سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 4 آذر 1403
    23 جمادى الأولى 1446
      Sunday 24 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۴ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        سید محمود گلشن کردستانی شاعر سنندجی
        ارسال شده توسط

        سعید فلاحی

        در تاریخ : شنبه ۱۹ فروردين ۱۴۰۲ ۰۲:۴۵
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۶۰ | نظرات : ۰

        زنده‌نام "سیدمحمود گلشن‌کردستانی" شاعر، نقاش و معلم کردستانی در ۲۷ دی‌ماه سال ۱۳۰۹ خورشیدی در سنندج دیده به چهان گشود. 
        تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش پشت سر گذاشت و تحصیلات متوسطه را در تهران به پایان رساند. سپس پس به استخدام وزارت فرهنگ درآمد و ضمن خدمات فرهنگی و آموزشی، به تحصیل خود در شیراز ادامه داد و از دانشکده‏‌ی ادبیات در رشته‏‌ی ادبیات فارسی فارغ‌التحصیل شد. چندی در دبیرستان‏‌های شیراز، همدان و تهران به تدریس اشتغال داشت. او پس از انقلاب اسلامی نیز با شورای شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و صدای جمهوری اسلامی همکاری داشت.
        گلشن از سال ۱۳۳۰ به سرودن شعر پرداخت. سال ۱۳۳۳ به محافل ادبی تهران راه یافت و در انجمنی به ریاست محمدعلی ناصح شرکت کرد.
        شعر‌های گلشن معمولا در روزنامه‏‌های کردستان از جمله «ندای غرب»، «زاگرس» و «سنندج» به چاپ می‌رسید. او بیش‌تر در قالب غزل، شعر می‌گفت.
        این شاعر به غیر از سرودن شعر، به نقاشی هم علاقه داشت و در این زمینه نیز فعال بود. او در طول دوره‌ی فعالیت ادبی خود با چند انجمن ادبی از جمله انجمن ادبی صائب همکاری داشت و شعرهایش در نشریه‌ی انجمن صائب منتشر می‌شد.
        «گلبانگ»، «تندر» و «توفان» (حوزه‌ی هنری ۱۳۷۷)، دفتری از «گزیده‌ی ادبیات معاصر»، نیستان ۱۳۷۹، از آثار منتشر شده‌ی این شاعرند.
        گلشن‌کردستانی بعد از تحمل یک دوره بیماری قلبی چند ساله در دی‌ماه سال ۱۳۷۱ درگذشت.

