سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 4 آذر 1403
    23 جمادى الأولى 1446
      Sunday 24 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۴ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        ترجمه‌ی چند شعر از ابراهیم اورامانی شاعرـکرد عراقی
        ارسال شده توسط

        سعید فلاحی

        در تاریخ : دوشنبه ۲۸ فروردين ۱۴۰۲ ۱۱:۵۷
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۵۲۸ | نظرات : ۵

        استاد "ابراهیم اورامانی"، شاعر و روزنامه‌نگار کرد عراقی، در سال ۱۹۶۳ میلادی در شهر حلبچه، دیده به جهان گشود.
        او که فارغ‌التحصیل مکانیک ماشین‌‌آلات است، نخستین شعرش را در سال ۱۹۶۳ میلادی، در مجله‌ی "رنج کارگر" چاپ و منتشر کرد. 
        در ایران نیز، در سال ۱۹۸۸ میلادی، زمانی در اردوگاه آوارگان شهرستان سنقر کلیایی اقامت داشت، برای نخستین بار، اشعارش را به صورت دستنویس منتشر کرد.
        وی که مدتی سردبیر مجله‌ی "دیلانی" (تراوش) بوده،  شعرهایش، به زبان‌های فارسی، عربی، کردی کرمانجی، انگلیسی و... ترجمه و منتشر شده است.
         
        تەنیا بیست و یەک خولەک 
        (بیست و یک دقیقه) 
        (١)
        گۆڕاوم،
        زۆر باشیش.
        نە ئازاری پشتم ماوە،
        نە خەمۆکی.
        لەوەتەی،
        تۆم خۆشدەوێت،
        تەندروستیم زۆر باش بووە و
        دڵم بە ژیانخۆشە!

        عوض شده‌ام،
        خیلی خوب عوض شده‌ام.
        نه دلتنگی دارم و نه غم و غصه‌ای،
        از وقتی که به تو علاقه‌مند شده‌ام،
        سلامتی خود را باز یافته‌ و 
        به زندگانی دل‌خوش شده‌ام.
         
        (٢)
        قیبلە،
        دۆزینەوەی ئاسانە.
        هەر ئەوەندە،
        تۆ دەرکەوتیت.

        پیدا کردن قبله آسان است،
        کافی‌ست که تو 
        از خانه بیرون بزنی.

        (٣)
        هەست دەکەم،
        سەیاب و نیما و گۆران.
        ڕۆژێک، لە ڕۆژان،
        لە جێیە تۆیان دیبێ.
        بۆیە وا بونەتە شاعیر!

        به گمانم،
        صاحب و نیما و گوران،
        زمانی، تو را در جایی دیده‌اند،
        که شاعر شده‌اند.
         
        (۴)
        خەیاڵی تۆ،
        دەمکاتە باخەوان.

        خیال تو،
        مرا باغبان می‌کند.
         
        (۵)
        مەستی،
        لە من جوانە.
        کراسە شەرابیەکە لە تۆ!

        مستی، به من می‌آید،
        وقتی پیراهن شرابی‌ رنگت را می‌پوشی!

        (۶)
        هەموو،
        شتێک لە جێی خۆیەتی،
        جێی تۆ نەبێت.
        خاڵی، خاڵی،
        هەر ئەمەشە زەوی لا سەنگ کردوە.

        همه چیز سر جای خود قرار دارد،
        جز تو،
        جایت کنارم، خالی خالی‌ست،
        چنان که زمین ناتراز شده است. 

        (٧)
        کەم ڕۆژ بووە،
        شتێکم بیر نەچوبێت.
        بۆ نمونە:
        ناسنامە، یان پاندان.
        خواردنەوەی چایەک،
        یان جزدان.
        بەڵام، هەرگیز بەبیرم نایەت
        تۆم لە نێو دڵمدا لە بیر کردبێت.

        چیزها و کارهای زیادی را فراموش می‌کنم!
        همچون شناسنامه‌ام یا که خودکارم را،
        نوشیدن چای یا که کیف پولم را،
        اما هیچ‌گاه به یاد ندارم،
        تو را در میان قلبم فراموش کرده باشم.

        (٨)
        لە بیرکاریدا،
        تەنیا ئەوەندە فێربووم.
        کە بزانم، ئەو ڕۆژانە کۆبکەمەوە،
        پێکەوە، تێر تێر پێکەنیوین.

        در مدرسه، فقط آنقدر آموختم 
        که بدانم، روزهایی را جز عمرم حساب کنم،
        که یک دل سیر در کنار هم خندیده‌ایم.

        (٩)
        کە تۆ ڕۆشتی،
        ئینجا زانیم،
        ئەو خەڵکە بۆ بونەتە شاعیر!

        وقتی که تو رفتی،
        تازه فهمیدم،
        شاعران چرا شاعر شده‌اند!

        (١٠)
        دڵ دەسوتێ،
        تۆ لێرە بیت،
        یان لەوێ!

        دلم می‌سوزد،
        فرقی نمی‌کند، چه اینجا باشی،
        چه نباشی!

        (١١)
        باسی تۆم،
        لای شەوو کرد.
        ڕۆژهەڵات!

        با شب،
        از تو گفتم،
        خورشید طلوع کرد!
         
        (١٢)
        چاوەکانم، لە چاوەکانی تۆ دەچن.
        دڵم، لە دڵت،
        هەناسەم لەهەناسەت.
        قسەکردنم،
        چاوتروکانم،
        پێکەنینم،
        تا ئەوڕادەیەی، من بە تۆدا دەناسرێمەوە.

