قلم بر میدارم و مینویسم.هر انچه را که در دنیای خیالم برای ارزوهایم متولد کردم
من یک دخترم مانند دختران دیگر .دختری که در سعی و تلاش است تا زندگیش را تغییر دهد
دختری که سعی دارد نشان بدهد دختر ها هم میتوانند به خواسته هایشان برسند و ارزوهای یک دختر به حقیقت دست میابد و ارزویش ارزو نمیشود*
*الامل رحمه لامتی ولولا الامل ما رضعت والده ولدها ولا غرس غارش شجرا*
*امید و ارزو برای امت من لطف و رحمت الهی است.اگر امید و ارزو نبود هیچ مادری به فرزندش شیر نمیداد.و هیچ باغبانی درختی نمی نشاند*
در دیار من پشت جنگل های شعر من.درختی بزرگ و زیبا است.ان درخت ریشه هایی به وسعت دریا داشت. ریشه هایش تا به ابر ها رفته و در ابر ها فرو رفته بود .پاهایش همان ریشه هایش بود که در هوا معلق بود.و شاخه هایش رو زمین گسترانیده شده بود.درخت کهنسال من مانند دیگر درختان نبود.
او معکوس به زندگی خود ادامه میداد.کسی نمیتوانست به ان درخت تکیه دهد یا از سایه اش بهره ببرد یا حتی از میوه هایش لذت ببرد .
اما من ان درخت زیبا را دوست داشتم
ان درخت مانند زندگی مشقت بار من است.انگار خودم هستم که با تمام توان دست هایم را رو خاک میکشم تا مانند دیگران شوم.اما من نمیدانستم که دستانم در تلاشی بی فایده بودند.
زیرا باید از زمان حال لذت برد و قدر تک تک لحظات زندگی را دانست. مدتها گذشت تا من فلسفه ان درخت کهنسال را دانستم دانستم اگر چه او در سختی بود ولی مهم این بود که او با دیگران فرق داشت همیشه مانند دیگران بودن خوب نیست. اگر همانند دیگران باشی هم تو خسته میشوی و هم دیگران.
اری ارزو من این است که در مقابل سختی ها مقاوم باشم.در زندگی ام تلاش کنم که تغییری در ان ایجاد کنم هر چند سخت است و حدس میزنم غیر ممکن اما من این را میدانم که غیر ممکن غیر ممکن است*
*افکار امروزتان به واقعیت تبدیل میشود یا زندگیتان را تباه میکند و یا شما را موفق ترین ادم روی زمین میکند یادتان باشد قدمهای کوچک امروز شما میتواند موفقیت های بزرگ فردایتان است هرچقدر هم که در وجودتان کاستی هایی دارید تلاش کنید که به انها غلبه کنید*