استاد "محمدعلی ساکی" شاعر لرستانی، زادهی روز سهشنبه ۲۰ فروردین ماه ۱۳۳۶ خورشیدی در پلدختر است که از سال ۱۳۷۰ ساکن خرمآباد است.
ایشان فوق لیسانس مدیریت و دبیر بازنشسته است که در چندین جشنوارهی شعر ملی، منطقهای و استانی برگزیده و تقدیر شده است.
▪︎کتابشناسی:
- رباعیهای گل دم.
- برای همیشه.
- ترانههای لری.
▪︎نمونه شعر لری:
(۱)
وری دن دج کیالوها زنم قو
کرنگم وازه وه ری کل و، آهو
وه ری دار بلی چن گل نوشتم
که د بالاگریوه کردم اشکو.
(۲)
نه د کنج قفس بلبل رهابا
نه گل دس دس بووه و ژلم و ژأبا
چنی خووه بحونه بلبل باغ
چنی خووه که گل ری شاخه یا با.
(۳)
خمن سی عشق تو مر زل نکردم
همن سی خاطرتو ول نکردم
مگر واجون و دل سی تو گر اگر
دوبیتی بافه بافه کل نکردم.
(۴)
پره د خشم برنو ارکه دنگم
مه پیر زخمی دوران جنگم
د ویرم کی میره رزم برارو
که بین چو پشت شونه روز تنگم.
(۵)
مه سی سیلت هلاکم کی میایی
همش د تیک وتاکم کی میایی
غم دیری تو ا زگل ون د جونم
ستینم سینه چاکم کی میایی.
▪︎نمونه شعر فارسی:
(۱)
آبادی ما سوت و کور است و مهیا نیست
بیشعر باران چند سالی هست زیبا نیست
گنجشکهای با نشاط از روستا رفتند
در آسمان زاغزا یک سهره حتا نیست
ابر عقیمی خندهی خورشید را بلعید
از پشت پستو خندهی آیینه پیدا نیست
خفاشها یلدای خود را جشن میگیرند
سمت نگاه قاصدکها رو به فردا نیست
در دفتر نقاشی دارای آبادی
ظرفی برای سیبهای سرخ سارا نیست
تنگ غروب از مزرعه که خسته میآید
یک استکان چای گل دم سهم بابا نیست
وقتی مترسکهای اخمو بر تو میخندند
دیگر مجال شاید وای کاش و اما نیست
مردی که از سمت افق با اسب میآید
آن تکسوار ناجی در قصهی ما نیست
تصمیم کبری در کنار کاج میگیریم
تا که بفهمد هر خزانی سرو تنها نیست.
(۲)
سروم و کی شکوه از حجم تهاجم میکنم
با لب خندان گذر از خوان هفتم میکنم
بر سر دلدادگی با بیقراریهای دل
فارغ از هر شرط و تردیدی تفاهم میکنم
دور از درک مترسکهای جالیز خیال
باورم را بارور تر از تبسم میکنم
در هبوطستان نمیمانم به آهنگ عروج
زیر باران با تو بودن را ترنم میکنم
از همین حالا پرم از شیوهی پروانگی
دور گل چرخیدن خود را تجسم میکنم
میرسد روزی به حالم عاشقان غبطه خورند
بس که تعریف تو را در بین مردم میکنم
صد غزل دور از تو گفتم تا که تقدیمت کنم
حیف پیشت دست و پای خویش را گم میکنم.
(۳)
ای کاش آن شیرین بیان همصحبتم میشد
یا از طنین خندههایش قسمتم میشد
وقتی که زیر بار عسرت قامتم خم بود
مثل ستونی تکیهگاه قامتم میشد
هر گاه سنگ تهمت از هر سمت میآمد
آغوش گرمش باعث امنیتم میشد
صبحی که خوابم برده بود و حرف باران بود
پژواک معنی دار زنگ ساعتم میشد
از عشق او ای کاش میمردم و بعد از من
عطر نفسهایش نصیب تربتم میشد.
(۴)
پیشترها که میان باغ ما آفت نبود
اختلاف ریزش و رویش به این نسبت نبود
باغ میخندید و گل شاداب و بلبل نغمهخوان
سرو آزاده نصیبش این همه عزلت نبود
چلچله در وصف گل میخواند روی شاخهها
دور گل چرخیدن پروانه بیعلت نبود
سیرت گل در غزلهای بدیع مرغ عشق
منفک از زیبایی پر جذبهی صورت نبود
باغبان مهربان پرچین نمیزد دور باغ
غرس دلسوزانه با انگیزهی اجرت نبود
بامداد آغاز میشد با تکاپوی نسیم
باغ جولانگاه خواب و غفلت و نخوت نبود
گوشها پر میشد از آواز کبک و سینهسرخ
رد پای بوف نامیمون در این ساحت نبود
گاه میافتاد برگ زردی از شاخ درخت
اصلههای خشک افزون باعث حسرت نبود
دره را میبرد تا قله بلوط بردبار
گرچه فتح قاف حیرت زای آن راحت نبود
کاش آفت ریشه کن میشد به دست باغبان
تا همیشه هیچ اندوهی از این بابت نبود.
(۵)
این همه شعر که تقدیم تو کردم کم بود
یا که تصویر بدیع تو در آن مبهم بود
تا تو در مطلع و هم مقطع شعرم باشی
ساختار غزل عشقی من محکم بود
حلقه در حلقهی گیسوی تو در شامهی آن
خوشتر از عطر گل یاس و گل مریم بود
هرکه در آینهای محو جمالت شده بود
بر غزلخوانی با شیوهی من ملزم بود
تاکنون کرده بشر کشف زیادی اما
عشق دلخواهترین کشف بنیآدم بود
پلک هرکس که نزد سمت تماشاگه راز
شک نکن شک که در این دایره نا محرم بود
ای که با آشتی و قهر محک میزنیم
مطمئن باش وفادار به تو خواهم بود.
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
شاعر بی ادعا و سپیدسرای قابل که اشعارش مزهء طبع گرم طبیعت را دارد، یاد استاد وندادیان به خیر، همیشه خدا سلامت باشی