        ▪︎نمونه‌ی شعر:
        (۱)
        [کردستان من]
        ای دلاورخیز خاک پاک کردستان من 
        چشمه‌ی زاینده، چشم روشن ایران من 
        کوه کوه و سنگ سنگ و چشمه چشمه، رود رود
        از یکایک بشنوی پژواک کردستان من 
        نیستم از تو جدا و نیستی از من جدا
        من کی‌ام؟ از آن تو؛ تو کیستی؟ از آن من 
        سهمگین کوه تو در گوش دلم گفت این سخن 
        کی شود آلوده زین تر دامانان دامان من 
        از زبان تو سخن گوید به گیتی، پور تو 
        ای که فرزند تو هستم، ای که هستی جان من 
        من گرامی خاک کردستانم و نبوَد به دهر 
        نقطه‌ای همپایه‌ی من، خطه‌ای همشان من 
        ریشه‌ی ایرانم و از او نمی‌گردم جدا
        ها من و تاریخ من! ها من و برهان من 
        دشمن مردم‌ فریب سفله را از من بگوی
        هان که در جانت نگیرد آتش عصیان من 
        نیستند از یکدگر هرگز جدا ای بی‌خبر 
        نام جاویدان ایران نام جاویدان من 
        شهره‌ شیر بیشه‌ی ایرانم و جویای خصم 
        تیز باشد بهر دشمن چنگ من دندان من 
        ای مصاف مردمی را کرده آلوده به ننگ 
        تا نیندیشی که آلایی ز خود میدان من 
        از دلیری، پاکی و آزادگی، شیر اوژنی 
        داستان‌ها بشنوی از مرغ صد دستان من 
        هست تاریخم گواه از حادثات روزگار 
        خم نیاوردم به ابرو، تر نشد مژگان من 
        چون نیارد هیچکس نامردی با من کند 
        گوش گیتی تاکنون نشنیده است افغان من 
        کُرد میهن‌دوست پاک است و پدر باشم ورا
        سر نپیچد هیچگه فرزند از فرمان من 
        راستی را دوست دارم، در ستیزم با کژی
        این بوَد کیش من و عهد من و پیمان من 
        موج‌خیز آتشم، پایاب من خط امان 
        دل به دریا داده باشد آگه از توفان من 
        بودم از آغاز و پایانم نبیند چشم خصم 
        بیند از پایان خود چشم جهان پایان من 
        تا نگردد عبرت چشم جهان هرگز مباد 
        بی‌سر و سامان کند قصد سر و سامان من 
        سخت‌تر از کوه پولادم به چشم بخردان 
        سست فکر است آن که خواهد سستی بنیان من 
        خصم را گو این من و این گوی و میدان، بیا! 
        ها من و رزم‌آوری، ها دشمن کشخان من 
        چشم گیتی خیره در من بوده در هر دوره‌ای
        دیده تاریخ در هر عهد شد حیران من 
        سرنگون خاک ذلت گردد آن بیچاره کو 
        از سبک‌رایی در آید در پی خذلان من 
        من به دریای حوادث در امانم هر زمان 
        ناخدایم عزم و تدبیر است کشتیبان من 
        زندگی‌بخش است مهرم دوستداران را ولی 
        زندگی‌سوز است در چشم عدو پیکان من 
        مأمن آزادگانم خطه‌ی کرد غیور 
        زان بلند‌ آوازه بینی این بلند ایوان من 
        سهمگین دریای عزمم، کوه از پای افکن است 
        هیئت گیتی ستاند هیبت طغیان من 
        هست فریاد عظیمم در سکوت دشت من 
        هست آوای امیدم در نی چوپان من 
        جلوه‌گر بینی به هر جا کوه و باغ و راغ
        شوق من اندیشه من، عشق من عرفان من 
        دیده بینای گیتی چشم جان روزگار
        صد فضیلت بیند ازندر جامه‌ی خُلقان من 
        در سنندج مهد علم و مأمن عرفان نگر 
        تا ببینی آفتاب عشق نورافشان من 
        سقز و سردشت و اورامان، مریوان، بانه بین 
        یا مهاباد عزیز آن شهره دوران من 
        شهر شهر و قریه قریه، کوی کوی و جای جای 
        زندگی‌بخشند چونان چشمه‌ی حیوان من 
        رشک ارژنگ است در چشم خداوندان ذوق 
        دامن سرسبز من یعنی نگارستان من  
        جانفزای عشقبازان است گلگشتم همه 
        دلنواز روزگاران لاله و ریحان من 
        دوستدار مردمانم، دشمن نامردمان 
        شهره‌ی دهرند زین رو شهری و دهقان من 
        چشمه‌ی جوشان من، رود خروشانم نگر 
        مزرع سر سبز من، جالیز من، بستان من 
        پهنه‌ی سر سبز کردستان بود رشک جنان 
        زینت‌افزای جهان گلدسته‌ی الوان من 
        میهمان در دیدگان روشن من پا نهد 
        گرچه رنگین نیست همچون عهد پیشین خوان من 
        لذتی از میزبانی نیست بالاتر مرا 
        در سرای خویش آمد هر که شد مهمان من 
        زادگاه پاک من ای طرفه کردستان من 
        در امان دارد تو را از هر بلا یزدان من 
        در سراپای وجودم نیست جز حب‌الوطن 
        هست نام و یاد تو عشق من و ایمان من 
        سر به پایت می‌سپارم، جان به راهت می‌دهم 
        نیست غیر از جان و سر در راه تو امکان من 
        دیدم امریکا، اروپا، آسیا اما ندید 
        چشم من جایی مصفاتر ز کردستان من 
        گر چه می‌نازد به من ایران به شعر پارسی 
        شعر کردستان بود دیباچه‌ی دیوان من 
        «گلشن» است آزاده فرزند خلف ای خاک پاک 
        مشکل من درد تو، درمان تو آسان من.

        (۲)
        جام را بوسه زنان توبه شکستم امشب 
        مژده ای باده کشان! مژده که مستم امشب 
        کس نبیند به صفای می و مینا به جهان 
        زان به جز ساغر می از همه رستم امشب 
        دست در گردن مینا فکنم تا به سحر 
        بر نیاید به جز این کار ز دستم امشب 
        بست پیمان مرا اختر روشن با می 
        آسمان نشکند این عهد که بستم امشب 
        ساز شد طالع ناساز، مرا چون من و عقل 
        عهد هر چند که بستیم شکستم امشب 
        آشنایی به خرد کار من شیفته نیست 
        رشته الفت بیگانه گسستم امشب 
        روشن از پرتو می‌شد دل گلشن که چنین 
        شمع‌سان تا سحر از پا ننشستم امشب.