        چشمانم شبیه چشمانم توست،
        قلبم، چون قلبت،
        نفس‌هایم چون نفس‌هایت،
        حرف زدنم،
        پلک زدنم،
        خندیدنم،
        تا آنجا که من را، تو می‌پندارند.

        (١٣)
        هەندێک، ڕۆشتن،
        وەک هاتن وان.
        لەبیرناچنەوە!

        گاهی اوقات، رفتن نیز،
        چنان آمدن، 
        فراموش شدنی نیست.

        (١٤)
        کاری، خودا چەند جوانە.
        لەبەرتۆ، مانگ هەڵدێ.
        لەبەر من هەردوکتان.

        کار و بار خداوند، چه زیباست!
        پیش از تو، ماه طلوع می‌کند،
        پیش از من، تو و ماه...

        (١٥)
        وەک بڵێی،
        گۆی زەوی کشا بێت.
        چاو، لەهەرجێیەک دەکەم نیت!

        انگار که، زمین یک وجب جا شده باشد،
        به هرگوشه که می‌نگرم،
        می‌بینمت...

        (١٦)
        جاران، شیعرم دەنوسی.
        ئێستا،
        تۆم خۆشدەوێ.

        قبلن شعر می‌سرودم،
        اکنون،
        تو را دوست دارم...

        (١٧)
        ئاڵای من،
        سەرپۆشەکەی تۆیە.

        پرچم من،
        روسری توست!.

        (١٨)
        چەند هەڵەبووم،
        وامدەزانی، تۆش نەبیت،
        ڕۆژ  هەر هەڵدێ!

        چقدر در اشتباه بودم!
        چنین می‌پنداشتم، تو که نباشی،
        باز خورشید طلوع خواهد کرد!
        (١٩)
        کە دەڕۆیت،
        مەرگ دێت.
        وەک بڵێی،
        ژیان کەڵکی پێوە نەمابێت!

        چون که می‌روی،
        مرگ می‌آید!
        آنچنان،
        که زندگی دیگر فایده‌ای ندارد!

        (٢٠)
        هەوا، سارد نییە.
        دڵی منە،
        بوەتە سەهۆڵ!

        هوا که سرد نیست،
        دل من است،
        که یخ زده!.
        (٢١)
        بۆ ئەوەی، ژیانم بگۆڕم،
        بومە ئەندامی حیزبێکی چەپ.
        بەڵام، هیچ گۆڕانێکم نەبینی.
        بومە بزنسمان، بەڵام، هەر هیچ.
        کاری زۆرم گۆڕی،
        ژیانم، هەروەک خۆی مایەوە.
        دواجار، تۆمبینی و تۆمناسی و تۆمخۆشویست.
        بەچەشنێ ژیانم گۆڕا،
        وەک بڵێی لە نێو دڵی تۆدا،
        خۆشبەختیم حەشاردرابوو!

        برای اینکه زندگی‌ام را تغییر دهم،
        به یک حزب چپ‌گرا پیوستم!
        ولی، هیچ تغییری را حس نکردم.
        به تجارت پرداختم، باز توفیری نکرد،
        شغل‌های مختلفی را امتحان کردم،
        اما زندگانی‌ام همچون قبل بود،
        تا اینکه، تو را دیدم و شناختم و دل‌بسته‌ات شدم.
        زندگی‌ام شیرین شد،
        انگار که خوشبختی من،
        نزد تو، پنهان شده بود!

        شعر: ابراهیم اورامانی
        ترجمه: زانا کوردستانی 

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۳۲۶۱ در تاریخ دوشنبه ۲۸ فروردين ۱۴۰۲ ۱۱:۵۷ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        سه شنبه ۲۹ فروردين ۱۴۰۲ ۰۵:۴۶

        چه پاک اندیشه و زیبا خندانک خندانک خندانک
        جواد کاظمی نیک
        جواد کاظمی نیک
        چهارشنبه ۳۰ فروردين ۱۴۰۲ ۰۴:۴۷
        💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐
        ❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷
        🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐
        🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸
        🌺🌺🌺🌺🌺🌷
        🍀☘️🌱🌹💐
        🌿🌿🌿🍁
        🪴🪴🪴
        🏵🏵
        💟
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        دوشنبه ۲۸ فروردين ۱۴۰۲ ۱۳:۰۹
        درودبرشما استاد فلاحی عزیز 🌺🌺🌺🌺
        🌼🌼🌼
        🏵🏵
        💐
        جواد کاظمی نیک
        چهارشنبه ۳۰ فروردين ۱۴۰۲ ۰۴:۴۷
        💐💐🌹🌹🌹🌹🌹🌹💐💐
        ❤️❤️❤️❤️🪷🪷🪷🪷🪷
        🌹🌹🌹🌹🌹💐💐💐
        🪻🪻🪻🌼🌼🌼🌸
        🌺🌺🌺🌺🌺🌷
        🍀☘️🌱🌹💐
        🌿🌿🌿🍁
        🪴🪴🪴
        🏵🏵
        💟
        ابراهیم کریمی (ایبو)
        چهارشنبه ۳۰ فروردين ۱۴۰۲ ۲۱:۴۷
        درود بر آقا سعید عزیز و انتخابش
        زیبا بودند دست شاعرش هم درد نکنه
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1