بانو "مرضیه رشیدپور" متخلص به "کیمیا"، شاعر و هنرمند گلستانی، زادهی هفتم خرداد ۱۳۵۸ خورشیدی، در شهرستان مینودشت است.
وی دانشجوی دکترای اگروتکنولوژی کشاورزی (گرایش فیزیولوژی گیاهان زراعی) دانشگاه صنعتی شاهرود است، که در کنار شعر، محقق کشاورزی است.
ایشان فعالیت ادبیاش را بطور جدی از سال ۱۳۹۰، با انجمن بیدل مینودشت آغاز نمود.
▪کتابشناسی:
- رویای نمناک - ۱۳۹۷
- در چهارخانههای پیراهنت - ۱۳۹۸
- شیار - ۱۳۹۹
- زنبق وحشی - ۱۳۹۹
- دلم گنجشک شده بود - ۱۴۰۰
- روزنه بنفشه - ۱۴۰۱
همچنین ایشان در بیش از ۱۲ کتاب مشترک شرکت داشته است.
▪نمونهی شعر:
(۱)
من باید حتما فرو بروم در لمس
تنیده به درخت
چون شاخ و برگ.
باید برسم به قراری
و از روزنهی بنفشهای
بهار را ببینم،
من باید حتما
گیسویی شوم در باد
و رهایی را در شباهت چشمهای تو
به بیداری
تماشا کنم،
من باید اصلا
به ارتفاع بریزانم
طول خاطره را
تا از ذهن من بگذرد
درد بالهایی که هرگز نگشودهام،
از سمت خواب
به سمت هر چه رفت
بیتو
تُردِ آفتاب است
و من از نبش آن پنجره
که انگور میزایید
با تو حرف میزنم.
ذائقهی باران!
ریشه کرده در گندمهای سر مست
و خوشهها
به ضخامت تازهای از نسیم
آویزانند...
من باید
من حتما باید
به این افق فرارو
رسیده باشم
درخشیده باشم
با نشانههایی که از سوختن خودم
در این شبها
کنار ستارهها میبینم...!
(۲)
چگونه است؟!
که در من نخواهم بود
نیمی پخش در ساقهها
و نیمی دیگر
گراییده به افق،
که باز
سر بسته مانده در خوشهها
چنین رها
در برم گرفته
باد.
چگونه است؟!
به تابیدن
که دستم میرسد به خورشید،
و تنهام را پوشانیده
بهار،
از این جا
جایی میان بنفشهها
باران
درز میکند از میان انگشتانم
و پرنده
میرود از آن روزنه بیرون.
چگونه است؟!
که میتوانم
به وقت پریدن
فرو بریزم در تو
و بعد از شکفتن
به غنچهای سپید تبدیل شوم
که گاه نوشتن
به پاک کردن است
به عبور...!
از آوندهایی
که آواز روئیدن
رسانیده به رگبرگ جوانهای
در نور.
(۳)
به این نگاه میکنم
به آن
به همین دور و ور
و بافتههای ذهنام.
تو را زیر و رو میکنم
دست از شاخ و برگ بر میدارم و
در اندامِ سطرها دل میکارم.
رفتار کن به فهمیدن
به برداشت
از این ابر گاه و بیگاه
که در میانِ نسیم بال میزند
با همان حس و حالِ
از خوابهای پریده
تا
شرجی هوای تو.
چه روان
تمام آبهای جهان شدهام
بر ساقههای تردِ نگاهات
و چه عریان پوشیدهام از نور
چند خوشه آفتاب...
بگو چه بگویم از تو؟
که برخیزد احساسات
عاشقانه دست بزند
تا کمی شعر تکان بخورد!
(۴)
از آن پس من
اندوه بیشهزاری را
بر دل آویختم.
سکوت کردم و
آن روی من
چنان پژمرد
که مرگ را
در چشم گل بنفشهای دیدم.
از آن پس من
اندازه میگرفتم خورشید را
بر هر پارهی تنم
که سوخته بود و
حالا
همه جایم
در شعر
درد میکرد...!
(۵)
و بالها
بسته در من
تا باز به نام تو
پرنده به زندان آورد.
پرواز بود
که میریخت
به جمع پرهایم
آزادی
کی بر میگردی...!
(۶)
با من فاصله دارد!
مثل ستارهها،
از دریچهای نور
به من میرسد.
از آن سوی اشک میروم
در میان رویاها،
نمیخواهم
آب در دل شعر
تکان بخورد...!
(۷)
در خانه نیست
در خیابان نیست
در شهر نیست
کوهی
که به آن تکیه کردهام...!
(۸)
رهایم کنید ای بادها
پیش از شما یک نفر
قلب مرا
از ریشه کنده است!
(۹)
پیچیدهام به خود
عطری از تو
در باد.
(۱۰)
حرف حساب نیست
اندوهمان
کتاب شد.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)