يکشنبه ۲ دی
از فریدون مشیری.........
ارسال شده توسط سارا مشیری در تاریخ : دوشنبه ۱۲ فروردين ۱۳۹۲ ۱۸:۵۵
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۹۳ | نظرات : ۰
|
|
امروز را به باد سپردم. امشب کنار پنجره بیدار مانده ام. دانم که بامداد. امروز ِ دیگری را با خود می آورد. تا من دو باره آن را. بسپارمش به باد ..
تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق،
که نامی خوشتر از اینت ندانم.
وگر – هر لحظه – رنگی تازه گیری،
به غیر از زهر شیرینت نخوانم.
تو زهری، زهر گرم سینهسوزی،
تو شیرینی، که شور هستی از توست.
شراب جام خورشیدی، که جان را
نشاط از تو، غم از تو، مستی از توست.
بسی گفتند: – «دل از عشق برگیر!
که: نیرنگ است و افسون است و جادوست!»
ولی ما دل به او بستیم و دیدیم
که او زهر است، اما … نوشداروست!
چه غم دارم که این زهر تبآلود،
تنم را در جدایی میگدازد
از آن شادم که در هنگامهی درد،
غمی شیرین دلم را مینوازد.
اگر مرگم به نامردی نگیرد:
مرا مهر تو در دل جاودانیست.
وگر عمرم به ناکامی سرآید؛
تو را دارم که مرگم زندگانیست.
فریدون مشیری
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۱۳۳۴ در تاریخ دوشنبه ۱۲ فروردين ۱۳۹۲ ۱۸:۵۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.