        (۳)
        دامان تو، روزی که رها کردم و رفتم 
        هنگامه‌ای از گریه به پا کردم و رفتم 
        از دست تو رفتم ولی از چشم گهربار 
        دردانه به پای تو رها کردم و رفتم 
        بشکاف سر کوی خود و پاره‌ی دل بین 
        گر نیستی آگه که چه‌ها کردم و رفتم 
        رفتم، ولی از گلشن رویت دم آخر 
        خرم دل غمگین به صفا کردم و رفتم 
        یاد آر ز بی‌مهری خود، گر که ندانی 
        آهنگ فراق تو چرا کردم و رفتم 
        گفتم نروم تا نشوی دشمن جانم 
        بر عهد خود ای دوست! وفا کردم و رفتم 
        رسوا شدم از عشق و تو را در همه‌ی شهر 
        چون ماه نو انگشت‌نما کردم و رفتم 
        گلشن اثر از خویش به هجر تو نبیند 
        جان را به رهت چون که فدا کردم و رفتم.

        (۴)
        سر زد به فلک ناله­‌ی مستانه­‌ام امشب 
        بیگانه ز خویشم من دیوانه­‌ام امشب 
        ساغر که به جز خنده ندارد شده گریان 
        مینا صفت از گریه‌ی مستانه­‌ام امشب 
        ای ماه که وصل تو بود گنج مرادم 
        آباد نکردی ز چه ویرانه­‌ام امشب؟
        چون لاله جدا از رخت ای ساقی سرمست 
        از خون جگر پر شده پیمانه ‌ام امشب 
        گر شهره‌ی شهرم، عجبی نیست که امروز 
        افسون تو گشتم من و افسانه‌ام امشب 
        با آتش عشق تو ز بس خوی گرفتم 
        در خنده ز جان بازی پروانه‌ام امشب 
        ای کاش سحر زودتر آید که چنان شمع 
        در تاب و تب از دوری جانانه‌ام امشب 
        گلشن! فلکم دشمن جان است که از مهر 
        روشن نشد از ماه رخش خانه‌ام امشب.

        (۵)
        ندارد بزم گردون گرمی کاشانه‌ی ما را
        که دست غم بر افروزد چراغ خانه‌ی ما را
        به چشم یار می‌بینم نشان از فتنه‌ی گردون
        ز دشمن در در امان دارد خدا جانانه‌ی ما را
        صفای دیگری طلبی ز ابر نوبهار ای گل 
        که می‌آرد به یادت گریه‌ی مستانه‌ی ما را
        فروغ جام را در ساغر خورشید کی بینم؟
        ندارد شمع گردون پرتو پیمانه‌ی ما را
        مپرس از شور دل وز ناز شیرین کار من هرگز 
        که نالد بیستون گر بشنود افسانه‌ی ما را
        چو در آیینه صد دل را بهر مو بسته می‌بینی 
        ببین هنگامه‌ی شور دل دیوانه‌ی ما را
        همای اوج استغنا به پستی خو نمی‌گیرد
        بدین جرم ای فلک از جور مشکن شانه‌ی ما را
        تو را سوادی آبادی مبادا هیچگاه گلشن 
        که دادی قدر از گنج صفا ویرانه‌ی ما را.

        (۶)
        ای دل سر در گریبان، سر فرازی‌ها چه شد؟
        سر ز پا نشناختن­‌ها، عشق­ بازی­‌ها چه شد؟
        ای دلیل راه عشق این نا­امیدی­‌ها چرا
        ای اسیر دست غم، آن سرفرازی‌ها چه شد؟
        ای چراغ عشق، ای دامن فروز آفتاب
        آن فروغ جان فزا، آن دلنوازی­‌ها چه شد؟
        روزگاری چشم مستی داشت سرگرمم به عشق 
        ای نگاه آتشین! آن دوست بازی­‌ها چه شد؟
        نغمه­‌ای در پرده می­‌زد راه عشاق خراب
        آن نوای دلستان، آن نغمه سازی­‌ها چه شد؟
        آتش افسون به جان می­‌زد شرار اشتیاق 
        دلفریبی­‌ها کجا و جانگدازی‌ها چه شد؟
        گلشن! از ناز نگاهی، ساز حسرت می‌زنی 
        زین سخن دم درکش آخر بی‌نیازی­‌ها چه شد؟.
         
        گردآوری و نگارش:
        #زانا_کوردستانی

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۳۲۰۹ در تاریخ شنبه ۱۹ فروردين ۱۴۰۲ ۰۲:۴۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید
        ۴ شاعر این مطلب را خوانده اند

        شاهزاده خانوم

        ،

        جواد کاظمی نیک

        ،

        سید هادی محمدی

        ،

        سعید فلاحی

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2