام میرسد به سرانجام
هم ما و هم جهان.
از این شبِ دراز هزاران هزار ساله چقدر
تا صبحگاه روز قیامت
مانده است فاصله؟
ای ماه سرد!
در آسمان این شبِ بیتابی
یکبار هم نشد
با رویِ بازِ بَدر بتابی.
دروازههای محکم زندان نور را
کی میتوان شکست،
با این هجوم دایمِ انبوهِ اندهان؟
زنجیر خواب و جنبش و شور است این غمان!
(۴)
[در این روزهای قطبی]
چه فرق میکند
آفتاب طالعم بخوانی
در بامداد بهاری دلانگیز،
یا ابر مظلمم
در غروبِ روستاییِ زمستانی دلگیر!
مرا بخوان! مرا بخوان!
مرا به هر نام که میخواهی بخوان
که از خوش و ناخوش
دیریست که پرواییم نیست.
در این روزهای قطبی
که برف بر سر برف میبارد
و تنها گرما
سوز سرماهای همیشه است،
صدای توست که سرم را گرم میکند
مرا بخوان!
مرا به هر نام که میخواهی بخوان!
در زیر بارش یکریز برف
پس از سالها هنوز هم
سال دیده مردی خمیده را میبینم
که زن بیمارش را بر پشت گرفته
دنبال بیمارستان دولتی میگردد
و زن خود در کفنِ برف رفته بود…
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی